تشریح اختلال بدشکلی بدن و رابطه تصویر بدنی با آن (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
به نام خداوند بخشنده مهربان
واحد بین الملل
رشته روانشناسی بالینی
عنوان:
توسط:
سمیه جمالی
شهریور ماه 1393
فهرست مطالب
2-1- توصیف و ماهیت اختلال بدشکلی بدن19
2-1-1- تاریخچه19
2-1-2- تعریف و ملاکهای تشخیصی اختلال بدشکلی بدن 21
2-1-3- شیوع اختلال بدشکلی بدن25
2-1-4- اختلالات همایند با اختلال بدشکلی بدن27
2-1-5- رابطه اختلال اضطراب اجتماعی، افسردگی اساسی، وسواس فکری- عملی 31
و اختلالات خوردن با اختلال بدشکلی بدن
2-1-6- تشخیص افتراقی اختلال بدشکلی بدن39
2-1-7- اشکال بالینی اختلال بدشکلی بدن43
2-1-8- تظاهرات بالینی اختلال بدشکلی بدن46
2-1-9- دامنهای از پیامدهای اختلال بدشکلی بدن53
2-1-10- جنسیت و اختلال بدشکلی بدن57
2-1-11- اختلال بدشکلی بدن در سنین مختلف59
2-1-12- رابطه تصویر بدنی با اختلال بدشکلی بدن
2-1-13- ارتباط جراحی ترمیمی با اختلال بدشکلی بدن68
2-2- سبب شناسی72
2-2-1- راه اندازها72
2-2-2- عوامل خطرزای زیستی- ژنتیکی73
2-2-3- عوامل خطرزای روانشناختی79
2-2-4- عوامل خطرزای فرهنگی- اجتماعی96
2-3- پیشینه پژوهش
1-5- تعاریف نظری وعملیاتی متغیرها
1-5-1- اختلال بدشکلی بدن
1-5-1-1- تعریف نظری
از لحاظ تشخیصی، اختلال بدشکلی بدن، اشتغال ذهنی با نقص خیالی یا تحریف مبالغه آمیز یک عیب خفیف و جزیی در ظاهر جسمانی تعریف میشود. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دلمشغول نقایص تصوری یا خیالی در ظاهر خود هستند. این دلمشغولی به قدری شدید است که موجب ناراحتی که اهمیت بالینی دارد، میشود و در عملکرد اجتماعی یا شغلی اختلال ایجاد میکند (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰).
درDSM-IV اختلال بدشکلی بدن، جزءگروه اختلالات جسمانی شکل طبقه بندی میشد و بر اساس طبقه بندی جدید DSM-V در گروه اختلالات وسواس فکری – عملی و اختلالات مرتبط با آن قرار گرفته است.
معیارهای DSM-V برای اختلال بدشکلی بدن شامل موارد زیر است:
۱- فرد به طور دائم نگران است و فکر میکند یک یا چند نقص یا عیب در ظاهر فیزیکی دارد، ولی دیگران این نقصها را نمیبینند یا آنها را بسیار جزئی میدانند.
2- در مرحلهای از این اختلال، فرد، در واکنش به نگرانیهای خود درباره ظاهرش، رفتارهای وسواسی تکراری انجام میدهد (خودش را به طور دائم در آینه وارسی میکند، به طور افراطی موهایش را شانه زده یا خودش را آرایش میکند، یا به طور دایم از دیگران در مورد نقص خود اطمینان جویی میکند) یا اعمال ذهنی تکراری انجام میدهد (ظاهر خودش را با ظاهر دیگران مقایسه میکند).
3- این اشتغال ذهنی باعث پریشانی یا نابسامانی شدید در عملکرد اجتماعی، شغلی یا عملکرد در سایر جنبههای مهم زندگی شده است.
4- اشتغال ذهنی درباره ظاهر ، علت دیگری ندارد (مثلا، نگرانی درباره چاقی یا وزن بدن در یکی از اختلالات خوردن)(انجمن روانپزشکی آمریکا، 2012).
1-5-1- 2- تعریف عملیاتی
نمره ۲۰ و بالاتر، در مقیاس اصلاح شده وسواس فکری- عملی یل – براون برای اختلال بدشکلی بدن(فیلیپس و همکاران، 1997)، اختلال بدشکلی بدن تلقی میشود.
2-1- توصیف و ماهیت اختلال بدشکلی بدن
2-1-1- تاریخچه
اصطلاح بدشکلی هراسی برای اولین بار در سال۱۸۸۶ برای تعیین دلمشغولیهای نابهنجاری که با زیبایی بدن مرتبطند. برای توصیف علائم اختلال بد شکلی بدن توسط مورسلی، یک روانپزشک ایتالیایی استفاده شد و آن را یک پدیده وسواسی غیر هذیانی دانست (فیلیپس، ۱۹۹۱، سابنسکی و اسمت، ۲۰۰۰). هنوز هم در بعضی مواقع به کار میرود. دیسمورفی یک واژه یونانی به معنای غیرعادی و ناهنجار است. (دیس یعنی نه، نا، بد و مورفی یعنی شکل یا قواره). به طور کلی، دیسمورفی یا دیسمورفیا یعنی زشت و بدقواره. هرودت، تاریخ نویس یونان باستان، از این کلمه برای اشاره به افسانه زشتترین دختر اسپارتا استفاده کرد. این دختر احتمالا نقص عضو نیز داشت، زیرا والدینش به پرستارش اکیدا دستور داده بودند که او را به هیچکس نشان ندهد. پرستار هر روز دیسمورفیا را به معبد هلن میبرد و دعا میکرد که هلن او را از زشتی نجات دهد. هلن بعد از مدتها به این درخواست پاسخ مثبت داد و دیسمورفیا را به زیباترین دختر اسپارتا تبدیل کرد. توصیف مورسلی از بدشکلی هراسی شامل یک احساس فردی از عدم جذابیت یا داشتن نقص جسمی با وجود دارا بودن ظاهری طبیعی بود (سابنسکی و اسمت، ۲۰۰۰). علاوه بر این او تشابهات اختلال بدشکلی بدن و اختلال وسواس فکری- عملی را توضیح داد و گرایشات وسواس فکری-عملی اختلال بدشکلی بدن را شناسایی کرد (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳). همچنین در ابتدای قرن بیستم، بد شکلی هراسی به وسیله دو روانپزشک اروپایی، جنت (۱۹۰۳) و کرپلین (۱۹۰۹) توصیف شد. جنت وسواسهای فکری را توصیف و شدت شرمندگی ناشی از اختلال بدشکلی بدن را نیز خاطر نشان کرد و معتقد بود که این اختلال تحت همین نشانهها شناسایی میشود. امیل کرپلین معتقد بود که بدشکلی هراسی باید به عنوان یک روانجوری وسواسی بررسی شود (فیلیپس، ۱۹۹۱، سابنسکی و اسمت، ۲۰۰۰). پی یر ژانه، آن را وسواس شرم از شکل بدن نامید. فروید در مورد این اختلال در شرح خود از ولف- من که نگرانی شدید با بینی خود داشت قلم فرسائی کرد. اگرچه اختلال بدشکلی بدن مقدار قابل ملاحظهای از ادبیات اروپایی را در بر میگیرد ولی این اختلال در متن روانپزشکی تا انتشار دهمین بازنگری از طبقه بندی بین المللی بیماری و مشکلات مربوط در سال ۱۹۹۲ مورد توصیف قرار نگرفت. بر اساس ۱۰-ICD، تشخیص اختلال بدشکلی بدن تنها زمانی مجاز است که علائم، آسیب شدیدی در عملکرد بیمار برای حداقل ۶ ماه ایجاد کند. علاوه بر این، باید بین هذیان و نوع غیر هذیانی اختلال بدشکلی بدن تمایز قائل شد (سازمان بهداشت جهانی، ۱۹۹۴). اختلال بدشکلی بدن، ابتدا در DSM_III در سال ۱۹۸۰ با عنوان بدشکلی هراسی شناخته شد، که به عنوان یک نوع از اختلالات جسمانی شکل طبقه بندی میشود. با اینکه پژوهشهای مربوط به اختلال بدشکلی بدن محدود بود ولی افراد زیادی به این اختلال مبتلا و در چندین جنبه زندگی روزانه خود دچار آسیب شدند. اصطلاح اختلال بدشکلی بدن، برای اولین بار در DSM_III_R و در سال ۱۹۸۷ معرفی و جایگزین اصطلاح بدشکلی هراسی شد، که در آن افکار مرتبط به بدشکلی بدن از ترسهای اجتنابی، مهمتر فرض شدند. علاوه بر این، این اختلال در یک طبقه تشخیصی جداگانهای قرار گرفت و بین خصوصیات هذیانی و غیر هذیانی اختلال بدشکلی بدن تمایز ایجاد شد (فیلیپس، ۲۰۰۲). چون تدوین کنندههای DSM معتقدند که «ترس از بدریختی» بطور نادرست تلویحا وجود الگوی رفتاری اجتناب فوبیک را میرساند. اختلال بدشکلی بدن، در DSM-IV وDSM-IV-R جزء گروه اختلالات جسمانی شکل طبقه بندی میشد و بر اساس طبقه بندی جدید DSM-V در گروه اختلالات وسواس فکری- عملی و اختلالات مرتبط با آن قرار گرفته است.
درباره اینکه اختلال بدشکلی بدن، یک اختلال روانپزشکی است یا نشانه غیراختصاصی، که در بسیاری از اختلالات روانپزشکی مانند اسکیزوفرنی، افسردگی، اختلال شخصیت روی میدهد، سه فرضیه وجود دارد (فیلیپس، ۱۹۹۶). فرضیه اول، اختلال بدشکلی بدن را نشانهای میداند که در بسیاری از بیماریها وجود دارد، مانند تب که در بسیاری از اختلالات طبی دیده میشود. فرضیه دوم، اختلال بدشکلی بدن را نشانهای میداند که در یک بیماری خاص دیده میشود. برخی پژوهشگران بر این باورند که اختلال بدشکلی بدن، نوعی اسکیزوفرنی است و در ژاپن اختلال بدشکلی را نوع فوبی اجتماعی در نظر میگیرند. فرضیه سوم، اختلال بدشکلی بدن را اختلال جداگانهای میداند، مانند آنچه که در DSM طبقه بندی شده است. اهمیت درستی هر یک از فرضیههای در نتیجه درمانی است. اگر فرضیه اول پذیرفته شود و اختلال زیربنایی برای بدشکلی بدن مورد توجه باشد، باید اختلال زیربنایی درمان شود تا نشانههای بدشکلی بهبود یابد. اگر اختلال بدشکلی بدن، نشانه اختلال روانپزشکی دیگری است، آنچنان که در فرضیه دوم به آن توجه میشود، باید اختلال زیربنایی درمان شود. اگر اختلال، بیماری جداگانهای است که مطالعات بسیار، درستی آن را تایید کردهاند، درمان اختلال بدشکلی بدن، بهبود اختلالات همراه را موجب میشود. اختلال بدشکلی بدن سندرم مشخص با نشانهها و رفتارهای خاصی است که تقریبا ۱۰۰ سال از توصیف آن میگذرد، ویژگیهای آن شبیه سایر اختلالات روانپزشکی نیست و اگر اختلال بدشکلی بدن با سایر اختلالات همراه است، به این معنا نیست که ثانوی بر آن اختلالات است، بلکه همبودی در بسیاری از اختلالات دیده میشود و این اختلال درمان اختصاصی دارد (فیلیپس، ۱۹۹۶).
2-1-2- تعریف و ملاکهای تشخیصی اختلال بدشکلی بدن
برخی افراد اشتغال ذهنی مداومی درباره ظاهر جسمانی خویش دارند و علیرغم ظاهر طبیعی، نگران این هستند که بعضی از جنبههای ظاهرشان معیوب است و ترس مفرط و نگران کنندهای را درباره وضعیت ظاهر جسمانی خود ابراز میکنند. آنها ممکن است قسمتی از بدن خود را زشت غیر جذاب، نقص دار بدشکل و حتی عجیب، ترسناک، تنفر آور، توصیف کنند. اگرچه این نقص برای دیگران قابل توجه نیست، (بوهلمن و همکاران، ۲۰۰۸) ولی آنها از آن رنج میبرند و فکر میکنند که نقص آنها خیلی بارز و برای دیگران روشن وقابل رویت است(انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰). این ترس افراطی میتواند تبدیل به احساس وجود نقص خیالی در بدن گردد.
و فرد ساعات بسیاری از روز را در حال فکر کردن و رنج بردن از این نقص یا عیب به سر برد(بوهلمن و همکاران، ۲۰۰۸). به طور متوسط بین 3 تا ۸ ساعت در روز یا حتی بیشتر (فیلیپس،2009) و معمولا نمیتوانند در مورد آن بخش خاصی از بدن خود فکر نکنند.
این افراد مشکلات مربوط به ظاهرشان را به روشهای گوناگونی توصیف میکنند. آنها مثلا میگویند که قسمتهای مورد تنفر زشت، نامجذوب، یا نابهنجار هستند. یا قیافه خود را مشکل دار، نادرست و عجیب و غریب میدانند. بعضی از آنها از لغات بدشکل و بدریختیا غول پیکر استفاده میکنند.
اختلال بدشکلی بدن که گاهی اختلال بدریختی بدن ترجمه میشود و برخی اختلال خود زشت انگاری یا بدریخت انگاری هم آنرا مینامند، درDSM-IV جزءگروه اختلالات جسمانی شکل طبقه بندی میشد و بر اساس طبقه بندی جدید DSM-V در گروه اختلالات وسواس فکری – عملی و اختلالات مرتبط با آن قرار گرفته است.
مهمترین تظاهر اختلال بدشکلی بدن اشتغال ذهنی مفرط به وجود نقصی خیالی یا بزرگ نماییشده در ظاهر است. فردی که تشخیص اختلال بدشکلی بدن به او نسبت داده میشود باید حداقل یک ساعت در روز نگرانی در مورد ظاهر خود داشته باشد و برای کسی که کمتر از این زمان نگرانی داشته باشد باید در تشخیص اختلال بدشکلی بدن احتیاط لازم را داشت چون اشتغال ذهنی آنها به اندازه کافی افراطی نیست که حکم یک تشخیص روانپزشکی داده شود. شرایط لازم دیگری برای اختلال بدشکلی بدن وجود دارد و آن این است که شدت نگرانی مربوط به ظاهر و اشتغال ذهنی درباره نقصهای جسمی آنقدر شدید است که باید آسیب معناداری در عملکرد اجتماعی- شغلی یا سایر زمینههای زندگی فرد ایجاد کند اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن هر دو را تجربه میکنند.و اینکه اشتغال ذهنی را اختلالات روانی دیگر مانند ناخشنودی از شکل و اندازه بدن در بی اشتهایی روانی بهتر توجیه نکند. به طور خلاصه، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن درجهای از اشتغال ذهنی، پریشانی و آسیب در عملکرد را تجربه میکنند که به روشنی از تجربه اکثر افراد جامعه بیشتر است (فیلیپس، ۲۰۰۹).
معمولا اختلال بدشکلی در اوایل نوجوانی و اوایل بزرگسالی شروع میشود (فیلیپس و همکاران۱۹۹۷). شیوع این اختلال در سنین جوانی و در دهههای دوم و سوم زندگی نیز شایع است (کوابرا و همکاران، ۲۰۰۷ ; فانتنل و همکاران، ۲۰۰۶). و احتمال بروز آن در کودکی و بزرگسالی هم وجود دارد چون معمولا بیماران ۱۰تا ۱۵ سال بعد از سن نوجوانی نیز تشخیص داده میشوند. (فیلیپس، ۱۹۹۶).در DSM-IV سن شروع از نوجوانی تا دهه سوم عمر برآورد شده است. به طور کلی براساس پژوهشهای روانپزشکی منتشر شده ، سن شایع اختلال بدشکلی بدن از ۱۵ تا ۳۰ سالگی است.دریک مطالعه گسترده نتایج نشان داد که متوسط سن افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ۱۶ سالگی بود. سن دو سوم از مبتلایان وقتی که اختلال بدشکلی بدن آنها آغاز شد بین ۹تا۲۳ سالگی بود و شایعترین سن شروع اختلال بدشکلی بدن ۱۳و کمترین سنی که اختلال بدشکلی بدن بروز کرده بود، ۴ سالگی و بالاترین سن۴۹ سالگی بود (فیلیپس، ۲۰۰۹).
افراد مبتلا به این اختلال، به علت نقص مفروض خود دچار احساس درماندگی آشکار میشوند و دلمشغولی خود را بسیار دردناک، عذاب آور و ویران کننده توصیف میکنند. بسیاری از این بیماران، مهار کردن دلمشغولیهای خود را مشکل میدانند و مقاومت آنها در برابر این نگرانیها، کم یا هیچ است.و معمولا"نمی توانند در مورد آن بخش خاصی از بدن خود فکر نکنند.به طور متوسط بین 3 تا 8 ساعت در روز یا حتی بیشتر نتیجه اینکه، چندین ساعت از روز را درباره نقص خود فکر میکنند (دادستان، ۱۳۸۶؛ فیلیپس، ۲۰۰۹).
هر قسمت بدن میتواند عامل نگرانی برای فرد باشد و اختلال بدشکلی بدن میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد. حتی در میان افرادی که نگرانی مشترکی در مورد یک قسمت بدن دارند چیزی که آنها از آن متنفر هستند میتواند متفاوت باشد. دلمشغولیهای مرتبط با اختلال بدشکلی بدن میتوانند بر همه بخشهای بدن متمرکز شوند. گاهی موضوع اصلی نگرانیها را اندام یا حالت بدن به طور کلی (چاقی، لاغری، قد) و گاهی بخش خاص بدن (پا، دست، سر، گوشها، لب، بینی، دهان، چشمها، موها، دندانها، جوشهای صورت و کک و مک و غیره) و شکایتهایی درباره بزرگ، کوچک و یا بدشکل بودن آنها عنوان می شوند. یا آنکه متوجه یک عضو خاص نبوده، وجنبه پراکنده و مبهم داشته باشند و فهم آن دشوار است، مثل نگرانی در مورد چانهای مچاله. (دادستان، ۱۳۸۶). با این حال ممکن است هیچ قسمتی را به تنهایی شامل نشود بلکه اشتغال ذهنی بطور همزمان متمرکز بر چندین قسمت از بدن میباشد. بعضی از افراد هم از همه قسمتهای ظاهر خود متنفر هستند. آنها چیزهایی از این قبیل میگویند: کل ظاهر من زشت است، یا ظاهر من به طور کل نفرت انگیز به نظر میرسد. عدهای دیگر ممکن است از گفتن اینکه از همه قسمتهای بدن خود متنفر هستند خجالت بکشند. در عوض، آنها برای بحث در مورد نگرانیهای مربوط به ظاهرشان، از اصلاحات کلی استفاده میکنند. یعنی دقیقا نمیگویند از چه چیزی ناراحتند و ممکن است همیشه از خود با عنوان زشت یاد کنند.بعضی افراد نقص ظاهری خود ساخته خود را با اصطلاحات خاصی مثل گوشهایم تیز و نوک دار شده، خط موهایم عقب رفته، دور کمرم پهن شده، یا کلا از قیافه افتادهام یا چهرهام رو به افول است، توصیف میکنند.در یک تحقیق بزرگ معلوم شد که برخی مناطق شایعتر برای نقایص تصوری عبارتند از پوست (۷۳ درصد)، مو (۵۶ درصد)، بینی (۳۷درصد)، چشمها (۲۰ درصد)، پاها (۱۸ درصد)، گونه (۱۱ درصد)، پستانها/ سینه/نوک پستانها (۲۱درصد)، شکم (۲۲درصد)، لبها (۱۲درصد)، جثه بدن (۱۶درصد)، و اندازه/شکل صورت (۱۲درصد) (فیلیپس، ۲۰۰۵).
کمتر مطالعه پیگیرانه منظمی درباره اختلال بدشکلی بدن انجام شده است. اشتغالات ذهنی در اختلال بدشکلی بدن در طول عمر تغییر میکند، در یک مطالعه میانگین اشتغالات ذهنی در طول عمر ۴ مورد گزارش شده است (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳). در برخی موارد هم اشتغالات ذهنی تغییر نمیکند، در برخی دیگر توجه به بدشکلیهای دیگر به اشتغال اولیه افزوده میشود و در باقی مبتلایان، نشانهها جایگزین هم میشوند. معمولا بدشکلی چهره، شایعترین شکایت مبتلایان به اختلال بدشکلی در سیر بیماری است. در یک مطالعه بر روی شکایات مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن، ۴۰% آنها درباره یکی از اجزاء بدنشان در سیر اختلال نگران بودند، تقریبا ۳۷%، نگران یکی از اجزاء بدن خود بودند، سپس با گذشت زمان، دچار نگرانیهای دیگری میشدند و در ۲۱% از مبتلایان با گذشت زمان، از توجه به یک یا چند جز از بدن کاسته میشد و پس از مدتی نگرانیها دوباره عود میکردند (فیلیپس، ۱۹۹۶). سطح نگرانی در مورد مسئله ممکن است با گذشت زمان کاهش یا افزایش یابد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳). ومیزان بینش بیمار در نوسان است (فیلیپس، ۲۰۰۹).اختلال بدشکلی بدن یک اختلال شدیدا ناتوان کننده است که اغلب درمان آن مشکل است (نظیراوغلو و همکاران، ۲۰۰۳) و بر اثر اختلال بدشکلی بدن، فعالیتهای اجتماعی و شغلی آسیب میبینند، یک سوم مبتلایان خانه نشین میشوند. برخی دیگر به دلیل شرم از بدشکلی، فعالیتهایشان را محدود میکنند و زمان زیادی را به اشتغال ذهنی با محتوی بدشکلیها میگذرانند. تعداد مبتلایانی که جراحی یا درمانهای طبی دریافت میکند، معلوم نیست. دورههای افسردگی، افکار خودکشی و اقدام به خودکشی نیز متداول است ولی خطر خودکشی واقعی، مشخص نیست (تسما و همکاران، ۱۹۹۷). در یک مطالعه مشخص شد که اختلال با گذشت زمان بدتر میشود و فقط دو درصد مبتلایان بهبود مییابند (فیلیپس، ۱۹۹۶). پس به طور کلی اختلال بدشکلی بدن بیماری مزمنی است که شدت آن نوسان دارد، اما به ندرت بهبود مییابد (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳) و اگر بطور موفق درمان نشود، ادامه مییابد (هلندر و همکاران، ۱۹۹۲).
2-1-3- شیوع اختلال بدشکلی بدن
در مورد میزان شیوع اختلال بدشکلی بدن برآوردهای رسمی وجود ندارد و آمار دقیقی از میزان شیوع این بیماری در دست نیست. زیرا بدست آوردن این برآوردها و تخمین دقیق شیوع اختلال بدشکلی بدن کار مشکلی است. زیرا این بیماران تمایل دارند تا علائم خود را پنهان ساخته برخی پژوهشگران حدس میزنند که اختلال بدشکلی بدن، اختلال نادری نیست و در بین مردم شایع است در مطالعهای میزان شیوع اختلال بدشکلی بدن در عموم مردم ۷ درصد گزارش شده است (اتو و همکاران، ۲۰۰۱). به طور کلی میزان عمومیت اختلال در عموم مردم ۱ تا ۴.2درصد اعلام شده است (فیلیپس، ۲۰۰۹). به گزارشDSM-V نرخ شیوع در بزرگسالان آمریکایی ۲/ ۴درصد است. در آلمان، نرخ شیوع ۷/۱ تا ۸/۱ درصد است.
به نظر میرسد که میزان شیوع این اختلال در مردان و زنان برابر باشد. تحقیق از بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن شیوع برابر را در هر دو جنس نشان میدهد (نظیر اوغلو و یریرا توبیس، ۱۹۹۳؛ فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۷؛ پروگی و همکاران، ۱۹۹۷). البته در بعضی تحقیقات به میزان کمی تعداد زنان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به مردان مبتلا بیشتر بود (فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۵ ; ویل و همکاران، ۱۹۹۶). گاهی هم افرادی که از این اختلال رنج میبرند و همچنین اعضای خانواده آنها اغلب متوجه نمیشوند که اختلال بدشکلی بدن قابل درمان است و به خاطر همین در مورد علائم خود با متخصصان حرفهای مشورت نمیکنند. و بعضی از مبتلایان به علت اینکه ممکن است افراد مغرور یا خود شیفتهای به نظر برسند مشکل خود را پنهان میکنند.
و در بسیاری موارد هرگز مورد توجه روان پزشکان قرار نمیگیرند. و از طرفی عموما ابتدا این بیماران به جای مراجعه به روانپزشک سراغ پزشک متخصص میروند تا با جراحی، نقص عضو تخیلی شان را برطرف کنند و ترجیح میدهند جهت مشاوره درمانی به متخصص داخلی، متخصص پوست، دندانپزشک، متخصص تغذیه، جراح زیبایی یا کلینیکهای پوست مراجعه کنند. خصوصا وقتی که بینش آنها نسبت به علائمشان ضعیف باشد. بنابراین شیوع اختلال بدشکلی بدن در جمعیتهای انتخابی، بالاتر از جمعیت عمومی است. (اوزن و همکاران، ۲۰۰۳) به طوری که بررسی افرادی که درمان پزشکی دریافت کرده اند نشان می دهد 9درصد تا ۱۵ درصد مراجعان به متخصص پوست، ۷ تا ۸ درصد متقاضیان جراحی پلاستیک، ۸ درصد بیماران ارتودنسی، و ۱۰ درصد بیمارانی که برای جراحی دهان و فک و صورت مراجعه میکنند، به اختلال بدشکلی بدن مبتلا هستند(سارور و همکاران، 1998؛ فیلیپس و همکاران،2000؛ فیلیپس،2009).
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ممکن است افسردگی، اضطراب اجتماعی یا علائم دیگری نیز داشته باشند که برای بیان آنها کمتر خجالت زده میشوند. بنابراین، آنها ممکن است تشخیص افسردگی یا فوبی اجتماعی دریافت بکنند ولی اختلال بدشکلی بدن تشخیص داده نشود. مگر اینکه آنها به طور اختصاصی در مورد علائم اختلال بدشکلی بدن مورد سوال قرار گیرند. گاهی هم اختلال بدشکلی بدن ممکن است به اشتباه به عنوان یک اختلال دیگر تشخیص داده شود. اگرچه ممکن است این افراد بعضی از این مشکلات را داشته باشند ولی اختلال بدشکلی بدن باید خودش به طور جداگانه تشخیص و مورد درمان قرار گیرد. بعضی اوقات، این مشکلات واقعا ناشی از اختلال بدشکلی بدن است و در این موارد تشخیص اختلال بدشکلی بدن بیشتر حیاتی میشود (فیلیپس، ۲۰۰۹).شیوع اختلال بدشکلی بدن در میان جمعیتهای روانپزشکی ۳% گزارش شده است (زیمرمن، منو، ۲۰۰۱). در یک مطالعه که بیماران با بیاشتهای روانی مورد بررسی قرار گرفتند نشان داده شد که ۳۹ درصد آنها اختلال بدشکلی بدن نیز داشتند. در مطالعاتی که بر روی بیماران افسرده انجام شد نشان داد که، اختلال بدشکلی بدن نسبت به اختلالات روانی دیگر شایعتر بود (فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۴).به طور کلی میزان بروز اختلال بدشکلی بدن در بین بیماران سرپایی که درمان بهداشت روانی دریافت میکنند اغلب بالا میباشد.
واختلال بدشکلی بدن حتی بیشتر از اسکیزوفرنی، وسواس فکری-عملی، فوبی اجتماعی، و اختلالات خوردن شایع بود.
۱۳تا۱۶درصد ازبیماران روانپزشکی در بیمارستان، 14تا۴۲درصد از بیماران سرپایی مبتلا به افسردگی اساسی ،11تا ۱۲درصد از بیماران سرپایی مبتلا به فوبی اجتماعی ،3تا ۳۷درصد از بیماران در بین افراد مبتلا به وسواس فکری-عملی (فیلیپس، ۲۰۰۹).
تحقیق از بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن که به کلینکهای روانپزشکی مراجعه داشتند شیوع برابر را در هر دو جنس نشان داد (نظیر اغلو و یریرا توبیس، ۱۹۹۳؛ فیلیپس و همکاران ۱۹۹۷).
شیوع این اختلال در سنین جوانی ودر دهههای دوم و سوم زندگی نیز شایع است (کوابرا و همکاران، ۲۰۰۷; فانتنل و همکاران، ۲۰۰۶). معمولا اختلال بدشکلی بدن، یک اختلال شایع روانی در بین جوانان است (باهن و همکاران، ۲۰۰۲) و در بعضی از گروهها از شیوع بالاتری برخوردار است، به عنوان مثال تحقیقات نشان دادهاند که دانشجویان مستعد ابتلا به این اختلال میباشند (کریرند و همکاران، ۲۰۰۶; فیتس و همکاران، ۱۹۸۹). به طور کلی 2/2 تا ۱۳درصد از دانشجویان علائم اختلال بدشکلی بدن را داشتند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
2-1-4- اختلالات همایند با اختلال بدشکلی بدن
بر اساس مطالعات و پژوهش های مختلف، اختلال بد شکلی بدن، یک اختلال روانپزشکی مجزا است اما با سایر اختلالات روانپزشکی همبودی بالایی دارد(هلندر و همکاران، 1993). اختلالات روانی و اختلالات شخصیت در مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن شایع است. از اختلالات روانی متداول می توان اختلال وسواس فکری_ عملی، اختلال فوبیای اجتماعی، اختلال افسردگی اساسی، اختلالات شخصیت مانند اختلالات وسواسی، اسکیزوئید و خود شیفته را نام برد واختلال بدشکلی بدن ممکن است با سایر اختلالات همبود باشد(کاپلان و سادوک،2000). اگر فردی علاوه بر این اختلال، اختلال روانی دیگری نیز داشته باشد باید تشخیص و مورد درمان قرار گیرد (فیلیپس، ۲۰۰۹).در بررسی اختلالات شخصیت در مبتلایان به بد شکلی بدن میزان بالایی از همبودی یافت شد (هلندر، ونگ، 1995؛ کوهن و همکاران،2000).در یک مطالعه اختلالات شخصیت در 72% بیماران گزارش شده است و اختلال بد شکلی بدن با اختلالات شخصیت پارانوئید اجتنابی، وسواسی، خود شیفته همراه بوده است(کاپلان و سادوک،2000 ؛ ویل و همکاران،1996).اختلالات شخصیت در مطالعات مختلف، در مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن ارزیابی شده است. در یک مطالعه، میانگین اختلالات شخصیت در مبتلایان 53/2 بود و 87% از آنها یک اختلال و 53% به بیش از یک اختلال دچار بودند و مجموعه c اختلالات شخصیت در آنها متداول تر بود( کوهن و همکاران، 2000).در یک مطالعه بر روی مبتلایان، دو سوم مبتلایان حداقل یک اختلال شخصیت داشتند.در مطالعات بسیاری اختلال بد شکلی بدن با آسیب شناسی قابل ملاحظه در اختلال شخصیت همراه بوده است(کوهن و همکاران، 2000).ویژگی های شخصیتی آمیخته ای از صفات وسواسی و اسکیزوئیدی در مبتلایان مشاهده شده است(کاپلان و سادوک، 2000).هیچ الگوی غالب شخصیتی در مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن وجود ندارد(کاپلان و سادوک،2000).پژوهش گنستاد و همکاران نشان داد که همبودی اختلالات محور یک در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن شایع است.در یک مطالعه در مقایسه با گروه کنترل، آزمودنی ها مبتلابه اختلال بد شکلی بدن، درونگراتر، وسواسی، خشمگین و نروتیک تر بودند(هلندر و همکاران، 1993).شخصیت اجتنابی، بازداری اجتماعی، احساس بی کفایتی، حساسیت شدید به ارزیابی منفی متداول تر است.با وجود این میزان بالایی از همبودی اختلال بد شکلی بدن با اختلاللات شخصیت، این اختلال نشانه یا بازتاب یک مشکل شخصیتی مشخص سن باشد(فیلیپس،1996).
در حقیقت، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن علاوه بر داشتن اختلال بدشکلی بدن، اغلب افسردگی، فوبی اجتماعی، یا وسواس فکری-عملی (باهن و همکاران، ۲۰۰۲؛ گنستاد و همکاران، ۲۰۰۷)، اختلالات خوردن نیز دارنددر پژوهشی بر روی افراد مبتلا به به اختلال بدشکلی بدن، میزان بالای همبودی با اختلالات افسردگی، وسواس فکری-عملی، فوبی اجتماعی و خوردن به دست آمد (فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۵) و همچنین و شایعترین اختلالات همبود به ترتیب فوبی اجتماعی، اختلال وسواس فکری-عملی، اختلال افسردگی اساسی بودند (گنستاد و همکاران، ۲۰۰۳).
نتایج نشان داد، بیماران مبتلا به به اختلال بدشکلی بدن، میزان بالایی از افسردگی را در طول عمر خود تجربه میکنند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳). مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن همبودی بالایی از افسردگی را در طول عمر خود تجربه میکنند و اختلال بدشکلی بدن در مبتلایان به اختلال افسردگی نیز متداولتر از سایر اختلالات است (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
صرف نظر از نقش مستعدکننده اختلال بدشکلی بدن و نارضایتی از ظاهر در ایجاد اختلالات بالینی این گونه نگرانیها در بین جمعیتهای غیر بالینی نیز شیوع گستردهای داشته و کارکردهای روانشناختی را تحت تاثیر قرار میدهد. تداوم این نارضایتی نیز منجر به افسردگی (باهن و همکاران، ۲۰۰۲؛ آراماتس و همکاران، ۲۰۰۴؛ فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۴؛ بوردنر، ۲۰۰۷؛ فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۷) فوبی اجتماعی (نیربرگ و همکاران، ۲۰۰۲؛ فردا وگیمز، ۲۰۰۴؛ کش و همکاران، ۲۰۰۴؛ کالس و همکاران، ۲۰۰۶؛ فانگ و همکاران، ۲۰۱۰) میگردد.
در مطالعهای ۲۵% افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دچار اختلال وسواس فکری-عملی بودند و این اختلال شایعترین اختلال پس از اختلال اضطراب اجتماعی در گروه مورد مطالعه بود. (هلندر و همکاران، ۱۹۹۲).
در مطالعه آزمون میدانی DSM-IV، آشکار شد که همبودی اختلال وسواس فکری – عملی با اختلال بدشکلی بدن ۳۷ درصد است و ۴۷ درصد مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن بطور مشخص، نشانههای وسواس را دارند. در حالی که شیوع اختلال وسواس در جمعیت عمومی بین ۱/۲ تا ۳/۳ درصد و اختلال بدشکلی بدن ۰/۱ تا ۱ درصد است (هلندر و همکاران، ۱۹۹۵).
همبودی اختلال بدشکلی بدن و اختلالات خوردن (گرنت، ۲۰۰۲؛ گنستاد و فیلیپس، ۲۰۰۳؛ گرنت و همکاران، ۲۰۰۴؛ رافولو و همکاران، ۲۰۰۶) متداول است. ۱۰ درصد مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن دچار اختلالات خوردن هستند.
تقریبا" نصف افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن مشکلات مربوط به استفاده از الکل و دارو دارند. یک مطالعه عکس این را بررسی کرد یعنی به بررسی درصدی از افرادی پرداخت که علاوه بر مشکل استفاده از دارو یا الکل، اختلال بد شکلی بدن را نیز داشتند، و نتایج نشان داد که 26% از این افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن نیز هستند(فیلیپس، 2009). اختلال اضطراب اجتماعی از رایجترین اختلالات همایند با اختلال بدشکلی بدن است. در بررسی شیوع اختلال بدشکلی بدن در بیماران اضطرابی، شایعترین اختلال اضطرابی که با اختلال بدشکلی بدن همبودی داشت، اختلال فوبیای اجتماعی بود (ویلهلم و همکاران، ۱۹۹۷).در یک مطالعه بر روی مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن دومین اختلال شایع همایند پس از اختلالات خلقی، فوبیای اجتماعی بود. (ویل و همکاران، ۱۹۹۶).
خود بیمار انگاری:درICD-10، طبقه بندی اختلالات روانی و رفتاری، اختلال بد شکلی بدن به عنواند خود بیمار انگاری طبقه بندی شده است، خود بیمار انگاری اشتغال ذهنی یا ترس از داشتن یک بیماری جدی است.این اشتغال ذهنی ناشی از سوء تعبیر نشانه های بدنی است و با وجود ارزیابی های مناسب طبی درباره اطمینان، مقاومت وجود دارد.
مقایسه اختلال بد شکلی و خود بیمار انگاری پیچیده است، اختلال بد شکلی بدن بیشتر شبیه اختلال وسواس و دیگر اختلالات جسمانی کردن است.
اختلال بد شکلی بدن و خود بیمار انگاری هر دو با ترس و اشتغال ذهنی همراه اند و مبتلایان هر دو، خواهان درمان های طبی هستند، وارسی بدنی و اطمینان طلبی در هر دو متداول است، هر دو اختلال در نسبت جنسی زن و مرد شبیه هستند و شروع زود هنگام با سیر نوسانی دارند.
اما در اختلال بد شکلی بدن، تمرکز به ظاهر، مه بیماری است افزون بر آن داده های موجود از همبودی و تاریخچه های خانوادگی نشان می دهد که این دو اختلال جدا هستند. فقط 3% مبتلایان به بد شکلی بدن، دچار خود بیمار انگاری اند.
اختلال بد شکلی بدن با خود بیمار انگاری همسان نیست و حتی گونه ای از آن به شمار نمی آید. اما این احتمال وجود دارد که بین اختلال بد شکلی بدن و گونه هایی از خود بیمار انگاری که شبیه اختلال وسواس است، ارتباطی وجود داشته باشد(فیلیپس، 1996).
در مطالعه هی،(1970)، 94% مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن، آسیب شناسی شدیدی داشتند و در آزمون های روانشناختی انحراف بالایی نشان دادند و در مقایسه با بیماران مبتلا به امراض پوستی و آزمودنی های بهنجار، بیشتر افسرده و نسبت به خود پنداره خود ناخشنودتر بودند.در مطالعات هاردی،(1982) و هاردی و کتریل،(1982).این مبتلایان نمرات بالاتری در سیاهه وسواس لیتون داشتند و از تصویر بدن خود ناراحت بودند(به نقل از هلندر و همکاران،1993).
در یک مطالعه با 70 بیمار، در مقایسه با گروه کنترل(یکسانی سن و جنس)، 11 بیمار مبتلا به اختلال بد شکلی بدن دچار اختلال شخصیت،5 بیمار، اسکیزوفرن و 1 بیمار افسرده بود.به طور کلی، مبتلایان، وسواسی، درونگرا، خودنگر، حساس و نا امن تر از گروه کنترل بودند(به نقل از هلندر و همکاران،1993).
در یک مطالعه پیگیرانه کنترل شده 84 بیمار مبتلا به اختلال بد شکلی بدن، پس از 15 سال، 37% افراد درخواست کننده جراحی زیبایی( در مقایسه با 90% جراحی شدگان به دلیل آسیب یا صدمه) دچار اختلالات نوروتیک شدید بودند، 7% در مقایسه با 1%گروه کنترل به اسکیزوفرن مبتلا بودند (به نقل از تسما و همکاران،1997).
از اختلالاتی که همبودی بالایی با اختلال بدشکلی بدن دارد، اختلال وسواس فکری_ عملی(کریستنسون و مکتزی ،1995؛تانکورا، لینچ و مسند،1992) که ویژگی های مشابهی مانند افکار وسواسی و رفتارهای اجباری و آیین گونه در هر دو اختلال مشاهده می شود.
بر اساس مطالعات استارمی،اسلد1986؛ الی ،1974؛ بارادوک،1982 اختلال فوبیای اجتماعی نیز در مبتلایان دیده می شود این بیماران احساس شرمندگی شدیدی دارند و ار بسیاری از موقعیت های اجتماعی اجتناب می کنند(به نقل از هلندر و همکاران،1993) و این رفتار محدود به ناراحتی درباره ظاهر در موقعیت های اجتماعی نمیشود(فیلیپس،1996)
اختلال خلقی بسیار متداول ، اختلال افسردگی اساسی است، مبتلایان بالایی از افسردگی را در طول عمر خود تجربه می کنند و اختلال بد شکلی بدن در مبتلایان به اختلال افسردگی نیزمتداول تر از سایر اختلالات است(هلندرو همکاران،1993).
در مطالعه اندرسن و بردچ (1977)، مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن کمال گرا، دارای صفات اسکیزوئیدی و خود شیفته و خود محور توصیف شدند. آنها با زیبایی و هوش خود، نه پشتکار می خواهند در شغل، زندگی اجتماعی و روابط بین فردی پیشرفت کنند(به نقل از تسما و همکاران،1997).
مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن در مقیاس نوروتیسم که انواع مختلفی از هیجانات و شناخت های منفی را در بر می گیرد، نمرات بالاتری داشتند. در مقیاس برون گرایی، مردم دوستی، گرمی، جرات، فعالیت و هیجان طلبی و وظیفه شناسی میانگین نمرات آنها بسیار پائین بود. در باز بودن نسبت به تجربیات(حساسیت، زیباشناسی، احتیاط هوشمندانه، خلاقیت، تمایل به تجربه های جدید و پسندیده بودن،(نوع دوستی، صداقت، تحریک پذیری، خصومت و انتقادگری) نمرات متوسطی داشتند.بطورکلی، این یافته با نتایج مطالعات دیگر همخوانی دارد که مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن روان نژند و درونگرا هستند(فیلیپس،1996).
2-1-5- رابطه اختلال اضطراب اجتماعی، افسردگی اساسی، وسواس فکری- عملی و اختلالات خوردن با اختلال بدشکلی بدن
2-1-5-1- رابطه اختلال با اختلال اضطراب اجتماعی
در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، در (69-12) درصد آنها اختلال فوبی اجتماعی یافت شده و در افراد مبتلا به فوبی اجتماعی در 13-12 درصد آنها، اختلال بدشکلی بدن دیده شده است. بر اساس مطالعات الی (۱۹۷۴)، بارادوک (۱۹۸۲) و استارمی و اسلد (۱۹۸۶)، اختلال فوبیای اجتماعی نیز در مبتلایان اختلال بدشکلی بدن دیده میشود. مارکز (۱۹۸۹) اختلال بدشکلی بدن را به دلیل اضطراب بالا و اجتناب از موقعیتهای اجتماعی، ترس از انتقاد و نگرانی درباره ظاهر جسمانی به عنوان شکلی از فوبی اجتماعی توصیف کرد (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳). در ژاپن، اختلال بدشکلی بدن جزئی از گروه بزرگتری از اختلالات است که با فوبیای اجتماعی شباهت دارند.
نسبت جنسی، سن شروع و سیر بیماری در هر دو اختلال شبیه است (فیلیپس، ۱۹۹۶).اختلال بدشکلی بدن به دلیل سن شروع پایینتر به فوبیای اجتماعی شباهت دارد (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
افرادی که به هر دو اختلال مبتلا هستند، جرات ورزی اندکی دارند. زمانی که دو اختلال با هم وجود دارد فرد درونگراتر است و احتمال کمی دارد که ازدواج کند و اختلال در او شدیدتر است (فیلیپس، ۱۹۹۶).
در هر دو اختلال، اضطراب اجتماعی، اجتناب، ترس از تحت نظر بودن، احساس شرمندگی، اشتغال ذهنی درباره دیدگاه دیگران درباره فرد، ترس از ارزیابی منفی، ترس از خجالت و شرمندگی و مسخره شدن و طرد شدن وجود دارد.
یک نشانه در میان افراد مبتلا به هر دو اختلال، ترس از ارزیابی دیگران نسبت به خودشان است (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳). در چندین مطالعه بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی، دو ویژگی احساس شدید شرمندگی یا اجتناب را که ویژگی اصلی فوبی اجتماعی است، گزارش کردند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۲).
تمرکز بر ناراحتی در میان افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن و افراد مبتلا به فوبی اجتماعی متفاوت است. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن معمولا بر عیب یا نقص در ظاهرشان توجه دارند در حالی که افراد مبتلا به فوبی اجتماعی معمولا بر رفتارهایشان توجه دارند که ممکن است از نظر دیگران تحقیرآمیز یا شرم آور باشد.
گاهی هر دو اختلال، بدشکلی بدن و فوبیای اجتماعی در فرد وجود دارد اما مطالعات نشان میدهد که در بیشتر موارد، شروع فوبیای اجتماعی مقدم بر نشانه اختلال بد شکلی بدن است (ویلهلم و همکاران،۱۹۹۷).
میزان سوء مصرف یا وابستگی به الکل در اختلال بدشکلی بدن نسبت به فوبی اجتماعی (۵۱ % در مقابل ۲۱ %) و سوء مصرف و وابستگی به سایر موارد (۳۶ % در برابر ۲۰ %) در طول عمر است.
تفاوتی که بین دو اختلال وجود دارد، در پاسخ درمانی به داروها است. داروهای بازدارنده MAO بیشترین کارآیی را در درمان فوبیای اجتماعی تعمیم یافته و بتا بلوکرها در فوبیای اجتماعی عملکردی دارند. گرچه مطالعات کافی درباره تاثیر این داروها در اختلال بدشکلی بدن وجود ندارد، اما برخی گزارشات نشان دادهاند که بتا بلوکرها در درمان این اختلال بیتاثیرند و بازدارندههای MAO تاثیر متوسطی دارند (فیلیپس، ۱۹۹۶).
2-1-5-2- رابطه اختلال با اختلال افسردگی اساسی
افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن معمولا" تشخیص افسردگی هم دارند به طوری که بیش از 50% برآورد شده است (آلن و هلندر2004، به نقل از باچر1388). و اغلب به تلاش های خودکشی منجر می شود(نظیر اغلو و همکاران،2004 ؛ فیلیپس، 2001 به نقل از باچر 1388).اختلالات خلقی بسیار متداول در اختلال بد شکلی بدن، اختلال افسردگی اساسی است. مطالعات مختلف، نشان دادهاند که مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن، میزان بالایی از افسردگی اساسی با دامنه ۶۸ % (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳) تا ۸۰ % (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۴) در طول عمر خود تجربه میکنند. در مطالعات دیگر نتایج نشان داد که افسردگی جزء شایعترین اختلال همراه با اختلال بدشکلی بدن بود (فیلیپس و همکاران، 1995 ؛ هلندر و همکاران،1993).
برخی دادههای موجود نشان میدهد که اختلال بدشکلی بدن را میتوان جزئی از طیف اختلالات عاطفی دانست، طیف اختلالات عاطفی شامل گروهی از اختلالات است که میتوان فرض کرد از نظر نابهنجاری یا نوفیزیولوژیک (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۴) و پاسخ درمانی به افسردگیها شبیهاند و شواهدی از تاریخچه خانوادگی و همبودی بین این اختلالات وجود دارد (فیلیپس، ۱۹۹۶). شیوع و ویژگیهای اختلال بدشکلی بدن در بیماران افسرده مورد توجه است، زیرا مهمترین ویژگی اختلال بدشکلی بدن افسردگی است (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
شواهدی دیگر از همبودی دو اختلال و بالا بودن میزان افسردگی اساسی در بستگان درجه اول مبتلایان به اختلال بدشکلی خبر میدهد. ۱۷ % از خویشاوندان درجه اول مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن افسرده بودند که نسبت به سایر اختلالات میزان این اختلال بالاتر بود (فیلیپس، ۱۹۹۶). به شکل همراهی اختلال بدشکلی بدن با افسردگی، مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن اساسیترین ویژگی افسردگی آتیپیک یعنی حساسیت زیاد نسبت به طرد را تجربه میکنند. بیمارانی که در آنها افسردگی و اختلال بدشکلی همبودی دارد، ارتباطات صمیمانهشان کوتاه است، و زودتر گسیخته میشود. کار یا تحصیل به دلیل شدیدتر به انتقاد یا طرد. بیشتر آسیب میبینند (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۶).
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن مشابه مبتلایان به افسردگی، عزت نفس پایین، احساس شرمندگی و احساس گناه میکنند زیرا خودشان را به خاطر زشتی و خرابی ظاهرشان سرزنش میکنند و از طرفی غمگینی و افسردگی در افراد مبتلا شایع است و اغلب خودشان را از دیگران منزوی میکنند. این افراد احساس بیارزشی میکنند و به جایی میرسند که دیگر تحمل رنج ناشی از بدشکلی را ندارند و احساس ناامیدی شدید باعث میشود افکار خودکشی یا اقدام به خودکشی کنند.
شروع افسردگی در سن پایین و دوام طولانی علائم افسردگی نشان از این میباشد که ممکن است شخصی که افسرده است علاوه بر افسردگی اختلال بدشکلی بدن نیز داشته باشد (فیلیپس، ۲۰۰۹). ولی اگر افسردگی به خاطر وجود اختلال بدشکلی بدن باشد و با درمان اختلال بدشکلی بدن بهبود یابد، تشخیص اول را اختلال بدشکلی بدن باید در نظر گرفت.
تفاوت بین دو اختلال در شیوع بیشتر افسردگی در زنان، سن شروع دیرتر، سیر کمتر مزمن آن است. در یک مطالعه، بیماران مبتلا به افسردگی اساسی آتیپیک که دچار اختلال بدشکلی بدن بودند، بررسی شدند. ویژگی این مبتلایان، سن شروع افسردگی در آنان زود هنگامتر است (تقریبا ۱۱ سال) و مدت طولانی تری عود دورههای افسردگی طول میکشد (۵ برابر بیشتر) و بیماری آنها نیز شدیدتر است و رفتارهای وسواسی مانند وارسی در آیینه و اطمینان طلبی در این مبتلایان مشاهده نمیشود. (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۶).
اطلاعات موجود نشان میدهند که اختلال بدشکلی بدن ممکن است به تمام درمانهای افسردگی جواب ندهد و ممکن است به مدت درمان طولانی تری نسبت به آنچه برای افسردگی لازم است، نیاز باشد. تشخیص بیماری اختلال بدشکلی بدن در افراد افسرده مشکل است. چون علائم، معمولا به علت شرم و حیای بیمار، پنهان میمانند.
2-1-5-3- رابطه اختلال با اختلال وسواس فکری – عملی
شباهت اختلال بدشکلی بدن (BDD) و وسواس فکری – عملی (OCD) از قرن گذشته مورد توجه بوده است و در اواخر ۱۸۰۰ مرسلی تاکید کرد که نشانههای اختلال بدشکلی بدن، ماهیت شبیه افکار و اعمال وسواسی دارند (جرم، ۱۹۹۶)، او اشاره کرد که مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن دچار تردید درباره بدشکلی خود هستند و قیافه خود را بطور اجباری وارسی میکنند. در ۱۹۰۳، پیرژانه نشانههای اختلال بدشکلی بدن را در طبقه سندرمهای مشابه اختلال وسواس فکری – عملی طبقه بندی کرد و اختلال بدشکلی بدن را با نام وسواس شرم از نمای بدن توصیف کرد. (هلندر و همکاران، ۱۹۹۲).
بررسیهای بالینی در گذشته و حال، و دادههای تجربی موجود نشان دادهاند که اختلال بدشکلی بدن جزئی از طیف اختلالات وسواس فکری-عملی است (فیلیپس و همکاران،۲۰۰۶).
هر دو اختلال بدشکلی بدن و وسواس فکری – عملی به دلیل همپوشی نشانهها، پیوستگی خانوادگی، پاسخ به درمان و فرضیه شباهت سببشناسی، ارتباط نزدیکی دارند. اگر سایر ویژگیها مانند سن شروع، سیربالینی، همبودی، سطح اختلال، شیوع، در نظر گرفته شود، این شباهت بیشتر خواهند شد (هلندر و همکاران، ۱۹۹۲).
ویژگی مهم دیگری که در مبتلایان به اختلال بدشکلی وجود دارد، نگرانی بسیار شدید، ناتوان کننده و مقامی است که در زندگی فرد اختلال ایجاد میکند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳). این اشتغال ذهنی از فکر وسواسی که در اختلال وسواس فکری – عملی وجود دارد، غیرقابل تشخیص است و اینکه هر دو اختلال زیر بنای زیستشناختی مشابهی دارند را تایید میکند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
شواهد نشان میدهد، اعضاء خانواده افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری_عملی بیشتر در معرض خطر ابتلا به اختلالات طیف وسواسی_جبری از قبیل اختلال بدشکلی بدن هستند (فانگ و همکاران، ۲۰۱۰).
پژوهشها همچنین به طور فزایندهای از همپوشی علتها حکایت دارند. برای مثال، ساختارهای مغزی یکسانی در این دو اختلال درگیر هستند (راچ و همکاران، ۲۰۰۳ ; ریورا و بوردا، ۲۰۰۱ به نقل از باچر و همکاران، ۱۳۸۸).
هر دو اختلال در سنین پایین تری شروع میشوند. سیر مزمنی دارند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
در هر دو اختلال، رفتارهای وسواسی متداول است. وارسی (در آینه، در اختلال بدشکلی و بسته بودن درها در وسواس)، پوست خراشیده (بهبود ظاهر در بدشکلی و رفتار اجباری پاکیزه و تمیز نمودن در وسواس) و نیاز به اطمینان بخشی (درباره ظاهر در بدشکلی و اطمینان از آسیب نرساندن به دیگران در وسواس) وجود دارد (فیلیپس، ۱۹۹۶).
مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن همانند بیماران وسواسی از احساس درونی کمال گرایی و نارضایتی از کامل نبودن دقیق کارها رنج میبرند (روزن و رایتر، ۱۹۹۶).
در یک مطالعه دیگر برای تعیین شباهت آسیبشناختی این دو اختلال، مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن با گروهی از بیماران مبتلا به وسواس فکری، وسواس عملی، عقاید بیش بها داده شده، افسرده و مضطرب مقایسه شدند. نتایج مطالعه نشان داد که مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن هنگام ارزیابی افکار وسواسی و اعمال وسواسی، به مبتلایان وسواس فکری – عملی شباهت دارند و هر دو گروه حالت افسردگی و صفات اضطرابی دارند. بیماران وسواسی هنگام ارزیابی واکنشهای عاطفی، اضطراب بیشتری نشان دادند و مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن نسبت به نشانههای فکر و عمل وسواسی، باورهای بیش بها داده شده بیشتر دارند (مک کی و همکاران، ۱۹۹۷).
آنها خیلی بیشتر از افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی متقاعد شدهاند که عقاید وسواسی آنها دقیق هستند (ایزن و همکاران، ۲۰۰۳به نقل از باچر و همکاران، ۱۳۸۸).
افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی یا مبتلا به اختلال بدشکلی بدن معمولا کمال گرا هستند اما تفاوت این است که در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن معمولا به نقص ظاهرشان فکر دائم (وسواس) دارند در حالی که بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی میتواند به بیشتر حوزهها وسواس داشته باشند.
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، هم چنین رفتار وسواسی، اجباریشان نسبت به بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی به نقص ظاهرشان متمرکز است. افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی، رفتار وسواسی مرتبط با یک ترس وسواسی، اجتناب از موقعیتها، یا اطمینان طلبی، دارند.
محتوای فکر در اختلال بدشکلی بدن متفاوت از محتوای فکر در وسواس است، میتوان اختلال وسواس را بعنوان تشخیص جداگانهای برای مبتلایان بدشکلی بدن مطرح کرد (کتلن، ۱۹۹۶).
در اختلال بدشکلی بدن تمرکز بر بد شکلی ظاهر و در اختلال وسواس فکری-عملی ترس از بیماری، آسیب زدن به دیگران و احتمالا روی دادن حوادث وحشتناک وجود دارد. زیربنای ترس در اختلال وسواس فکری –عملی مانند این است: "اگر اتفاق وحشتناکی روی دهد چه پیش میآید و من مسئولم" در مقابل، زیربنای ترس در اختلال بدشکلی بدن، احساس شرم، اعتماد به نفس پایین است و ماهیتی بین فردی دارد،"اگر جذاب نباشم تنها خواهم ماند و باید زندگیم را در انزوا سپری کنم"،"من جذاب نیستم پس کسی مرا دوست نخواهد داشت"(فیلیپس، ۱۹۹۶). افکار انتسابی در اختلال بدشکلی بدن متداولتر از اختلال وسواس است و آیینهای اجباری که مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن انجام میدهند کمتر از آیینها در وسواس فکری-عملی، اضطراب را کاهش میدهد و ارتباط صمیمانه و اجتماعی در اختلال بد شکلی، آسیب بیشتری میبیند (فیلیپس، ۱۹۹۶).
نیاز به تقارن و ترتیب اشیا یا فعالیتها نشانهای است که در اختلال وسواس فکری – عملی وجود دارد و معمولا با مرتب کردن، جور کردن، اعمال اجباری تکراری، شمردن ارتباط دارد (بیر، ۱۹۹۴).
مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن به نسبت مبتلایان به اختلال وسواس فکری-عملی احتمال کمی دارد که ازدواج کنند (۱۳ % در مقابل ۳۹%).
مطالعات جمعیتشناختی نشان میدهند که نرخ بیکاری در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به گروه کنترل بهنجار و حتی مبتلایان به اختلال وسواس فکری_عملی، بیشتر است و آنها کمتر به موفقیتهای دانشگاهی دست مییابند (فراره و همکاران، ۲۰۰۴).
در پژوهشی دیگر گزارش شده است که نزدیک به نیمی از بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در طول زندگیشان حداقل یک بار به خودکشی فکر کردهاند (آلتامور و همکاران، ۲۰۰۱). اما نکته قابل توجه این است که خطر خودکشی در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن بسیار بیشتر از اختلال وسواس فکری _عملی است (کان و همکاران، ۲۰۰۲). افکار خودکشی (۷۰ % در مقابل ۴۷ %) یا اقدام به خودکشی (۲۲ % در مقابل ۸ %) در آنان متداولتر است. آنان در مقایسه با مبتلایان به اختلال وسواس فکری – عملی به افسردگی زودهنگام دچار میشوند (۱۹ سال در مقابل ۲۵ سال) و در مدت عمر میزان بالاتری از افسردگی (۸۵ % در مقابل ۵۰ %) و فوبیای اجتماعی (۴۹ % در مقابل ۱۹ %) را تجربه میکنند. در بستگان درجه اول مبتلایان به بدشکلی، میزان بالاتری از سو مصرف یا وابستگی به الکل یا مواد مشاهده میشود، این نتایج نشان میدهد که با وجود شباهتهای بسیار، ارتباط نزدیکی بین دو اختلال وجود دارد، اما این دو اختلال یکسان نیستند (فیلیپس، ۱۹۹۶).
تفاوتهای مهمی که بین دو اختلال وجود دارد نشان میدهند که، اختلال بدشکلی بدن گونهای از اختلال وسواس نیست و بدون همبودی با این اختلال وجود دارد، ولی میتوان هر دو اختلال را به دلیل آسیبشناسی در فکر و پاسخ دارویی در یک مجموعه با دو گروه تشخیصی قرار داد.
2-1-5-4- رابطه اختلال با اختلالات خوردن
بیاشتهایی و پراشتهایی روانی و اختلال بدشکلی بدن، در اشتغال ذهنی با ظاهر جسمانی و اختلال در تصویر تن شباهتهایی دارند، علائم برخی از اختلالات خوردن در افراد مبتلا به اختلالات خوردن در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میتواند دیده شود(گلدارت و همکاران،2002؛ راسن و رامیرز، 1998).
شباهتهای دیگر بین اختلالات خوردن و اختلال بدشکلی بدن شامل ویژگی وسواس برجسته و پرهیز دیوانه وار از موقعیتها یا پوشیدن لباسهایی است که ویژگی (قسمت) مورد نگرانی را آشکار سازد، میباشد.
در اختلالات خوردن و اختلال بدشکلی بدن، رفتارهای وسواسی مانند وارسی در آینه، اندازه گیری بدن، دورههایی از پرخوری غیرعادی ورژیمهای سخت و بیحد، متداول است (فیلیپس، ۱۹۹۰). هر دو گروه بیماران، اعتماد به نفس بسیار منفی دارند. پاسخ درمانی شباهت بین دو اختلال را تایید میکندولی بیاشتهایی با احتمال کمتری به بازدارندههای باز جذب سروتونین پاسخ میدهد، در حالی که پاسخ پر اشتهایی به این گروه دارو بسیار خوب است. البته این تفاوت وجود دارد که بر خلاف اختلال بدشکلی بدن، بیشتر داروهای ضد افسردگی در درمان پراشتهایی موثرند (فیلیپس، ۱۹۹۶).
با وجود شباهت در سن شروع و سیر بیماری، نسبت جنسی زن به مرد در این دو اختلال متفاوت است. مبتلایان به اختلالات خوردن بیشتر زنان هستند (۹۰ درصد). مبتلایان به اختلال خوردن نشانگان روانشناختی بیشتری را تجربه میکنند (روزن و رامیرز، ۱۹۹۸).
نتایج یک مطالعه مقایسهای، برای این دو گروه اختلال نشان داد که مبتلایان به بیاشتهایی یا پر اشتهایی روانی بیشتر با وزن و شکل بدن اشتغال ذهنی دارند و به اندازه کلی بدنشان توجه دارند، در حالی که مبتلایان به اختلال بدشکلی از ظاهرجسمانی خود شکایت میکنند و به بخشهای خاصی از بدنشان توجه میکنند. ارزیابی آنها از خودشان منفیتر است و از شکل و ظاهر خود اجتناب میکنند.
تفاوت دیگر میان دو اختلال، ناشی از ویژگیهای مبتلایان است. بر خلاف مبتلایان به بیاشتهایی روانی، بیماران دچار اختلال بدشکلی، ظاهری طبیعی دارند. مبتلایان به بیاشتهایی روانی با وجود ظاهر غیر طبیعی، از کاهش وزن خود رضایت دارند و نابهنجاری خود را تایید میکنند. مبتلایان به اختلالات خوردن بیشتر به وزن عمومی بدن توجه دارند، در حالی که مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن بیشتر درباره اجزا خاصی از بدن، به ویژه صورت نگرانند. البته تمایز این تمایل کاملا مشخص نیست. زیراگاه مبتلایان به بیاشتهایی روانی از اندازه شکم و رانهای خود شکایت دارند و برخی از مبتلایان به بد شکلی بدن از ظاهر عمومی مانند زشتی کلی یا ساختمان بدنی نارضایتیاند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
رویکردهای شناختی–رفتاری متضاد، برای هر دو اختلال بیاشتهایی روانی و بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن کاربرد دارد. در مبتلایان به بیاشتهایی روانی، رویارویی با آینه و در مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن اجتناب از آینه موثر است (هلندر وهمکاران، ۱۹۹۳).
دادههای تاریخچهای از خانواده، فرضیه ارتباط دو اختلال را تایید نکردهاند. تنها ۴ درصد از بستگان درجه اول مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن دچار اختلال خوردن هستند (هلندر وهمکاران، ۱۹۹۳).
2-1-6- تشخیص افتراقی اختلال بدشکلی بدن
علاوه بر تشخیص اندک اختلال بدشکلی بدن، این اختلال به راحتی میتواند به عنوان یک اختلال روانی دیگر به اشتباه تشخیص داده شود.در دو مطالعه ای که از بیماران سرپائی روانپزشکی صورت گرفته است ذکر شده هیچ کدام از بیمارانی که اختلال بد شکلی بدن داشتند علائم اختلال بد شکلی بدن آن ها مورد توجه قرار نگرفته و تشخیص داده نشده است(فیلیپس، 2009). این اتفاق به این علت است که اختلال بدشکلی بدن میتواند علائمی شبیه اختلال روانی دیگر تولید کند. و از طرفی یک شخص میتواند علاوه بر اختلال بدشکلی بدن، اختلالات دیگری نیز داشته باشد. در حقیقت، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن علاوه بر داشتن اختلال بدشکلی بدن، اغلب افسردگی، فوبی اجتماعی، یا اختلال وسواس فکری- عملی نیز دارند. اگر فردی علاوه بر این اختلال، اختلال روانی دیگری نیز داشته باشد باید تشخیص و مورد درمان قرار گیرد (فیلیپس، ۲۰۰۹).
اشتغال ذهنی با بدشکلی بدن باید ابتدا از نگرانی معمولی درباره زیبایی و قیافه تشخیص داده شود توجه به ظاهر و زیبایی، جهانی و اجتماعی است. ویژگی تفکیک کننده این است که در اختلال بدشکلی بدن شخص ناراحتی هیجانی قابل ملاحظه و اختلال در عملکرد در نتیجه این نگرانی پیدا میکند. در اختلال بدشکلی بدن، لازم است که اشتغال ذهنی موجب ناراحتی شدید و اختلال در کارکردهای اجتماعی، شغلی یا دیگر جنبههای زندگی شود. افزون بر آن، در این اختلال نگرانی، خیالی یا درباره بدشکلی، اغراق آمیز است (پینکاس و همکاران، ۱۹۹۶). نکته جالب توجه این است که افراد مبتلا، اغلب علائم خودشان را از نگرانی طبیعی مربوط به ظاهر تشخیص میدهند، که به عنوان یک معیار مشابه با اشتغال ذهنی، پریشانی، و آسیب در عملکرد استفاده میشود. اما بعضی اوقات، در افراد مبتلا با شدت متوسط به سختی میتوان مشخص کرد که به کدام قسمت بدن نگرانی طبیعی و به کدام قسمت بدن نگرانی در حد بیماری دارند. دلایل خوبی وجود دارد که روش فکر کردن افراد مبتلا از افرادی که نگرانی طبیعی در مورد ظاهرشان دارند، متفاوت است. احتمالا، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن پردازش اطلاعات دیداری متفاوتی را از افراد بدون این بیماری تجربه میکنند. مخصوصا آنهایی که به طور افراطی به چهره متمرکز میشوند و جزئیات آن را کند و کاو میکنند. آنها همچنین احتمالا حالت بیانگر چهره خود را بد تفسیر کنند. حتی ممکن است تفاوتهای ظریفی در ساختار مغزیشان با دیگران داشته باشند. افراد مبتلا معمولا از پوست، مو، یا چهره خود متنفر هستند، در صورتی که افراد در جامعه عادی اغلب از وزن یا جنبههای مرتبط با وزن مانند، اندازه شکم، کفل یا رانها ناراحت هستند. همچنین علائم آنها غالبا با دارو درمانی مناسب از بین میرود. ما نباید انتظار داشته باشیم که نگرانیهای طبیعی مربوط به ظاهر با دارو درمانی بهبود یابد (فیلیپس، ۲۰۰۹). تمیز بین اختلال بدشکلی بدن و نگرانی طبیعی مربوط به ظاهر ممکن است تا حدی تیره و نامشخص باشد. در کل، تمیز بین اختلال بدشکلی بدن متوسط یا شدید از نگرانی مربوط به ظاهر خیلی سخت است. البته نگرانی اگر شدید باشد و موجب اشتغال ذهنی و آسیب به کارکردهای اجتماعی، شغلی و جنبههای دیگر زندگی شود، بعنوان اختلال تشخیص داده میشود (فیلیپس، ۱۹۹۶). و کسی که تشخیص اختلال بدشکلی بدن داده میشود باید حداقل یک ساعت در روز نگرانی در مورد ظاهر خود داشته باشد و کسی که کمتر از این زمان، نگرانی داشته باشد باید در تشخیص اختلال بدشکلی بدن احتیاط لازم را داشت، چون اشتغال ذهنی آنها به اندازه کافی افراطی نیست که حکم یک تشخیص روانپزشکی داده شود.ویژگی تفکیک کننده این است که در اختلال بد شکلی بدن شخص ناراحتی هیجانی قابل ملاحظه و اختلال در عملکرد در نتیجه این نگرانی پیدا می کند.
دگرگونیهای تصویر تن در بیاشتهایی روانی، اختلالات هویت جنسی، و برخی از انواع خاص آسیب مغزی (مثلا سندرمهای مساحمه) دیده میشود. اختلال بدشکلی بدن در چنین موقعیتهایی نباید تشخیص گذاشته شود. سایر ملاحظات تشخیصی عبارت از اختلال شخصیت خودشیفته و نمایشی، اختلالات افسردگی، اختلالات اضطرابی، اختلال وسواس فکری- عملی و اسکیزوفرنی است.در اختلالات افسردگی، اسکیزوفرنی و اختلال وسواس فکری- عملی، سایر علائم اختلالات مزبور معمولا" خود را به زودی ظاهر می سازند، حتی اگر علامت اولیه نگرانی مفرط در مورد بخشی از بدن است.
در اختلال شخصیت خودشیفته، نگرانی در مورد بخشی از بدن فقط یک ویژگی جزئی در مجموعه کلی صفات شخصیتی است. بیماران مبتلا به شخصیت نمایشی نگرانی شدیدی درباره ظاهر خود دارند. اما در اختلال بدشکلی بدن توجه به داشتن ظاهر خوب و زیبا، با اشتغال ذهنی با بدشکلی وجود دارد. ماهیت اشتغال ذهنی در اختلال بدشکلی بدن با اطمینان بخشی دوستان، خانواده یا مشاوره با روانپزشک، یا متخصصین دیگر تغییر نمیکند. (پینکاس و همکاران، ۱۹۹۶)
افسردگی ممکن است ناشی از اختلال بد شکلی بدن و یا همایند با اختلال بد شکلی بدن بیاید. ولی اگر افسردگی به خاطر وجود اختلال بد شکلی بدن باشد و با درمان اختلال بد شکلی بدن بهبود یابد.باید تشخیص اول را اختلال بد شکلی بدن در نظر گرفت .شروع افسردگی در سن پائین و دوام طولانی علائم افسردگی شان از این باشد که ممکن است شخصی که افسرده است علاوه بر افسردگی اختلال بد شکلی بدن نیز داشته باشد (فیلیپس،2009).در اشتغال ذهنی هماهنگ با خلق در افسردگی اساسی، نگرانی درباره قیافه ناشی از اعتماد به نفس ضعیف است. در این اختلال مانند اختلال بدشکلی، اشتغال ذهنی متمرکز بر بخشی از بدن نیست. به بیان دیگر، بیماران با اختلال بدشکلی بدن معمولا خلقی مضطرب تا افسرده دارند و این ناشی از اختلال است (پینکاس و همکاران، ۱۹۹۶). اگر هر دو تشخیص، اختلال بدشکلی بدن، اضطراب و افسردگی وجود دارد، هر دو گذاشته میشود.
فوبی اجتماعی، یک ترس افراطی از موقعیت های اجتماعی یا عملکردی است که ناشی از ترس تحقیر شدن و یا شرمندگی می باشد.بنابراین اجتناب و اضطراب اجتماعی می تواند نشان از این باشد که شخص ممکن است اختلال بد شکلی بدن داشته باشد.افراد مبتلا به بدشکلی بدن، منزوی و دچار فوبی اجتماعی هستند. اما در فوبی اجتماعی فرد بطور کلی خودآگاه است، اما توجه به بدشکلی ندارد و اگر هر دو وجود دارد میتوان هر دو تشخیص را گذاشت. اگر بیمار به خاطر افکار بدشکلی از موقعیتهای اجتماعی اجتناب کند احتمال تشخیص اینکه فرد اختلال بدشکلی بدن داشته باشد وجود دارد. به خاطر اینکه بعضی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن فکر میکنند که برای ترک از خانه زشت هستند و یا آنها میترسند که به خاطر نقص دریافتیشان مورد توجه خاص قرار گیرند و ممکن است که مضطرب شوند، به خاطر همین از موقعیتهای مختلف اجتناب میکنند.افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ممکن است در نتیجه مشکل خود دچار حمله وحشت زدگی شوند. آنها ممکن است به خاطر واژگونی ناشی از اینکه چطور به نظر آیند، دچار احساس شدید ترس و ناراحتی، تجربه علائم فیزیکی مانند شدت گرفتن ضربان قلبی و غیره شوند و در نهایت دچار اضطراب شدیدی در حد حمله وحشت زدگی گردند. که در این حالت باید تشخیص اختلال بدشکلی بدن را گذاشت چون اختلال بدشکلی بدن علت حمله وحشت زدگی میباشد.از افراد مبتلا به ترس از مکان بازباید پرسیده شود که آیا آنها به خاطر اینکه چگونه به نظر میرسند از بعضی موقعیتها اجتناب میکنند و میترسند. اگر اجتناب عمدتا به خاطر اختلال بدشکلی بدن باشد باید به جای ترس از مکان باز تشخیص اختلال بدشکلی بدن را گذاشت.
اشتغال ذهنی در اختلال بدشکلی بدن ممکن است شبیه نشخوارهای ذهنی و افکار وسواسی در اختلال وسواسی فکری- عملی باشد، اما در اختلال بدشکلی بدن، اشتغال ذهنی درباره ظاهر وجود دارد و اعمال وسواسی محدود به وارسی بدشکلی جسمی و تلاش برای اطمینان طلبی از دیگران است. اگر افکار و اعمال وسواسی مربوط به بدشکلی ظاهر باشد، باید احتمال وجود اختلال بد شکلی بدن را در نظر داشت. البته پدیدارشناسی هر دو یکی است و این دو اختلال همبود هستند. (پینکاس و همکاران، ۱۹۹۶).افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن در تن انگاره (تصویر تن)خود مشکل دارند یعنی آن ها به چگونگی ظاهر فیزیکی شان نگاه می کنند و به اینکه چطور هستند توجهی نمی کنند.تحقیق بر روی تن انگاره نشان داد که عموما" این افراد تصویری که درون ذهن شان است با تصویری که در بیرون، دیگران از آنها می بیند منطبق و هماهنگ نیستو از این منظر افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن خیلی شبیه بی اشتهایی روانی هستند.آنها با اینکه بی اندازه لاغر هستند خودشان را چاق می بینند و افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن نیز با اینکه از دید دیگران طبیعی هستند ولی خودشان را زشت و نقص دار می دانند(بورنر،2007). بیماران دچار اختلال بدشکلی، ظاهری طبیعی دارند. مبتلایان به بیاشتهایی روانی با وجود ظاهر غیر طبیعی، از کاهش وزن خود رضایت دارند و نابهنجاری خود را تایید میکنند. مبتلایان به اختلالات خوردن بیشتر به وزن عمومی بدن توجه دارند، در حالی که مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن بیشتر درباره اجزا خاصی از بدن، به ویژه صورت نگرانند. البته تمایز این تمایل کاملا مشخص نیست. زیراگاه مبتلایان به بیاشتهایی روانی از اندازه شکم و رانهای خود شکایت دارند و برخی از مبتلایان به بد شکلی بدن از ظاهر عمومی مانند زشتی کلی یا ساختمان بدنی نارضایتیاند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
در DSM-III-R ترانس سکسوالیسم (که در DSM-IV، اختلال هویت جنسی نامیده میشود) نیز در نظر گرفته میشد، اما این اختلال در DSM-IVبرای تشخیص افتراقی اختلال بدشکلی بدن استفاده نمیشود. در اختلال هویت جنسی، اشتغال ذهنی محدود به ناراحتی نامناسب از ویژگیهای جنسی اولیه و ثانوی است که با مقاومت و مخالفت شدید با همانند سازی با جنس موافق همراه است که در اختلال بدشکلی بدن دیده نمیشود (پینکاس و همکاران، ۱۹۹۶).
اشتغال ذهنی در اختلال بدشکلی بدن از بینش کامل تا شدت هذیانی وجود دارد، حتی برخی بیماران بیمعنا بودن اشتغال ذهنی خود را نمیتوانند بپذیرند. در چنین مواردی هر دو تشخیص اختلال بدشکلی بدن و اختلال هذیانی نوع جسمانی گذارده میشود (پینکاس و همکاران، ۱۹۹۶). اگر نقص درک شده جسمانی در واقع از شدت هذیانی برخوردار باشد تشخیص مناسب اختلال هذیانی، نوع جسمانی است.هرچند تفکیک بین یک عقیده راسخ و هذیان دشوار است.البته تشخیص اختلال بدشکلی بدن بعنوان یک باور پیش بها داده شده از هذیان جسمانی دشوار است و تنها در نظریه، کاربرد دارد (تسما و همکاران، ۱۹۹۷). هنوز نیز به طور قطعی مشخص نشده است که اختلال بدشکلی بدن و اختلال هذیانی نوع جسمانی دو اختلال متفاوت یا دو گونه از یک اختلالاند. افراد با باورهای هذیانی گرایش بیشتری به این دارند که علائم شدیدتری از اختلال بدشکلی بدن را نشان دهند. این افراد فکر میکنند افکارشان در مورد ظاهر خود دقیقا درست است.این بیماران هنگام مشاهده خودشان، کاملا باور دارند که نقصهایشان واقعی است، برخی از آنها دچار عقاید انتساب هستند و درباره اختلال خود نیز بینشی ندارند (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳) و معمولا تمایلی به قبول درمانهای روانشناختی و روانپزشکی از خود نشان نمیدهند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
تشخیص افتراقی اختلال بد شکلی بدن از اسکیزوفرنی باید داده شود، اگر نگرانی درباره بدشکلی به نظر غیرعادی است باید به روانپریشی توجه شود. بهرحال، بیماران با این اختلال، عقاید انتساب درباره بدشکلی قیافه خود دارند که ممکن است منجر به اسکیزوفرنی شود. هذیان عجیب به ویژه گزند و آسیب و بزرگ بینی و توهم در مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن دیده نمیشود و در اسکیزوفرنی با هذیان جسمانی توجه به بخشی از بدن و بدشکلی وجود ندارد. همچنین در اسکیزوفرنی تفسیرها و توجیهات عصبی برای نشانهها وجود دارد که به تشخیص کمک میکند. نشانههای دیگر اسکیزوفرنی مانند توهمات و تفکر آشفته در اختلال بدشکلی بدن وجود ندارد. (پینکاس و همکاران، ۱۹۹۶).
2-1-7- اشکال بالینی اختلال بدشکلی بدن
2-1-7-1- بدشکلی هراسی عضله
یکی از مهمترین و شایعترین نوع اختلال بدشکلی بدن، بدشکلی هراسی عضله یا ماهیچه میباشد. اکثر افراد با بدشکلی هراسی ماهیچه، مرد هستند، اگر چه مواردی زن هم دیده شده است. تقریبا یک چهارم از مردان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن این نوع نگرانی را دارند. هم چنین میزان شیوع بالایی از اختلال بدشکلی بدن در میان ورزشکاران وجود دارد. اشتغال ذهنی افراطی با ماهیچهها و وزن بدن گاهی به دلیل عملکردهای ورزشی است از جمله ورزشکارانی که به وزن بالای ماهیچهای (عضلانی) به عنوان یک عامل عمده برای موفقیت در ورزش توجه دارند مثل: فوتبال، کشتی وراگی و ورزشهایی که به یک سایز مشخصی برای رقابت نیاز دارند مثل: بدنسازی. چون ورزشکاران حرفهای ساعات طولانی تمرین می کنند و برخی مواقع نسبت به وزنشان و عضلاتشان اشتغال ذهنی پیدا می کنند.
اختلال بدشکلی بدن در کسانی که به فکر زیبایی اندام هستند نیز شایع است.
سه نشانه که فرد با اختلال بدشکلی هراسی عضله را تشخیص خواهیم داد عبارتند از:
۱-اشتغال ذهنی نسبت به اینکه بدنشان به حد کافی عضلانی یا به حد کافی لاغر نیست
۲-یک اختلال قابل توجه بالینی در فعالیتهای زندگی (روزمره) در نتیجه اشتغال ذهنی نسبت به عضلات وغیره
۳-این اشتغال ذهنی برای داشتن ماهیچههای کافی یا خیلی کوچک نباید بر جنبههای دیگری از ظاهرمتمرکز باشد.
افراد با بدشکلی هراسی عضله، حتی با اینکه اندام طبیعی و عضله خوبی دارند، فکر میکنند هیکلشان کوچک و لاغر است و از اینکه به اندازه کافی عضله ندارد، میهراسند، و اجباری (وسواس عملی) به منظور رسیدن به سطح مطلوب عضلانی دارد، به نوعی مشابه بیاشتهایی عصبی در زنان است(اولیواردیا، ۲۰۰۱). هم چنین به عنوان بیاشتهایی معکوس، نیز شناخته میشود، به عبارتی توجه اصلی بر این نیست که شخص چه قدر لاغر به نظر میرسد بلکه به این است که چقدر بزرگ و ماهیچهای است. آنها همچنین نگرانند که چاق نشوند. و رفتارهای خاصی مانند، وارسی افراطی خود در آینه، اطمینان جویی از دیگران که آیا هیکل آنها عضلانی است، و اندازه گیری مکرر وزن خود را انجام میدهند. تعداد زیادی از این افراد، قسمتهایی از بدنشان را که دوست ندارند با لباسشان میپوشانند. فیلیپس و همکاران (۲۰۰۶) نشان دادند که ۷۱ درصد از افراد با بدشکلی هراسی عضله، به طور افراطی افزایش وزن دارند، ۶۴ درصد به طور افراطی ورزش میکنند و ۷۱ درصد در حال رژیم غذایی هستند. بعضی از این افراد به قدری ورزش میکنند که دیگر زمانی برای فعالیتهای دیگر و آشنایان ندارند و عدهای حتی آسیب جدی به جسم خود وارد میکنند. افراد با بدشکلی هراسی عضله احتمالا نسبت به کسانی که این نوع اختلال را ندارند به رفتارهایی از این نوع بیشتر مشغول هستند. بنابراین این نوع رفتارها ممکن است سرنخی برای وجود بدشکلی هراسی عضله باشد.
در این اختلال فرد تصویر منفی نسبت به عضلات و اندام خود دارد، به طوری که احساس میکند که به اندازه کافی خوش اندام و عضلانی نیست. وسواس درباره هیکل و اندام عضلانی، تمایل به عالی بودن از لحاظ عضلانی و ماهیچهای، عقده ادونیس نامیده میشود.
این باور که مردان بایستی یک ساختار خاص، اساسا یک ساختار ماهیچهای، داشته باشند، به نظر میرسد به علت تاثیرات اجتماع و فرهنگ باشد.این مردان برای رسیدن به بدن خوش فرمی که در رسانهها بر روی آن تاکید میشود شدیدا به پرورش اندام میپردازند، گاهی دست به مصرف تقویت کنندهها و استروئیدها برای حجیم کردن عضلات خود می زنند.
2-1-7-2- نوع هذیانی اختلال بدشکلی بدن
اختلال بدشکلی بدن دارای طیفی از بینش است و تفکر هذیانی در پیوستاری از این اختلال است. تفکر دراختلال بدشکلی بدن ممکن است در طول این پیوستار از تفکر غیرهذیانی به هذیانی نوسان داشته باشد. بیماران ممکن است دچار دو شکل از اختلال، هذیانی و غیرهذیانی باشند، گر چه در DSM_IV، شکل غیر هذیانی در طبقه اختلالات شبه جسمی و شکل هذیانی در طبقه اختلالات هذیانی قرار میگیرد، اما تشخیص هذیانی از اشتغال ذهنی غیر هذیانی دشوار است که این تائیدی بر الگوی پیوستاری است و دادههای اولیه نشان دادهاند که آنها گونههای متفاوت یک اختلال هستند (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳).
این نگرش هذیانی – غیرهذیانی، در اختلالات دیگر مانند وسواس فکری-عملی، بیاشتهایی روانی و خود بیمار انگاری و فوبی اجتماعی دیده میشود، و مانند اختلال بدشکلی بدن این اختلالات نیز دارای طیفی از بینش هستند، که درطول این پیوستار نوسان دارد (فیلیپس، ۱۹۹۶).
بیشتر از یک سوم افرادی که از اختلال بدشکلی بدن رنج میبرند باورهایشان در مورد ظاهر، هذیانی میباشد. افراد با باورهای هذیانی علائم شدیدتری از اختلال بدشکلی بدن را نشان میدهند. فرد کاملا متقاعد شده است که باورهای بدشکلی بدن او واقعیت دارند. این افراد فکر میکنند افکارشان در مورد ظاهر خود دقیقا درست است و افراد دیگر دیدگاه مشترکی در مورد اینکه آنها چطور به نظر میآیند دارند. آنها معمولا تمایلی به قبول درمانهای روانشناختی و روانپزشکی از خود نشان نمیدهند(فیلیپس، ۲۰۰۹). تخمین زده میشود که شیوع هذیان جسمانی (پسیکوز بدشکلی بدن) بین ۴% تا۸% است (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
البته ارتباط بین اختلال بدشکلی بدن و نوع هذیانی آن مجادله انگیز است. برخی مشاهدات نشان دادند که اشکال هذیانی و غیرهذیانی از اختلال بدشکلی بدن، اختلالات مشابهی هستند و احتمال ندارد که مبتلایان با تغییر در تفکر، دارای دو اختلال متفاوت باشند.در یک مطالعه، مبتلایان به نگرانی، در حد هذیان، با مبتلایان به شکل غیر هذیانی اختلال، مقایسه شدند. دادههای جمعیتشناختی، پدیدارشناختی، ویژگیهای مرتبط، سیر بیماری، همبودی، تاریخچه خانوادگی و پاسخ درمانی در هر دو گروه تفاوتی نداشت. (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳).
2-1-7-3- اختلال بدشکلی بدن وارونه شده (نیابتی)
یک نوع دیگری از اختلال بدشکلی بدن به نام اختلال بدشکلی بدن نیابتی وجود دارد. افراد مبتلا به این نوع اختلال در مورد ظاهر شخص دیگری نگرانند. آنها ممکن است که یکی را که مورد علاقهشان است، به یک جراحی غیرضروری وادار کنند. در بعضی موارد، این نگرانیها با نگرانی مربوط به ظاهر خودشان شروع میشود. برای مثال، آنها اشتغال ذهنی دارند که گوش پسرشان جلو آمده و یا موهای دوستشان مشکل دارد با اینکه در حقیقت قیافه آنها هیچ مشکلی ندارد.
جوزفسون و هلندر در یک مطالعهای، دو مورد از اختلال بدشکلی بدن را گزارش دادند که در این دو مورد نگرانی درباره ظاهر شخص، به احساس ناراحتی درباره ظاهر دیگران تغییر کرده است. یکی از موارد، مرد ۳۹ سالهای است که نسبت به صورت و موهای بدن کودکانش اشتغال ذهنی داشت و مورد دیگر زن ۳۲ سالهای است که دچار افکار وسواسی غیرمنطقی درباره بینی هم اتاقیاش بود. تاریخچه اختلال وسواس فکری – عملی در هر دو مورد وجود داشت (جوزفسون و هلندر، ۱۹۹۷).
2-1-8- تظاهرات بالینی اختلال بدشکلی بدن
تابلوی بالینی اصلی عبارت است از احساس نافذ زشتی یا عیب درظاهر. گاهی یک عیب واقعی وجود دارد که ناچیز و خفیف است، اما نگرانی فرد درباره آن شدیدا غیر منطقی و افراطی میباشد. در این اختلال باور فرد کیفیت عقیده بیش بها داده شده یا نیمه هذیانی دارد. بیمار فکر میکند که بدشکل و غیرجذاب است. با اینکه تاریخچه زندگی مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن شباهتهایی با هم دارند ولی تجربه هر شخصی در بعضی جنبهها در نوع خود بینظیر است.
2-1-8-1- اشتغال ذهنی
وسواسهای مربوط به ظاهر در اکثر اوقات با فرد است، آنها مانند تیک تیک ساعت، به طور مکرر در ذهن فرد حاضر و سرزنش کننده هستند (فیلیپس، ۲۰۰۹). در مطالعهای 5درصد از مبتلایان کم تر از یک ساعت در روز حدود یک سوم از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به مدت ۱ تا ۳ ساعت در روز، تقریبا ۴۰ درصد آنها برای ۳ تا ۸ ساعت، و در حدود یک چهارم افراد بیشتر از ۸ ساعت در روز در مورد نقصهای ظاهرشان فکر میکنند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
بعضی افراد کل روز در مورد نقص دریافتی ظاهرشان فکر میکنند. مثلا ممکن است فرد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن بگوید که افکار مربوط به اختلال بدشکلی بدن مانند سایه با اوست و نمیتواند بر آنها کنترل داشته باشد. یک مورد بیمار مبتلا به اختلال بدشکلی بدن شکایت میکرده که افکار مربوط به بدشکلی ظاهر حتی در خواب هم او را رها نمیکند و بیشتر مواقع خواب خوبی ندارد، و کابوس و رویاهای دردناکی در مورد ظاهرش دارد.و در اکثر اوقات روز با نقص خود اشتغال ذهنی دارد و نمیتواند جلوی آنها را بگیرد. وهمچنین بعضی روزها چنان مشغول این فکرها است که از کارهای دیگر زندگی خود باز میماند (ربیعی و همکاران، ۱۳۸۸). اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن متوجه میشوند که زمان زیادی را صرف فکر کردن در مورد ظاهرشان میکنند. اما بعضیها هم نمیتوانند درک کنند که افکار و نگرانی مربوط به ظاهرشان افراطی است و فکر میکنند که همه افراد در طول روز در مورد ظاهرشان نگرانی دارند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
یک دلیل برای اشتغال ذهنی در مورد نقص دریافتی این میباشد که افراد مبتلا زمان زیادی را صرف مشکل و کنترل افکار مربوط به بدشکلی میکنند. تعداد زیادی از این افراد سعی میکنند با تمرکز بر چیزهای دیگر با افکار مزاحم مقابله کنند. اما اشتغال ذهنی تعدادی از این افراد به قدری قوی است که توان توجه به امور دیگر و برگشت از افکار مزاحم را ندارند. اکثر افراد مبتلا در کنترل بر روی افکار خود محدودیت دارند (مگر اینکه آنها درمان موفقیت آمیزی داشته باشند). بیشتر مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن به طور تکرار شونده با افکار مربوط به زشتی ظاهر اشتغال ذهنی داشته و به همراه این افکار احساس شرمندگی، سرزنش خود و عصبانیت میکنند. محتوای بعضی از وسواسها این است که دیگران در مورد آن صحبت میکنند و زیر نظر هستند. با وجود اینکه افراد مبتلا سعی میکنند که به روشهای مختلف از دست این افکار خلاص شوند ولی اکثرا ناموفق هستند و حتی گاهی اوقات این افکار زیادتر میشوند. (بوردنر، ۲۰۰۷).
2-1-8-2- محتوای افکار
افکار بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن موارد زیادی را شامل میشود و معمولا این افکار کاملا منفی هستند، برای مثال: جوشهایی در صورت من وجود دارد و همه افراد آن را میبینند و فکر میکنند که چقدر من زشت و بدشکل هستم، یا قیافه من کاملا از دیگران متفاوت است. بعضی از افراد در مورد جراحی، نشخوار فکری زیادی دارند، آنها فکر میکنند که قسمت مورد عمل بدتر شده است. مثلا ممکن است مرد بیماری بگوید: من به طور مداوم در مورد عمل جراحی که بر روی بینیام داشتهام فکرمی کنم، و احساس میکنم بینیام کوتاه مثل بینی زنها شده است (نظیر اغلو، خیملانی و پتال، ۲۰۰۳).بعضی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، به طور غیرمعمول دوست دارند جذاب بوده و یا قیافه کاملی داشته باشند (البته این افراد خیلی کم هستند). آنها اغلب فقط به طور وسواسی میخواهند که نقص خود را برطرف کنند.
در یک موردی، یکی ازمبتلایان به اختلال بدشکلی بدن میگفت دوست داشتم قیافهام در حد متوسط باشد ولی نقصی مثل خال روی صورتم نباشد. (ربیعی و همکاران، ۱۳۸۸). بعضی افراد نگرانیهای مربوط به ظاهر خودشان را شبیه حیوانها، دیگر افراد یا حتی غذا توصیف میکنند. مثلا ممکن است یک مرد در مورد اینکه شکل سرش مثل تخم مرغ است وسواس داشته باشد. یا ممکن است افراد دیگر قسمتهای خاصی از بدن خود را همانند یک حیوان بدانند مثلا ممکن است فرد پاهای خود را گوریلی توصیف کند و یا بعضی افراد خودشان را با افراد، حالت، خصوصیات ساختگی دیگر مقایسه کنند، مثلا ممکن است ظاهر خود را شبیه یک مجرم مشهور بدانند. بعضی از خانمها فکر میکنند که به اندازه کافی زنانگی ندارند. بعضی از افراد نقصهای ظاهری خود ساخته خود را با خصوصیات دیگری مانند پیری، پیوند میدهند. حدود یک سوم افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، یک قسمت بدن خود را نامتقارن میدانند. اغلب این نگرانیها بر روی مو، پستان، یا بینی متمرکز است، مثلا ممکن است فرد مبتلا به این مشکل بگوید که چین و چروک مربوط به یک طرف صورتاش نسبت به طرف مقابل بیشتر است بعضی از افراد فکر میکنند به خاطر اینکه افسرده به نظر میرسند دوست داشتنی و جذاب نیستند. آنها ممکن است خود را پژمرده، خمیده و بیحال توصیف کنند در حالی که در واقعیت اینگونه نیست. علاوه بر موارد ذکر شده ترس از آینده یک موضوع بارز در بعضی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میباشد. آنها نگران این میباشند که نقص دریافتی از ظاهرشان با گذشت زمان بدتر و زشتتر شود. (فیلیپس، ۲۰۰۹).
2-1-8-3- احساسات دردناک
اشتغال ذهنی و افکار نادرست در اختلال بدشکلی بدن باعث احساسات دردناکی میشود. این احساسات مزمن و غیرقابل تحمل میباشند. این احساسات اغلب باعث تخریب زندگی افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میشوند. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، هیجانات دردناک زیادی را تجربه میکنند. عموما هیجانات مرتبط با اختلال بدشکلی بدن شامل افسردگی، دلتنگی، ناامیدی، اضطراب، نگرانی، ترس، شرمندگی، احساس نفرت از خود، خشم، ناکامی، و احساس گناه میباشد. (ربیعی و همکاران، ۱۳۸۸).
تعداد زیادی از این افراد برای توصیف رنجهای هیجانی خود دودل هستند و گاهی حتی برای گفتن آن معذرت خواهی نیز میکنند. شدت هیجانات در یک طیف میباشد، گاهی اوقات کم است اما معمولا دامنه آن از متوسط تا شدید و ناتوان کننده میباشد. صرف زمان زیاد برای تفکر در مورد افکار ناخواسته باعث میشود تا افراد از فعالیتهای لذت بخش و مهم زندگی باز بمانند. بعضی از افراد مبتلا آرزو میکنند که ای کاش در قسمت دیگری از بدن خود نقص داشتند و فکر میکنند که اگر این گونه بود هیجان کمتری را تجربه میکردند، مثلا اگر به جای بینی بزرگم نقص دیگری داشتم و می توانستم آن را بپوشانم باعث میشد که این قدر دچار شرمندگی و ناامیدی نشوم. یکی از علل هیجانات دردناک این است که این افراد فکر میکنند قسمت مورد تنفرشان غیرقابل تغییر و پایدار میباشد و همین مسئله باعث میشود تا آنها دچار یاس و ناامیدی شوند. همچنین مبتلایان خودشان را معیوب، نامتناسب، حقیر و حتی بیارزش میدانند. تعداد زیادی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن از این احساس که آنها واقعا یک شخص معیوب هستند رنج میبرند. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، همچنین عزت نفس پایین و احساس عمیقی از شرمندگی دارند. (ربیعی و همکاران، ۱۳۸۸). احساس شرمندگی یک هیجان شایع در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن است و یک جنبه مهمی از این اختلال است. احساس شرمندگی معمولا به این خاطر به وجود میآید که این افراد شدیدا در مورد خود احساس منفی دارند و خود را غیر جذاب، معیوب، ناقص میدانند. ونگران این هستند ترسناک و مهیب به نظر آیند و توسط افراد دیگر موشکافی، تحقیر، یا طرد شوند. نگرانی از طرد یا تمسخر به وسیله دیگر افراد میتواند باعث احساس اضطراب، ترس یا خشم و عصبانیت شود (فیلیپس، ۲۰۰۹).
بعضی از افراد مبتلا احساس گناه میکنند. آنها خودشان را به خاطر زشتی و خرابی ظاهرشان سرزنش میکنند. یکی از علتهای احساس گناه این است که آنها فکر میکنند وقت زیادی صرف تمرکز بر نقص خود میکنند و یا اینکه خودشیفته شدهاند و حتی در بعضی موارد فکر میکنند بد اخلاق و بد سیرت هستند. گاهی نیز علت اصلی احساس گناه این افراد به خاطر این است که فکر میکنند چرا باید به این مسائل بیاهمیت این قدر اشتغال ذهنی داشته باشند واینقدرسطحی نگرباشند یا اینکه خود را ناشکر و پرتوقع میدانند (ربیعی و همکاران، ۱۳۸۸). البته افراد دیگری نیز هستند که نگرانیهای ظاهر خود را بیاهمیت نمیدانند. آنها اعتقاد دارند جذابیت یک مسئله مهم در اجتماع است. بنابراین، نگرانی خود را قابل توجیه میدانند. ولی افراد دارای اختلال بدشکلی بدن ممکن است به خاطر اینکه دیگران نگرانی آنها را نمیفهمند، احساس خشم و عصبانیت کنند. غمگینی و افسردگی در افراد مبتلا خیلی شایع است. آنها اکثرا احساس معیوب بودن و غیرقابل تحمل بودن (منفور بودن به وسیله دیگران) میکنند و اغلب خودشان را از دیگران منزوی میدانند. آنها به خاطر اینکه فکر میکنند در پیش دوستان و خویشاوندان منفور هستند اکثر اوقات شدیدا احساس تنهایی میکنند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
یک پریشانی دیگر افراد مبتلا این میباشد که معتقدند دیگران آنها را زیر نظر دارند و حتی فکر میکنند به خاطر ظاهرشان مورد تمسخر دیگران قرار میگیرند. مثلا اگر یک فردی به طرف آنها اشاره کند فکر میکنند حتما آنها ترسناک و منفور به نظر میرسند. افراد مبتلا معمولا فکر میکنند دیگران میتوانند نقص آنها را ببینند. در حدود ۶۰ درصد از افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن در مطالعه فیلیپس (۲۰۰۵)، این چنین تجربهای را داشتند، آنها فکر میکردند که زیر نظر هستند و دیگران در مورد آنها صحبت میکنند و به ظاهر آنها میخندند. گاهی حتی فکر میکنند که افراد حتی با فاصله خیلی زیاد هم نقصهای آنها را میبینند. افراد مبتلا معمولا"تبیینهای دیگری را قایل نیستند و فکر میکنند که افراد دیگر فقط به زشتی ظاهر آنها توجه دارند. گاهی آنها در تفسیرهای خود انعطاف ناپذیر میشوند مثلا اگر فردی به آنها نگاه کند ممکن است فکر کنند که آن فرد به نقص آنها خیره شده است و اگر به آنها نگاه نکند ممکن است این گونه تفسیر کنند که حتی ارزش نگاه کردن هم ندارند و ممکن است به این نتیجه برسند که طرد شده و بیارزش هستند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
2-1-8-4- وسواسهای رفتاری
در اختلال بدشکلی بدن، بیشتر وقت بیمار صرف رسیدگی و توجه به ظاهر میشود و مدام به زیباکردن خود میپردازد. مثلا موهای زاید را میکند، میتراشد و یا موهایش را شانه میکند. به پاکیزهکردن پوست میپردازد. (فیلیپس، ۲۰۰۹). بعضی از این افراد پوست خود را دستکاری و رفتارهای وسواسی آرایشی انجام میدهند در حالی که بعضیها از این اعمال اجتناب میکنند. گاهی فرد سعی میکند با پوشاندن این بخشهای بدن با لباس و کلاه، عینک و یا گریم این مشکل را برطرف و یا از دید دیگران پنهان کند. پس سعی میکند قسمتهای باز بدن را که احساس میکند نقص دارد استتار کند. از رفتارهای تکراری دیگر این است که شخص نقص ظاهری خود را با دیگران مقایسه میکند. آنها همچنین هر روز بارها ظاهر خود را در آینه وارسی میکنند یا بخش هایی که درباره آن نگران هستند را به طور مکرر لمس یا اندازه گیری می کنند تا به خود اطمینان خاطر بدهند. آنها معمولا امیدوارند که به صورت متفاوتی به نظر برسند و گاهی ممکن است فکر کنند که نقص تصوری آنها چندان بد هم نیست. اما بیشتر مواقع بعد از نگاه کردن در آینه، احساس بدتری میکنند (باچر و همکاران، ۱۳۸۸). بعضی از افراد هم هستند که از آینه اجتناب میکنند یا عکس نمی گیرند چون خود را دست کم میگیرند. (ربیعی و همکاران، ۱۳۹۰).
مبتلایان این اختلال اقدامات بسیار زیاد و طولانی مدتی برای اصلاح ظاهر خود انجام میدهند
فرد مدام به پزشک متخصص پوست، متخصص تغذیه، جراح پلاستیک و یا دندانپزشک مراجعه میکند و برای یک مشکل کوچک اقدامات پزشکی زیادی انجام میدهد. مثلا بارها تحت عمل جراحی قرار می گیرند، دائما رژیمهای غذایی مختلف میگیرند، ورزشهایی شدید و متعدد انجام میدهند. افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن مکررا در مورد نقایص خود به دنبال اطمینان خاطر از جانب دوستان و خانواده هستند، اما این اطمینان خاطر تقریبا همیشه تسکین موقتی ایجاد میکند (باچر و همکاران، ۱۳۸۸)، چون هسته مرکزی اختلال، باور یا ترس عمیق از فقدان جاذبه یاحتی مشمئز کننده بودن خودش است. و این ترس ندرتا ممکن است با اطمینان بخشی و تعریف و تمجید تخفیف یابد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳).
میزان بروز رفتارهای مختلف وسواسی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن بر اساس تحقیقی که فیلیپس و همکاران (۲۰۰۹) انجام دادند پنهان سازی (با حالت وضعیت بدنی، با لباس، با گریم، با دست، با مو، با کلاه) در ۹۱%، مقایسه قسمت مورد تنفر با دیگران/موشکافی ظاهر دیگران در ۸۸%، وارسی در آینه در ۸۷%، جستجوی جراحی، مراجعه به متخصص پوست و تغذیه و دیگر درمانهای زیبائی در ۷۲%، آرایش افراطی در ۵۹%، سوال پرسیدن و جستجو اطمینان از نبود نقص در۵۴%، لمس نقصها در ۵۲%، تغییر افراطی لباس در ۵۲%، رژیم گرفتن در ۳۹%، دستکاری پوست برای بهبود ظاهر در ۳۸%، و تمرین و ورزش افراطی در ۲۱% از مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن گزارش شد.ویل (۲۰۰۳) بیان میکند که بیماران اختلال بدشکلی بدن رفتارهایی مانند استفاده از انبر برای تلاش جهت کوچک کردن بینی، استفاده از نوارچسب برای صاف کردن بینی یا استفاده از دستمال در یک طرف بینی برای باریک نشان دادن بینی شان به منظور پنهان کردن نقصشان انجام میدهند. در این نمونه از بیماران رفتارهای بیخطری مانند نگاه کردن به پایین یا عدم اجازه به دیگران برای دیدن نیم رخشان، یا استفاده از جواهرات بزرگ برای منحرف کردن دیگران از نگاه کردن به نقصشان، دیده میشود.
برخی از این رفتارها طبیعی هستند چون اکثر افراد آن را انجام میدهند ولی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن این رفتارها به طور افراطی انجام میشود و به سختی قابل کنترل است. (ربیعی و همکاران، ۱۳۹۰). این رفتارها که وسواس گونه میباشند احساس اجباری مقاومت ناپذیر و تکرار پذیر بودن در شخص ایجاد میکنند. بعضی اوقات آنها را تشریفات رفتاری مینامند.رفتارهای وسواسی در اختلال بدشکلی بدن معمولا به وسیله افکار مزاحم مانند امروز چطور به نظر میرسم؟ یا هنوز وحشتناک هستم راه اندازی میشوداین رفتارها به خاطر وجود شک و نارضایتی از آنچه دیده و انجام داده میشود، صورت میگیرد. (فیلیپس، ۲۰۰۹). این رفتارها برای مخفی کردن یا بهبود نقصهای ساختگی و یا برای احساس اطمینان از اینکه زشت نیستند انجام میشود. این رفتارها گاهی اوقات برای جستجوی ایمنی به خاطر اجتناب یا گریز از احساسات ناخوشایند یا جلوگیری از اتفاقات ترسناک مانند مسخره شدن به وسیله دیگران انجام میشوند.این گونه فعالیتها معمولا به رنج فرد میافزایند. بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن زمان زیادی را صرف رفتارهای وسواسی میکنند و مقاومت و کنترل آن رفتارها خیلی سخت میباشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).
2-1-8-5- بینش افراد نسبت به بیماری خود
بینش در اختلال بدشکلی بدن در دامنهای از خیلی خوب، متوسط، کم، و فقدان بینش (تفکر هذیانی) گسترده است. در اختلال بدشکلی بدن به همراه بینش خوب یا متوسط، فرد میداند و قبول دارد که باورهایش درباره نقصهای بدنی قطعا یا احتمالا واقعیت ندارند، به همراه بینش ضعیف، فرد فکر میکند که باورهایش درباره نقصهای بدنی احتمالا واقعی هستند و در اختلال بدشکلی بدن به همراه باورهای توهمی، فرد کاملا متقاعد شده است که باورهای اختلال بدشکلی بدن او واقعیت دارند. یعنی اگر افراد هیچ بینشی نسبت به بیماری خود نداشته باشند میتوان احتمال هذیان را داد. اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن بینش خوبی نسبت به بیماری خود ندارند. آنها فکر میکننداشتغال ذهنی نسبت به نقص ظاهری شان احتمالا درست است. مثلا ممکن است بگویند به همان اندازه که فکر میکنند، واقعا زشت هستند. این گونه افراد هیچگونه استدلالی را خلاف عقیده خود مبنی بر زشت بودن خود قبول نمیکنند و کاملا به عقیده خود ایمان دارند. آنها همچنین کاملا به این اعتقاد دارند که افراد دیگر آنها را به عنوان یک فرد زشت موشکافی و حتی مسخره میکنند. معمولا خانواده و دوستان این افراد نیز از این مسئله که نمیتوانند آنها را قانع کنند که مشکل ظاهری ندارند خسته و مایوس میشوند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
یک تبیین برای این دیدگاه میتواند این باشد که افراد مبتلا واقعا متفاوت از دیگر افراد میبینند. دلیل دیگر این میتواند باشد که چیزی را که ما میبینیم آنها هم میبینند ولی آن را غیر جذاب تفسیر میکنند. احتمالهای دیگر این میتواند باشد که تمرکز افراطی نسبت به نقصهای جزئی دارند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
برای بعضی از افراد میزان بینش در نوسان است و همیشه به یک گونه پایدار نمیماند. مثلا ممکن است یک فرد مبتلا در بعضی از روزها فکر کند که واقعا زشت است ولی در روزهای دیگر به این فکر شک کند و آن را فقط در حد یک فکر بداند بعضی اوقات، بینش افراد موقعی که از خانه بیرون میروند نسبت به زمانی که تنها هستند خیلی ضعیفتر میشود. همچنین قابل ذکر است در بینش افرادی که مورد درمان قرار میگیرند نوسان ایجاد میشود (فیلیپس، ۲۰۰۹).
2-1-9- دامنهای از پیامدهای اختلال بدشکلی بدن
شرط اساسی برای تشخیص اختلال بدشکلی بدن پریشانی معنادار بالینی و آسیب در عملکرد فرد میباشد. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدنی دراثر عیوب ادراک شده خود دچار پریشانی در حوزههای مختلف زندگی می شوند (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۴). از این منظر، اختلال بدشکلی بدن میتواند مثل هر مشکل بهداشت روانی یا پزشکی دیگری باشد (مثل افسردگی که از حد خفیف تا شدید میتواند به خودکشی و مختل شدن کامل عملکرد منجر شود).
دامنه شدت اختلال بدشکلی بدن میتواند از حد خفیف تا شدید باشد. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در حد خفیف ممکن است در بعضی از جنبههای زندگی کمتر مولد بوده ولی با وجود این آنها نیز از اختلال خود رنج میبرند. اختلال بدشکلی بدن در حد متوسط باعث پریشانی و تداخل در برخی از جنبههای زندگی افراد میشود. اختلال بدشکلی بدن همچنین از لحاظ شدت میتواند بیشتر از حد متوسط باشد، در برخی موارد شدت اختلال شدید و افراطی است که در این صورت جنبههای وسیعی از زندگی فرد را تخریب میکند و دچار مشکل میکند و باعث میشود بعضی از افراد مبتلا، کار و شغلشان متوقف شده و برای بیشتر اوقات سال خانه نشین شوند(فیلیپس،2009).
شایعترین پیامد اختلال بدشکلی بدن، تداخل در فعالیتهای اجتماعی و ارتباطی میباشد. آسیبهای اجتماعی به طور معنی داری درافراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دیده میشوند و میزان تخریب عملکرد اجتماعی و روابط بین فردی ناشی از اختلال بدشکلی بدن، نزدیک به ۹۹ درصد در افراد مبتلا برآورد شده است (فیلیپس، ۲۰۰۹). این اختلال، زندگی و فعالیتهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد. ترسها و نارضایتی از ظاهر جسمانی میتواند روی عملکرد اجتماعی و روابط بین فردی افراد اثر بگذارد. بین حساسیت در روابط بین فردی و اختلال بدشکلی بدن رابطه وجود دارد. این نشان میدهد افرادی که در روابط متقابل اجتماعی خود حساستر هستند، ترسهای بیشتری از ظاهر جسمانی خود و ارزیابیهای دیگران درباره وضعیت جسمانیشان نشان میدهند. اشتغال ذهنی با ظاهر در موقعیتهای اجتماعی تشدید میشود و این توجه، موجب خجالت بیمار میگردد زیرا مبتلایان، بدشکلی را مساوی با بیکفایتی شخصیتی میدانند. (فیلیپس، ۱۹۹۶). آنها احساس خود هشیاری و شرمندگی زیادی از دیدن خود میکنند و معمولا نسبت به اینکه چطور به نظر میرسند و چطور دیگران آنها را ارزیابی میکنند، بسیار حساس هستند . افراد مبتلا به ویژه در موقعیتهایی که نقصهای ساختگیشان در معرض دید باشد بیشتر احساس ناراحتی و اضطراب میکنند. آنها ممکن است از شنا کردن، کنار ساحل رفتن، یا موقعیتهای که احتمال دیده شدن بدنشان وجود دارد اجتناب کنند. افراد مبتلا، اغلب تمایلی به شرکت در مهمانی، باشگاه، جشن عروسی، جلسات خارج از کلاس، جمعهای خانوادگی، یا انواع دیگری از فعالیتهای اجتماعی نشان نمیدهند. آنها ممکن است از جمعهای اجتماعی، قرار عشقی، صمیمیت جنسی، مکانهایی که مقدار زیادی آینه وجود دارد (مثل فروشگاهها) و یا مکانهایی که افراد زیادی وجود دارند (مانند پارک، مرکز خرید) اجتناب کنند. آنها همچنین میگویند که وقتی که در کنار افراد دیگر قرار میگیرند علائمشان بدتر میشود و همین باعث میشود که از دیگر افراد اجتناب کنند، و رابطه بین فردی و صمیمیت دچار مشکل و یا حتی قطع شود. البته تعداد زیادی از این افراد دوست دارند که روابط بین فردی داشته باشند ولی به دلیل خود هشیاری زیاد، ترس از ارزیابی منفی، ترس از طرد شدن، خجالت، اشکال در تمرکز کردن وعزت نفس پایین موفق به این کار نمیشوند (فیلیپس، ۲۰۰۹).بعضی افراد تنها از موقعیتهای معینی اجتناب میکنند در حالی که عدهای از مبتلایان از هر موقعیت یا جایی که امکان دارد دیده شوند اجتناب میکنند. نهایت رفتارهای اجتنابی این است که مبتلایان خانه نشین میشوند و خود را در خانه حبس میکنند(فیلیپس، ۱۹۹۶). یک سوم این بیماران به دلیل نگرانی در مورد تمسخر دیگران در ارتباط با بدشکلی خانه نشین شدهاند (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳). افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ممکن است رابطه خود را با دنیای بیرون قطع کنند و به انزوای خود پناه ببرند و کلا روابط بین فردی خود را قطع کنند. طبق یافتهها این بیماران ممکن است یک هفته یا بیشتر از خانه بیرون نروند (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۴).
بعضی از دانش آموزان و دانشجویان در مدرسه یا دانشگاه افت شدیدی پیدا کرده و یا حتی ترک تحصیل میکنند. والدین آنها ممکن است بخاطر اشتغال ذهنی فرزند خود با ظاهرش، از حمایت خود دریغ کنند و نتوانند به نیاز فرزندان خود تمرکز کنند.در یک مطالعه ۹۹ درصد افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن مشکلات و تداخلهایی در کار و مدرسه (یا دانشگاه) خود داشتند. این افراد معمولا از رفتن به سر کار و مدرسه به دلیل اینکه نمیخواهند دیگران ظاهر آنها را ببینند اجتناب میکنند. در حدود ۸۰ درصد افراد مبتلا حداقل یک دوره از رفتن به سر کار و مدرسه (دانشگاه) اجتناب کردند (فیلیپس ،۲۰۰۵).در مطالعه بر روی ۱۴۱ بزرگسال دارای این اختلال گزارش کرد که ۸۹ درصد آنها در عملکرد شغلیشان دچار مشکل شدهاند. از بین این افراد کسانی که به مدرسه و دانشگاه میرفتند، مشکلاتی را در این زمینه داشتند. این افراد به خاطر نگرانی در مورد ظاهر خود یا انجام تشریفات رفتاری مانند وارسی خود در آینه، مشکلات تمرکز پیدا میکنند. چون ذهن افراد مبتلا همیشه درگیر مشکلات خودشان است و نمیتوانند از این حالت بیرون بیایند و بیشتر مواقع قادر به انجام وظایفشان در خانه و محل کار و اجتماع نیستند(فیلیپس،2009).
تحقیقات مختلفی نشان میدهد که افراد مبتلا از لحاظ کیفیت زندگی و مسائل مربوط به سلامت روانی وضعیت خوبی ندارند. فیلیپس و همکارانش (۲۰۰۳) در مطالعهای که بر روی ۱۷۶ نفر مبتلا به اختلال بدشکلی بدن انجام دادند گزارش دادند که این افراد از سلامت روانی مناسبی برخوردار نیستند. همچنین این نتایج نشان داد که این افراد در عملکرد اجتماعی، سلامت جسمانی و روانی، سرزندگی در ایفای نقش مشکلات بارزی داشتند. تصویر بدن و نارضایتی از ظاهر با افسردگی، عزت نفس پایین و پریشانیهای روانشناختی ارتباط دارد. بنابراین، اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن هیجانات منفی مانند عزت نفس پایین، افسردگی و اضطراب را تجربه میکنند و بیشتر مواقع احساس غمگینی و ناامیدی میکنند (فیلیپس، ۲۰۰۹). همچنین تحقیقات مختلفی که اخیرا بر روی اختلال بدشکلی بدن انجام شده است، نشان میدهد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن مشکلات زیادی در سازگاری اجتماعی و گرایش به بازداری اجتماعی دارند (بوردنر، ۲۰۰۷). در تحقیقی نمره کلی سازگاری افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن بدتر از ۹۵ درصد افراد عادی اجتماع بود (فیلیپس، ۲۰۰۹).
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به احتمال زیاد با همسر یا افراد جنس مخالف خود مشکل پیدا می کنند. اکثر مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن ازدواج نمیکنند یا ازدواجشان به طلاق میانجامد (ویل وهمکاران، ۱۹۹۶؛ فیلیپس و دیاز، ۱۹۹۷؛ فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۵). در تحقیقی گزارش شد که درحدود دو سوم از افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن اصلا ازدواج نکرده اند و حدود ۱۲ درصد از این افراد طلاق گرفته اند. حتی بسیاری از این افراد میگویند که فرزند ندارند و یا نخواهند گذاشت که بچهای به دنیا بیاید چون میترسند که فرزندشان هم مثل خودشان شود و مثل خود آنها رنج بکشد (فیلیپس، ۲۰۰۹). از دیگر مشکلات ناشی از پیامدهای اختلال بدشکلی بدن عبارتند از: افراد مبتلا ممکن است مشکلاتی در مراقبت از فرزند، اداره خانه، فعالیتهای فراغت و مراقبت از خود داشته باشند. اختلال بدشکلی بدن میتواند همچنین با مراقبت از فرزند و اداره خانواده تداخل پیدا کند. با توجه به اینکه افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن وقت زیادی را صرف وسواسهای فکری و جبری مربوط به بدشکلی دریافتی خود میکنند از سایر کارهای خود مانند فرزند پروری و تفریح خود باز میمانند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ممکن است آنقدر عمیقا احساس ناقص بودن و کمبود کنند که بخواهند آن نقص را به هر صورتی که هست از بین ببرند (بوردنر، ۲۰۰۷) و باعث میشود بسیاری از این افراد برای تغییر وضعیت ظاهری خود اقدام کنند. این تغییرات میتواند سلامتی آنها را تهدید کند (بساکنژاد و همکاران، ۱۳۹۱). چنین بیمارانی بیشتر احتمال دارد که به متخصص پوست، متخصصین داخلی، متخصصان تغذیه و لاغری یا جراحان پلاستیک رجوع کنند تا روانشناسان و روانپزشکان، زیرا آنها آگاه نیستند که مشکل آنها یک اختلال روانپزشکی است و تصور میکنند یک مشکل فیزیکی قابل توجهی دارند و به خاطر این تفکر اغلب از یک جراح به جراحی دیگر و از یک متخصص پوست به متخصص پوست دیگر میروند. و این اعمال به تایید و تصدیق اختلال بدشکلی بدن کمک میکنند. آنها معمولا برای حل مشکل خود درمانهای زیباسازی را جستجو میکنند در صورتیکه درمانهای بهداشت روان اغلب برای آنها موثر میباشد (نظیر اوغلو و همکاران، ۲۰۰۳). پزشکان اغلب به خاطر اینکه نقصی وجود ندارد و یا اگر هم وجود دارد در آن حدی نیست که درمان شود، از این قبیل درمانها اجتناب میکنند. البته بعضی درمانها به اصرار بیمار انجام میشود که معمولا از نتایج درمان هم راضی نمیشوند. در بیشتر موارد از پیامد جراحی ناخوشنودند و در موارد نادر به دلیل نارضایتی، اقدامات خشونت بار علیه درمانگر انجام میدهند (فیلیپس، ۱۹۹۶).
دلگرمی از سوی دیگران و تلاش خود افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن برای نفی افکار منفی نمیتواند این عقاید را عوض کند و افراد مبتلا به این اختلال در وضعیت بدتری قرار میگیرند که ممکن است افسردگی عمده، اضطراب، فوبی اجتماعی، خود- زنی عمدی، و اقدام به خودکشی را به همراه بیاورند. افکار خودکشی و اقدام به خودکشی از جمله پیامدهای دیگر اختلال بدشکلی بدن میباشد که نیاز به توجه ویژه دارد. افکار خودکشی معمولا به این دلیل به وجود میآید که این افراد شدیدا احساس بیارزشی میکنند. این افراد به جایی میرسند که دیگر تحمل رنج ناشی از احساس بدشکلی را ندارند و احساس ناامیدی شدید میکنند. اکثر افراد مبتلا افکار خودکشی به ذهنشان خطور میکند و تا یک پنجم آنها اقدام به خودکشی میکنند (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳). مقایسه اختلال بدشکلی بدن با اختلالات روانی دیگر از لحاظ مولفه خودکشی یک زنگ خطری را ایجاد میکند. در مطالعه ای که بر روی افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن و افسردگی اساسی و اسکیزوفرنی انجام شد، میزان افکار خودکشی در اختلال بدشکلی بدن بالاتر از دو اختلال دیگر گزارش شده است (فیلیپس، ۲۰۰۹). در مطالعاتی که در ایالات متحده، ایتالیا، انگلیس، آلمان انجام شد به ترتیب در مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن افکار خودکشی به خاطر اختلال بدشکلی بدن ۶۸%، ۵۵%، ۴۵%، ۱۹%، و اقدام برای خودکشی به خاطر اختلال بدشکلی بدن ۱۵%، ۱۳%، ۱۱%، ۷%، گزارش شد (ریف و همکاران، ۲۰۰۹). نتایج یک تحقیق در ایران نشان داده است که ۲۰ درصد از مبتلایان افکار خودکشی و ۵ درصد آنها اقدام به خودکشی کردهاند (ربیعی، ۱۳۸۸).
2-1-10- جنسیت و اختلال بدشکلی بدن
بدشکلی بدنی در زنان، به ویژه در اواخر نوجوانی، شایعتر است (فیلیپس، ۲۰۰۵). مردان نسبت به زنان در سنین پایین تری به اختلال بدشکلی بدن دچار میشوند (فیلیپس و دیاز، ۱۹۹۷). تفاوت جنسی در شدت بیماری نیز وجود دارد. مطالعات بسیاری نشان دادند مردان شکل شدیدتر اختلال را تجربه میکنند و پیش آگهی آنان از نظر روانشناختی ضعیفتر است(فیلیپس و دیاز، ۱۹۹۷). شاید ما حدس بزنیم که اختلال بدشکلی بدن بیشتر در جنس مونث دیده میشود تا در جنس مذکر، ولی تحقیقات بسیاری نشان میدهد که میزان شیوع این اختلال بین دو جنس برابر میباشد (فیلیپس، ۲۰۰۹؛ نظیر اوغلو و یریرا توبیس، ۱۹۹۳؛ فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۷؛ پروگی و همکاران، ۱۹۹۷). البته در بعضی تحقیقات به میزان کمی تعداد زنان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به مردان مبتلا بیشتر بود و میزان شیوع در زنان بالاتر از مردان گزارش شده است، که ممکن است زنان به خاطر عاطفی بودن، بدنشان آمادگی بیشتری برای تجربه این علائم داشته باشند (ربیعی و همکاران، ۱۳۹۰).با توجه به پژوهشی که توسط فارز، استینبرگ و تامپسون (۲۰۰۴) انجام گرفت مشخص شد که دختران در مقایسه با پسران نگرانی بیشتری در مورد اعضای بدن دارند.
جنسیت بر ماهیت و شدت همبودی اختلال بدشکلی بدن تاثیر میگذارد. در مطالعات مختلف در زنان میزان بالایی از همبودی اختلال بدشکلی بدن با پر اشتهایی روانی (فیلیپس و دیاز، ۱۹۹۷) و اختلال اضطراب منتشر و پر اشتهایی روانی درطول عمر (پروگی و همکاران، ۱۹۹۷) و افسردگی و فوبی اجتماعی (فیلیپس، ۲۰۰۵) گزارش شده است و مردان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به احتمال بیشتری مشکلات سوءمصرف دارو و الکل دارند (فیلیپس و دیاز، ۱۹۹۷) و اختلال بدشکلی بدن در مردان با اختلال دو قطبی در طول عمر همبود است (پروگی و همکاران، ۱۹۹۷).برخی مطالعات نشان دادند که زنان و مردان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به یک نسبت دچار افسردگی اساسی، اختلال هراس، گذر هراسی، فوبی اختصاصی و بیاشتهایی روانی میشوند، در حالی که این اختلالات در جمعیت عمومی در زنان شایعتر از مردان است. میزان اقدام به خودکشی در زنان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دو برابر بیشتر از مردان مبتلا است، که در جمعیت عمومی این نسبت متفاوت است (فیلیپس و دیاز، ۱۹۹۷).
تفاوت دیگر بین دو جنس، که بازتاب فرهنگی دارد، نگرانی درباره اجزاء بدن است. مردان نسبت به زنان اشتغال ذهنی بیشتری نسبت به آلت تناسلی خود دارند و بیشتر درباره کم مویی یا طاسی، پرمویی بدن، قد،کوچک بودن ساختمان بدن، لاغری مانند نداشتن عضله کافی نگرانی دارند، علاوه بر این، نگرانی مردان با احتمال بیشتری تک عاملی است (فیلیپس، ۲۰۰۹؛ پریوگی و همکاران، ۱۹۹۷). در حالی که زنان بیشتر نگران وزن و بزرگی اندامهای بالایی بدن هستند. مثلا فکر میکنند که وزنشان خیلی زیاد است و اشتغال ذهنی بیشتری با سینه و پاها، باسن دارند (پروگی و همکاران، ۱۹۹۷؛ فیلیپس، ۲۰۰۹). همه زنان مبتلا درباره افزایش وزن و مردان مبتلا درباره کمبود یا افزایش وزن خود نگران هستند (فیلیپس و دیاز، ۱۹۹۷)، که این یافته با جمعیت غیر بالینی که زنان درباره وزن زیاد و مردان درباره وزن کم یا زیاد ابراز نگرانی میکنند، شباهت دارد (پروگی و همکاران، ۱۹۹۷). اما این امر در زنان جایگاه ویژهای دارد، چون استانداردهای اجتماعی کنونی برای زیبای زنان به صورت افراطی بر روی تمایل به لاغری تاکید میکند. بنابراین زنان به سادگی در برابرعوامل مستعدساز پریشانی تصویربدنی قرار میگیرند. مطالعات زیادی نارضایتی قابل توجهی را در اندازه بدن و شکل بدن در میان زنان نشان دادهاند. شکل بدن لاغر، عموما با جوانی رابطه دارد و به ویژه در زنان این انتظار میرود که ظاهر جوانی را حفظ کنند چرا که جوانی برای زنان در جوامع ارزشمند است. پسانس و پاین (۲۰۰۱) بیان میکنند که فشار اجتماعی معناداری بر زنان وجود دارد که جوان به نظر برسند، فشاری که بر مردان به همین میزان وارد نمیشود.
همچنین زنان با احتمال بیشتری دست به پنهان سازی نقص و وارسی خود در آینه میزنند (فیلیپس، ۲۰۰۹؛ پروگی و همکاران، ۱۹۹۷).مردان مانند زنان خواهان درمانهای طبی غیر روانپزشکی هستند اما تفاوت جنسی در ارجاع مبتلایان به پزشک دیده میشود، مردان عموما به جراحی و درمانهای تخصصی پوست تا درمانهای دندانپزشکی و زنان به جراحان گوش و حلق و بینی مراجعه می کنند (تسما و همکاران، ۱۹۹۷؛ فیلیپس و دیاز، ۱۹۹۷). نتایج پژوهشهای مختلف نشان میدهد که تعداد زنان استفاده کننده از جراحی زیبایی بیشتر از مردان است. این موضوع شاید نشان دهنده این باشد که ایجاد تغییرات عمیق در ظاهر، در زنان پذیرفتنیتر از مردان و در حقیقت همان مقدار توجهی که یک زن به ظاهر خود میکند و خوش لباسی تلقی میشود در یک مرد خود شیفتگی قلمداد میشود.
2-1-11- اختلال بدشکلی بدن در سنین مختلف
به منظور افزایش دانش در مورد اختلال بدشکلی بدن در هرگروه سنی و بررسی شباهتها و تفاوتها، به تحقیق بیشتر نیاز است. اختلال بدشکلی بدن در کودکان نادر نیست، نیمی از مبتلایان گزارش میکنند که قبل از ۱۶ سالگی نشانههای اختلال را داشتهاند و ۱۳% شروع نشانههای خود را قبل از ۱۰ سالگی گزارش کردهاند(آلبرتینی و همکاران، ۱۹۹۶).
گذر از کودکی و ورود به دوره نوجوانی یکی از مهمترین مراحل زندگی است (آقا خانی و همکاران، ۲۰۰۶). نوجوانان معمولا دارای مشکلات ویژهای هستند که در دوره کودکی کمتر با آن مواجه میباشند (شمس الدین و همکاران، ۱۳۸۸). در خلال زندگی، افراد در هر سنی روی ابعاد خاص و متفاوتی از وجود خود سرمایه گذاری کرده و بر مبنای میزان اهمیتی که برای این، ابعاد قائل میشوند ارزیابی دیگران را نیز در این جنبهها مهم تلقی میکنند. در سنین نوجوانی یکی از جنبههای مهم تشکیل دهنده هویت و عزت نفس افراد ظاهر جسمانی و تصویر بدن است (خدایاری و عابدینی، ۱۳۸۱؛ تجلی، ۱۳۸۳). در این دوره تکاملی، تغییراتی در وضعیت بدن، تفکر و روابط اجتماعی فرد به وجود میآید. نوجوانان در جریان رشد بیولوژیکی، اجتماعی و روانی درگیر مجموعهای از تغییرات از جمله تمایل به کسب استقلال، جستجوی الگوهای خارج از خانواده و نیاز به تأیید و مورد قبول واقع شدن از طرف دیگران میباشند (امیدوار و همکاران، ۲۰۰۳). نوجوانان به ویژه جنس مونث در سنین بلوغ به دلایل متعدد از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی و نژادی توجه خاصی به وزن و شکل بدن خود دارند (استریگل و همکاران، ۲۰۰۲). بیشترین مشکل نوجوانان، در رابطه با تصویر ذهنی از خود میباشد، زیرا فرد در این دوره، تغییرات جسمی و روانی را تجربه میکند و افزایش قد، وزن و ظهور صفات ثانویه در مدت زمان کوتاهی تصویر ذهنی فرد را دچار تغییر میکند (کارسن، ۲۰۰۰). تصویر ذهنی نامطلوب یا عدم رضایت از وزن و ابعاد بدن، در نوجوانان احتمال بروز رفتارهای مخاطره آمیز از نظر سلامتی را افزایش میدهد (اسپیر، ۲۰۰۶). در این دوره تصویر ذهنی که به دلیل تغییرا ت جسمی تحت تاثیر قرار میگیرد ممکن است منجر به اختلال گردد (شمس الدین و همکاران، ۱۳۸۸).نوجوانان قشر آسیب پذیر و حساس جامعه در ابتلا به بیماریهای روانی به خصوص نسبت به اختلال بدشکلی بدن هستند (آلبرتینی و فیلیپس، ۱۹۹۹؛ هادلی و همکاران، ۲۰۰۲؛ فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۶؛ سابنسکی و اسمیت، ۲۰۰۰).
اختلال بدشکلی بدن که وابستگی تنگاتنگی بادگرگونیهای دوره بلوغ دارد، در حدود دوازده سالگی آغاز میشود و درهجده تا بیست سالگی معمولا از بین میرود. اما چون اکثر افرادی که دارای اختلالاند از بیان نشانههای مرضی خود اکراه دارند ممکن است تشخیص آن، سالها پس از ابتلای به بیماری صورت گیرد (فیلیپس، ۱۹۹۱؛ فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳). این اختلال در دختران شایعتر است (سادوک، ۲۰۰۳). در بررسی میزان اختلال بدشکلی بدن در نوجوانان که توسط گرنت وهمکاران (۲۰۰۱)، انجام شد، آنها دریافتند که ۱۳% از آزمودنیهاشان، ملاکهای راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی را در خود مشاهده کردهاند، با این وجود هیچکدام از بیماران قبلا تشخیص اختلال بدشکلی بدن نگرفته بودند. (گرنت و همکاران، ۲۰۰۱).
البته تشخیص اختلال بدشکلی خفیف، از نگرانیهای نوجوانی بسیار دشوار است و مانند بزرگسالی، تشخیص بر اساس اشتغال ذهنی و تاثیر آن بر کارکرد، و ایجاد اختلال هیجانی گذاشته میشود (فیلیپس، ۱۹۹۶). بنابراین تشخیص افتراقی درست اختلال از نشانههای خاص دوران نوجوانی و دادن راهکارهای مناسب درمان، بسیار اهمیت دارد (گنستاد وفیلیپس، ۲۰۰۳). با توجه به اینکه نگرانی مربوط به ظاهر در دوره نوجوانی خیلی شایع است باید در تشخیص اختلال بدشکلی بدن خیلی دقت کرد. به چند علت مهم است که اختلال بدشکلی بدن کودکان و نوجوانان هر چه سریعتر شناسایی شود:
1-اختلال بدشکلی بدن میتواند باعث نمرات پایین در تحصیل، افت یا اخراج از مدرسه، کناره گیری از خانواده و دوستان، افکار خودکشی، رفتارهای خشن و مشکلات جدی دیگر شود.
2-رشد طبیعی میتواند در اثر علائم اختلال بدشکلی بدن آسیب ببیند.
3-اگر اختلال بدشکلی بدن زودرس، درمان نشود میتواند مشکلات بین فردی، شغلی، و تحصیلی ایجاد کند.
البته تشخیص و درمان زود هنگام، تاثیر اختلال را بر فرد کاهش میدهد و خود را به کارکرد بهنجار باز میگرداند (فیلیپس، ۱۹۹۶) و لازم است راهکارهای پیشگیری و درمان در اواخر کودکی و اوایل نوجوانی آغاز شود. در یک مطالعه مشخص شد که اگر اختلال در کودکی و نوجوانی شروع شود، بیشتر احتمال میرود که فرد خانه نشین شود (۲۰% در مقابل ۱۱%) و یا در بیمارستان روانی (۷۰% در مقابل ۱۸%) بستری شود (فیلیپس، ۱۹۹۶). علاوه بر آن، نوجوانان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در مدرسه و شغل خود نابسامانیهای عملکردی شدیدی پیدا میکنند و مطالعات نشان میدهد که نرخ اقدام به خودکشی آنها به ۴۵ درصد میرسد.
شروع اختلال در نوجوانی بر فرد تاثیر خاصی میگذارد. در نوجوانی وظایف رشدی مهمی مانند ارتباط با همسالان، استقلال و جدایی از خانواده، احساس نیرومند یکپارچگی در هویت و رشد جنسی وجود دارد که اختلال بدشکلی بر آنها تاثیر میگذارد. انزوای ناشی از اختلال، در رشد اجتماعی، ارتباط با همسالان و ارتباطات صمیمانه اختلال ایجاد میکند و استقلال از خانواده را به تاخیر میاندازد. شکل گیری هویت، بر اثر اختلال به شدت آسیب میبیند و احساس شرمندگی و احساس حقارت شدید به دلیل بدشکلی، رشد هویت و اعتماد به نفس را با دشواری روبرو میسازد. در مطالعات نشان داده شده است که ظاهر فیزیکی در نوجوانی با اعتماد به نفس همبستگی دارد ویکی از جنبههای مهم در رشد اعتماد به نفس، ظاهر جسمانی است (فیلیپس، ۱۹۹۶).
دلمشغولیهای مرتبط با اختلال بد شکلی بدنی می تواند بر همه بخشهای بدن متمرکز شوند.گاهی موضوع اصلی نگرانیها را اندام (فربهی، لاغری) و گاهی یک بخش خاص بدن (پا، دست، سر، گوش ها، لب، بینی، دهان، لب، چشم ها، موها و دندانها، جوش های صورت و لک و مک و... و بخصوص چهره تشکیل می دهد.تردیدی نیست که اغلب، فزون_ سرمایه گذاری بر اعضای مرتبط با ویژگیهای جنسی نخستین یا ثانوی (اعضای تناسلی، پستان، موهای بدن، تغییر صدا) نیز مشاهده می شود.فربهی نسبی و نامحسوس فیزیولوژیکی در خلال پیش_ نوجوانی، بخصوص در دختران، گاهی به منزله نقطه تبلور این اختلال در می آید و روان بی اشتهایی غالبا"پیامد آن است.گاهی نیز نگرانی به یک بخش بدن مانند چاقی رانها یا شکم، چاقی بازوها و غیره معطوف می شود و این دلمشغولی پاره ای از نوجوانان را به انتخاب لباسهای خاصی که بتوانند بد شکلی بدنی آنها را پنهان کنند، وادار می کند.لاغری بیشتر در پسرانی مشاهده می شود که خود را به قدر کافی قوی و تنومند نمی پندارند و احتمال دارد که رفتار جبرانی پرخوری را در پی داشته باشد.بلند قدی یا کوتاه قدی یعنی طول قامتی که از میانگین فاصله می گیرد، می تواند دلمشغولیهایی را در فرد ایجاد کند.این نکته بخصوص در مورد کوتاه قدی صحت دارد، چرا که توام شدن آن با احساس کهتری، نوجوان را در جهت انجام اعمال جبرانی(قدرت نمایی) یا پذیرش بازخوردهای واکنشی مانند رفتارهای بزهکارانه می راند. گاهی فکر داشتن پاهای بسیار بزرگ، بسیار کوچک، بسیار پهن یا بدشکل، موضوع دلمشغولی مبتلایان اختلال بدشکلی بدن است. معمولا دختران تصور میکنند که پاهایشان بسیار بزرگ است و بالعکس پسران، کفشهایی را انتخاب میکنند که آشکارا بزرگتر از حد نیاز آنها است. جوشهای بلوغ، بخصوص در دختران، موضوع دلمشغولیهای گسترده و توام با احساس ناارزنده سازی هستند. درآمدن موهای بدن در نوجوانان پسر و دختر، در بیشتر مواقع با یک انتظار اضطراب آمیز همراه است و هر تاخیر در این مورد، میتواند نگرانی و ترس را در آنها برانگیزد. ترس از صورت بیمو در پسران و وحشت انبوهی موهای بدن در دختران، موجب میشود تا این نوجوانان ساعتهای متمادی به مشاهده خود بپردازند و از ریش تراش به منظور تقویت موهای صورت و یا از بین بردن موهای تخیلی استفاده کنند. رشد پستانها در دختران به منزله علامت بلوغ جسمانی تلقی میشود و کوچکی، بزرگی یا بدشکلی آنها نگرانیهای مفرطی را برمیانگیزد. در پسران نیز حتی رشد نامحسوس پستان میتواند تردیدهای گستردهای را درباره هویت جنسی به وجود آورد. اعضای تناسلی، نیز به خودی خود موضوع ترسهای فراوانی، بخصوص در پسران، هستند و میتوانند دلمشغولیهای مفرطی را درباره بهنجاری جنسیت ایجاد کنند. توجه دختران بیش از آنکه به شکل معطوف شود (بنابراین با بدشکلی بدنی به معنای خاص سروکار نداریم) متوجه معنای خاصی از قاعدگی و بخصوص توانایی بچه دار شدن میشود. تغییراتی که به علت بلوغ جسمانی در صدا ایجاد میشوند ترسهایی را، بویژه در پسران، برمی انگیزند که بر اساس واکنشهای گروه همسالان به هنگام نوسانهای غیر ارادی صوت، تشدید میگردند.
مولفان مختلف، اختلال بد شکلی بدن را نتیجه تاثیر همزمان چند عامل دانسته اند.برای سببشناسی اختلال بدشکلی بدن و مکانیزمهای درگیر، باید به تغییرات بیولوژیک، روانشناختی و اجتماعی در نوجوانی توجه کرد (فیلیپس، ۱۹۹۶). دادههای مربوط به رشد بدن در بیشتر نوجوانان نشان از عدم رضایت از بدن در آنها دارد و به نظر میرسد که اختلال بدشکلی بدن پاسخ آسیبشناختی به تغییرات جسمانی و هورمونی که در طی بلوغ رخ میدهد است (رودیگر و همکاران، ۲۰۰۷). با دید روان تحلیلگری، تغییرات جزئی پوست در نوجوانی، مانند دانههای پوستی، با آسیب پذیری من، برانگیزنده نشانههای اختلال بدشکلی بدن است (فیلیپس، ۱۹۹۶). از دیدگاه بیولوژیک، رشد مغز در نوجوانی در شروع اختلال نقش دارد و عوامل اجتماعی-فرهنگی که بر شکل و ظاهر و پذیرش از سوی دیگران تاکید دارند در این دوره مهماند.
شونفلد (۱۹۶۹) چهار عامل را به ترتیبی که در پی میآیند متمایز کرده است:
۱ -ادراک فاعلی تغییر شکل بدنی. ۲- عوامل روانشناختی درونی سازی شده، یعنی عواملی که در چهارچوب آنها، دلمشغولیهای مرتبط با دگرگونی جسمانی فقط به منزله عقلی سازی و فرافکنی یک ناکامی عاطفی بنیادیتر محسوب میشوند. ۳- عوامل جامعهشناختی. ۴- بازخورد ناشی از مشاهده دیگران (مارسلی و براکونیه، ۱۹۸۴ به نقل از دادستان، ۱۳۸۶).
تام کیه ویچ و فیندر (۱۹۶۷) نیز از سوی دیگر، سه منبع اصلی اختلالهای بدشکلی بدنی را توصیف کرده است:
1-یک منبع زیستشناختی که تابع ادراک فاعلی تغییرات جسمانی است و میتوان گفت که شرایط زیستشناختی دوره نوجوانی، بدشکلی بدنی را غیر قابل اجتناب میسازند.
2-یک منبع عاطفی که خود نیز دارای چندین مبناست: در وهله نخست، استقرار تدریجی هویت جنسی، نوجوان را به سمت دلمشغولی نسبت به تغییرات جسمانی خاص جنس خود میراند. گاهی بر این باور است که خصوصیات جنسی ثانوی در وی بسیار چشمگیرند و زمانی عقیده دارد که به اندازه کافی گسترش یافته نیستند. اما به هر حال تقریبا همواره یک دوره تردید و نوسان مشاهده میشود. افزون بر محور هویت جنسی، در چهارچوب نابسامانیهای متعدد خانوادگی، منبع عاطفی دیگری نیز نمایان میشود: پدر خانواده از جایگاهی نامناسب و ناارزنده سازی شده برخورداراست که مانع همسانسازی رضایت بخش پسر میشود. بازخورد مادر نیز در این میان نقشی اساسی بر عهده دارد و میتواند ترسهای نوجوان را تقویت کند. چرا که گاهی مادر به گونهای صریح و آشکار، تغییرات ناشی از بلوغ جسمانی را طرد میکند، آشکارا نوجوان را زشت، بدشکل و بدقواره قلمداد مینماید و بخصوص درباره مردانگی فرزندش، ترسهای مفرطی را به خود راه میدهد و هویت منفی یک پدر ناارزنده سازی شده را به وی عرضه میکند (مثل پدرش میشود).
۳-و بالاخره یک منبع اجتماعی وجود دارد که بدشکلی بدنی را نمیتوان بدون در نظر گرفتن آن درک کرد. چون این اختلال، فقط یک اختلال رابطه خویشتن نیست بلکه نوعی اغتشاش ارتباطی با دیگری محسوب میشود.گروه همسالان، عقیده آنها، پذیرش یا طرد از سوی آنها (واقعی یا تخیلی) در مبنای احساس اضطراب و کهتری قراردارند. به وسیله اختلال بدشکلی بدن، نوجوان وابستگی مفرط به گروه همگنانش را به نمایش میگذارد (تام کیه ویچ و فیندر، ۱۹۶۷ به نقل از دادستان، ۱۳۸۶).
از دیدگاهی که در چهارچوب آن، محور محیطی و جامعهشناختی نسبت به محور روان پویشی جنبه ثانوی دارد (کنس تراری و همکاران،. (1980 دو مقوله بدشکلی بدنی را بر حسب سن نوجوان متمایز کردهاند: پارهای از بدشکلی بدنی با تغییرات بدنی دوره بلوغ مانند رشد جسمانی و عضلانی، تغییرات صدا و یا جوشهای صورت، مطابقت تنگاتنگی دارند. بیتردید چنین دلمشغولیهایی با مساله تصویر بدنی مرتبطند و به نظر میرسد که در پسران فراوانتر باشند. پارهای دیگر از بدشکلی بدنی مانند ترس از بدرنگی موها، سرخی هراسی و یا ترس از ریزش موها، با تغییرات بدنی شکل به خودی خود مرتبط نیستند ودر نوجوان بزرگتر (۱۵تا۱۶ ساله) مشاهده میشوند، و جز در مورد ترس از ریزش موها، فراوانی آن در دختران بیشتر است. این دلمشغولیها که فاقد مبنای جسمانی هستند به طور عمده به تعارضهای ناشی از جدایی، تفرد و فقدان موضوعهای کودکانه، وابستهاند و تعارض بنیادی نوجوان را به صورت رمزی سازی بدنی بیان میکنند. بدین ترتیب، در ترسهای وابسته به شکلشناسی بدنی، فرد از بدنش به عنوان یک موضوع برونی عشق یا کینه سود میجوید، قبل از آنکه بتواند یک موضوع واقعی برونی را برای سرمایه گذاریهای خود بیابد. بنابراین، وقتی با پدیده قطع تعادل بین سرمایه گذاریهای موضوعی و سرمایه گذاریهای خود دوستدارانه مواجه میشود (پدیدهای که در خلال نوجوانی کاملا بهنجار است) بدشکلی بدنی به صورت موضوعهای گذاری که کشانندههای لیبیدویی یا پرخاشگرانه بر آنها متمرکز میشوند، آشکار میگردند. (کنس تراری و همکاران، ۱۹۸۰، به نقل از دادستان، ۱۳۸۶)
ویژگیهای بالینی و آسیبها در نوجوانان مانند ویژگیهای بالینی در بزرگسالان است اما ممکن است که نوجوانان نسبت به نشانههایشان، پریشانی بیشتری از خود نشان دهند و به طور معنی داری بیشتر دچار توهمهای اختلال بدشکلی بدن باشند. به علاوه اقدام به خودکشی همچنین خطر مزمن شدن شدت دوره اختلال بدشکلی بدن و رشد اختلالهای همزمان دیگر مثل افسردگی، اضطراب، سوء مصرف مواد در آنها بیشتر از بزرگسالان است (آلبرتینی و فیلیپس، ۱۹۹۹؛ هادلی و همکاران، ۲۰۰۲؛ فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۶؛ سابنسکی و اسمیت، ۲۰۰۰). با وجود این، بر اساس تحقیقات انجام شده شباهت زیادی بین اختلال بدشکلی بدن در کودکی و نوجوانی با اختلال بدشکلی بدن بزرگسالان وجود دارد. شبیه بزرگسالان، کودکان و نوجوانان اشتغال ذهنی ناراحت کنندهای دارند، که میتواند بر هر قسمت بدن تمرکز داشته باشد و اغلب بینش خیلی کمی نسبت به آن دارند. اکثر آنها فکر میکنند دیگران با یک دید منفی توجه خاصی نسبت به ظاهر آنها دارند. تقریبا همه آنها رفتاری وسواسی مانند، وارسی خود در آینه را انجام میدهند. برای اکثر آنها علائم اختلال بدشکلی بدن باعث مشکلات اساسی میشود (فیلیپس، ۲۰۰۹). کودکان و نوجوانان در خیلی از خصوصیات مانند نواحی بدنی مورد نگرانی، رفتارهای وسواسی، شدت اختلال بدشکلی بدن یا علائم افسردگی، با افراد بزرگسال مبتلا به اختلال بدشکلی بدن تفاوتی ندارند. ولی آنها نسبت به بزرگسالان به طور معناداری اقدام به خودکشی بالاتری دارند (۳۳% در برابر ۲۴%). آنها همچنین نسبت به بزرگسالان از باور هذیانی مربوط به اختلال بدشکلی بدن بالاتری برخوردارند. علاوه بر این، اختلال کودکان و نوجوانان در مدت کوتاهی رشد میکند. این تفاوتها ممکن است کودکان و نوجوانان را تا حدی بیشتر از بزرگسالان آسیب پذیرتر کند (فیلیپس، ۲۰۰۹).
اگر اختلال بدشکلی بدن در سنین پایینتر درمان نشود ممکن است تا سنین بالاتر دوام پیدا کند. چندین تحقیق نشان داده است که اختلال بدشکلی بدن حتی در سنین خیلی بالاتر هم دیده میشود. با توجه به اینکه بیماری در این افراد برای سالهای طولانی دوام داشته است احتمالا پریشانی و آسیب در عملکرد در این افراد حتی بیشتر از سنین پایینتر است که نیاز به تحقیق بیشتری در این سنین میباشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).
اختلال در کودکان مانند بزرگسالان است و کودکان درباره همان اجزاء بدنی که بزرگسالان اشتغال ذهنی دارند، نگران هستند و رفتارهای اجتنابی بزرگسالان و نوجوانان مانند وارسی در آینه، آرایش شدید و اطمینان طلبی را نشان میدهند (آلبرتینی و همکاران، ۱۹۹۶).
2-1-12- رابطه تصویر بدنی با اختلال بدشکلی بدن
آدمی در طول زندگی، تصویری از بدن خود را درونی میکند و تصور و دیدگاه خاصی نسبت به ظاهر بیرونی خود دارد. این تصویر در روانشناسی «تصویر بدنی» نامیده میشود عامل مهمی است که در بسیاری از تعاملات روزمره و حتی سلامت روان ما نقش دارد. تصویر بدنی، تصویر ذهنی است که فرد از اندازه، شکل و فرم بدن و به طور کلی ظاهر فیزیکی خود دارد به عبارت دیگر احساسات منفی و مثبتی است که فرد درباره ویژگیها و ساختارها اجزای بدن خود دارد (گرومل و همکاران، ۲۰۰۰).تصویر بدنی بدان چه فرد واقعا شبیه آن است، یعنی به شکل ظاهری فرد مربوط نمیشود، بلکه به ارتباط ویژه فرد با بدنش مربوط است، بخصوص به باورها، ادراکات، افکار، احساسات، و فعالیتهای فرد که با ظاهر فیزیکی او ارتباط دارد.تامپسون اشاره میکند سازه ظاهر فیزیکی دربرگیرنده سه مولفه است: مولف ادراکی که به ادراک دقیق اندازه بر میگردد، مولفه ذهنی که به جنبههای نظیر رضایتمندی، توجه و نگرانی، ارزیابی شناختی و اضطراب مربوط میشود. مولفه رفتاری که به اجتناب از موقعیتها بر میگردد، موقعیتهای که سبب میشود فرد ظاهر فیزکی خود را به عنوان عاملی که مایه شرمندگی است، تجربه کند (ربیعی و همکاران، ۱۳۸۸). بنابراین تصویر بدن سازهای چند بعدی است که نمایانگر فکر، احساس و رفتار فرد با توجه به ویژگیهای جسمی میباشد (موت، کش، ۱۹۹۷).و عوامل مختلف زیستی، محیطی و روانشناختی در شکل گیری تصویر بدنی نقش دارند (باقرینژاد و همکاران، ۲۰۱۰). تصویر تن و نگرش نسبت به ظاهر تحت تأثیر ظاهر جسمانی و عوامل روانشناختی (ادراکی، رشدی )و فرهنگی- اجتماعی قرار میگیرد (سارور و همکاران، ۱۹۹۸) و آن را با توجه به تجربیات بیرونی و درونی از جمله واکنش والدین، بزرگترها، همسالان و به خصوص جنس مخالف کسب و تعدیل میکند. تصویر ذهنی در برگیرنده عقاید، احساسات آگاهانه و غیرآگاهانه در مورد بدن است (عمیدی و همکاران، ۲۰۰۶). نگرشی است که افراد نسبت به اندام خود دارند و متناسب با آن نگرش به آن واکنش میدهند زیرا براساس این تصور که بخشی از خودانگاره ما را تشکیل میدهد محبوبیت و میزان اهمیت خود را برای دیگران تخمین میزنیم. برای رسیدن به یک زندگی سالم و رضایت بخش و ایجاد سازگاری با خود و دیگران، داشتن یک تصویر ذهنی واقع بینانه و شایسته ضروری است و چنانچه فرد از لحاظ فیزیکی احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد شانس بیشتری دارد که تصویر بدنی مثبتی نیز داشته باشد اما گاهی استرس و اضطراب، دیدگاههای خود انتقادی یا پایین بودن میزان ارزشمندی فرد بر اینکه چه حسی نسبت به بدن خویش داشته باشد تاثیر میگذارد (استوارت۲۰۰۶ به نقل از حسینی و همکاران، ۱۳۸۹).جنس مخالف نقش بسیار مهمی در شکل گیری و تحول تصویر بدنی فرد دارد. در این میان جوانان و نوجوانان که به تازگی گرایشی به برقراری ارتباط با جنس مخالف پیدا کردهاند بیش از هر گروه دیگری در معرض این خطر هستند که در حین روابط دوستی خود عزت نفس و تصویر بدنی شان دستخوش تغییر و تحول شود.
پژوهشی که توسط وادا و مارکه در سال ۲۰۰۶ انجام شد نشان داده است که زنان نسبت به تحسین و تمجید حساس بوده و پاسخ مثبتی به آن نشان میدهند. ناولی و ایکاردلی در پژوهشی بر روی مردان جوان دریافتند که اظهارنظرهای مربوط به ظاهر حتی برای مردان جوان نیز بسیار مهم است و با نارضایتی از بدن و میزان اعتماد به نفس آنان در ارتباط است. پسرانی که اظهارنظرهای منفی نسبت به ظاهر خود دریافت کرده بودند عزت نفس و رضایت کمتری از بدن خود داشتند. با توجه به پژوهشی که توسط فارز و همکاران (۲۰۰۴) انجام گرفت مشخص شد که دختران در مقایسه با پسران نگرانی بیشتری در مورد تصویربدنی دارند.
محققان دریافتهاند که بین تصویر بدنی منفی با نارضایتی عمومی از بدن و احساس جذاب نبودن، ترس از ارزیابی منفی، مشکلات بین فردی، عملکرد ضعیف جنسی، مشغولیت ذهنی نسبت به ظاهر، و اعتماد به نفس پایین همبستگی وجود دارد (بنت کورتن، ۱۹۸۲ ؛ هارتر و همکاران، ۱۹۹۲ ؛ ریکاردسون و همکاران، ۲۰۰۰؛ بوید، ۲۰۰۲؛ لوین و پیران، ۲۰۰۴؛ اسملک، ۲۰۰۴؛ یداللهی باستانی، ۱۳۹۱).
نارضایتی از تصویر بدنی میتواند به صورت اختلالاتی چون افسردگی، اضطراب، فوبی اجتماعی، اختلالات خوردن و اختلال بدشکلی بدن مورد شناسایی قرار گیرد (آتی و بروکزگان، ۱۹۸۹؛ لئون و همکاران، ۱۹۹۳؛ اسلد، ۱۹۹۴؛ تامپسون و همکاران، ۱۹۹۵؛ هنس، ۱۹۹۶؛ بیریک و درامند، ۲۰۰۳؛ مکیان و همکاران، ۱۳۸۹).افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در تصویر بدنی( تن انگاره) خود مشکل دارند یعنی آنها به چگونگی ظاهر فیزیکیشان نگاه میکنند و به اینکه واقعا چطور هستند توجهی نمیکنند. و این عدم مطابقت در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن خیلی بارز است.در این اختلال شخص از نظر رضایت از خود و تصویر بدن تفاوتهای کمی و کیفی با دیگران دارد. در واقع در کسی که دچار این اختلال است، تصویر خویشتن بشدت مخدوش است و او با نازیباییها یا اشکالات جزیی در شکل ظاهری خود، بسیار شدید و وسواس گونه برخورد میکند (بوردنر،2007).
2-1-13- ارتباط جراحی ترمیمی با اختلال بدشکلی بدن
نگاهی به تاریخ زندگی بشر نشان میدهد که انسانها از زمانهای بسیار کهن به مقوله زیبایی و آرایش البته نه لزوما به معنای امروزی آن توجه داشتهاند و همواره به دنبال جذاب کردن چهره و بدن خود بودهاند و بدین منظور از ابزارهای مختلفی استفاده کردهاند که حداقل دو نوع شناخته شده این ابزارها آرایش وجراحی میباشد (رجرس، ۱۹۷۱).تحول صورت و بدن با جراحی رویهای است که در بسیاری از فرهنگها بکار میرود تا افراد بدن خود را مطابق نیازهای فرهنگی در مورد جوانی تغییر دهند (سپانس و پاین، ۲۰۰۰).
جراحی زیبایی که جهت بهبود بخشیدن به ظاهر به کار گرفته میشود، تخصصی است که به ترمیم، نگهداری و یا بهبود ظاهر فیزیکی فرد از طریق تکنیکهای پزشکی میپردازد (سوامی و همکاران، ۲۰۰۹). در میان جراحیهای زیبایی، رینوپلاستی شایعتر است و بیماران متقاضی رینوپلاستی در مقایسه با متقاضیان مداخلات زیبایی دیگر، نارضایتی بیشتری از ظاهر خود را ابراز میکنند (قدکزاده و همکاران، ۲۰۱۱). پیشرفتهای چشم گیر، در جراحی ترمیمی و زیبائی، که به طور شگفت آوری ساختار بدن را تغییر میدهد و افزایش در تعداد روشهای طبی زیبایی و محصولات و تکنیکهای جدید توسعه یافته و روندهای با حداقل آسیب و تاکید روزافزون بر شکل و ظاهر بدن در دنیای امروز، درخواست برای جراحیهای ترمیمی را افزایش داده است.در بررسی که در سال ۱۹۹۷ در آمریکا صورت گرفت نشان داده شد که ۵۶ درصد زنان و ۴۳ درصد مردان از ظاهر خود ناخشنود بودهاند (کستل، هنیگمن، ۲۰۰۲). در سال ۲۰۰۶ جامعه جراحان پلاستیک آمریکا تایید نمودند که ۱۰ میلیون جراحی زیبایی در ایالات متحده انجام شده است و ۸۰% آنها جراحیهای کوچک با حداقل آسیب بودند. و همچنین در سال۲۰۰۷، 11میلیون و ۷۰۰ هزار عمل زیبایی انجام گرفته است. که البته این آمار برآورد کمی از تعداد واقعی اعمال انجام شده است، چرا که مداخلات انجام شده به وسیلة پزشکان غیر جراح پلاستیک را پوشش نمیدهد (سارور وکریرند، ۲۰۰۴). در مقایسه با سال ۱۹۹۷ رشدی به اندازه۱۴۲% داشته است. در سالهای اخیر درخواست برای انجام انواع جراحیهای زیبایی، بخصوص جراحی زیبایی بینی در کشور ما رو به افزایش بوده است (نیکنام و همکاران، ۱۳۹۱).آمار رو به افزایش جراحیهای زیبایی در ایران بخصوص در قشر جوان زنگ خطری است و چگونه است که افراد ریسک عملهای سنگینتر را در گرو زیباتر شدن به جان میخرند. تحقیقات نشان میدهد که گسترش نامطلوب جراحیهای زیبایی در یک جامعه متأثر از عوامل روانشناختی است. (داولینگ و همکاران، ۲۰۱۱؛ سانسن، ۲۰۰۷). به نظر میرسد استفاده از روشهای زیبایی، با ارزیابی نارضایتمندانه از تصویر بدنی همبستگی مثبت دارد. سرمایه گذاری بر تصویر تن و میزان اهمیت تصویر تن برای عزت نفس و ارزیابی تصویر تن و میزان رضایت فرد از ظاهرش نقش مهمی را در تمایل و تقاضای مداخلات زیبایی دارد (سارور و همکاران، ۲۰۰۲). افرادی که سرمایه گذاری بیشتری بر تصویر تن خود میکنند و تصویر تن برای عزت نفسشان اهمیت بیشتری دارد و از طرفی نارضایتی زیادی از تصویر تن خود دارند، نسبت به افرادی که سرمایه گذاریشان بر تصویر تن کمتر است و نارضایتی کمتری از ظاهر جسمانی خود دارند، با احتمال بیشتری برای جراحی زیبایی اقدام میکنند. بنابراین نارضایتی از تصویر تن ممکن است، برانگیزندة جستجوی درمانهای زیبایی باشد (سارور و همکاران، ۱۹۹۸).تحقیقات زیادی نشان دادند که بین نگرانی از تصویر بدن و درخواست و تمایل به سمت رینوپلاستی ارتباط وجود دارد(کش و همکاران، ۲۰۰۵؛ هندرسون _کینگ ،۲۰۰۵؛ ون سوئیت و همکاران ،۲۰۰۶؛ براون و همکاران ،۲۰۰۷؛ سوامی و همکاران ،۲۰۰۸). یافتههای آنها نشان داد که تصویر بدنی منفی با نگرش مثبتتر نسبت به جراحی زیبایی همراه است. دیدی و سارور (۲۰۰۲) و ون سوئیست و همکاران (۲۰۰۶) نیز گزارش دادند که نارضایتی از تصویر بدن در میان افرادی که جهت اعمال زیبایی مراجعه میکنند، زیاد است.سوامی (۲۰۰۹) طی مطالعهای که بر روی ۳۲۲ دانشجوی دختر انجام داد، دریافت که تمایل به جراحی زییایی به طور مثبت و معناداری با نگرش فرهنگی- اجتماعی نسبت به ظاهر و به طور منفی با رضایت از ظاهر، سن و شاخص تودة بدنی رابطه دارد و تأثیر رسانهها، فقدان رضایت از ظاهر و شاخص تودة بدنی به طور معناداری تمایل به جراحی زیبایی را پیش بینی میکنند و افرادی که جذابیت جسمانی خود را پایینتر درجه بندی میکنند با احتمال بیشتری، جراحی زیبایی را جستجو میکنند. مطالعات مختلف نشان دادند که اختلالات روانپزشکی هم در زنان (80-۵۳ درصد) درخواست کننده جراحیهای زیبایی و هم مردان( ۱۰۰ درصد)درخواست کننده جراحیهای زیبایی شایع است (ادگرتون و همکاران، ۱۹۶۱). همچنین میزان عزت نفس افراد با احتمال پذیرش جراحی زیبایی رابطه منفی دارد، به این معنی که افراد با عزت نفس پایین از جراحی زیبایی به عنوان وسیلهای برای بهبود خودانگاره کلی استفاده میکنند (سوامی و همکاران، ۲۰۰۹). این جراحیها بیشتر برای از میان بردن ناخشنودی افراد از ظاهر خود و گاهی افزایش عزت نفس انجام میشود (علمدار و قالبندی، ۲۰۰۲). زیرا عزت نفس پایین و احساس نداشتن جذابیت فیزیکی و جنسی در افراد، احتمال گرایش آنها به انجام جراحیهای پلاستیک افزایش میدهد (بشارت، ۲۰۰۷).
از سویی دیگر، اختلال بدشکلی بدن از عوامل پیشگویی کننده تصمیم گیری برای جراحی زیبایی محسوب میگردد (ذاکرمند و ابراهام، ۲۰۰۸). در برخی مشاهدات نشان داده شده است که بیش از ۵۰% افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن اقدام به عمل جراحی میکنند، معمولا این بیماران اعمال جراحی مختلفی را درخواست میکنند و این شیوههای ترمیم ممکن است بارها و بارها استفاده شوند و فرد را دچار بدشکلی شدید نمایند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳؛ تیگنل و همکاران، ۲۰۰۷). با توجه به ماهیت بدشکلی که بیماران با آن اشتغال ذهنی دارند، شگفت انگیز نیست که آنها در میان مراجعین کلینیکهای جراحی زیبایی باشند. اشتغال ذهنی با وجود اطمینان بخشی درباره نبودن بدشکلی و نیاز نداشتن به جراحی، مقاوم است (تسما و همکاران، ۱۹۹۷). مبتلایان تنها روش بهبود در اعتماد به نفس خود را بهبود ظاهر میدانند و با جراحی زیبایی میکوشند بدشکلی خود را بهبود بخشند (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳). بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن معمولا از آن گروه بیمارانی هستند که معمولا انتظارات واقع گرایانهای از نتایج درمان ندارند (هنس، ۱۹۹۶).
معمولا باور این بیماران درباره وضع ظاهری و چهره با انتظارات غیر واقع بینانهای از میزان تصحیح نقایص آنها به وسیله جراحی همراه است (سادوک و همکاران، ۲۰۰۹؛ تیگنل و همکاران، ۲۰۰۷). جراحی و دیگر شیوههای ترمیمی بندرت رضایت بخشاند و حتی منجر به ناراحتی شدید درباره بدشکلی ناشی از جراحی میشوند (تسما و همکاران، ۱۹۹۷). گزارشهای اولیه بالینی نشان دادهاند که تعداد بسیار زیادی از بیماران اختلال بدشکلی بدنی از جراحی زیبایی سود نمیبرند مگر اینکه موضوعات هیجانی زیربنایی آن مطرح گردد. بعد از جراحی آنها اغلب بر روی همان ویژگی متمرکز میمانند یا بر ویژگیهای دیگری متمرکز میشوند. هم چنین این نگرانی وجود دارد که این افراد نسبت به خود یا جراح خشونت نشان دهند. (گروسبارت و سارور، ۲۰۰۳). و اقامه دعوی به خاطر سوء طبابت را نسبت به جراح مطرح نمایند.
وقتی این بیماران از دیدگاه واقع بینانه به مشکل خود مینگرند، در مییابند که تغییر نقص خیالی در وضعیت ظاهری، چیزی از مشکلات زندگی آنها نمیکاهد. در شرایط مطلوب این بیماران درصدد روان درمانی بر میآیند تا ماهیت حقیقی احساسات نوروتیک مبتنی بر بیکفایتی خود را دریابند (سادوک و همکاران، ۲۰۰۹؛ تیگنل و همکاران، ۲۰۰۷). بعضی از مطالعهها دریافتهاند که به کارگیری مداخلات روانشناختی به بهبود تصویر بدن کمک میکند. پیشنهاد میشود که بیماران قبل از جراحی زیبایی به خصوص رینوپلاستی، ارزیابیهای روانشناختی شده و غربالگری شوند و در مواردی به جای مداخلات زیبایی و تحمیل هزینه و تبعات برگشت ناپذیر به مداخلات و درمانهای روانشناسی و روانپزشکی پرداخته شود (حسنی ۱۳۸۸، روزن و همکاران ۱۹۹۵، باترز و کش ۱۹۸۷، داکوستا و همکاران ۲۰۰۷). تشویق رضایت از بدن مثبتتر و واکسینه کردن بیماران در برابر پیامهای مربوط به ایده آلهای زیبایی نیز، بیماران را به طور بالقوه برای گرفتن تصمیمات سنجیده تری دربارة جراحی زیبایی و تأثیر آن بر ادراک خویشتن یاری میکند. (سارور و کریرند، ۲۰۰۴).
البته معمولا فرض میشود که جراحی پلاستیک برای مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن مطلقا موارد منع دارد. اما در برخی بیماران با شکل خفیف اختلال، که انتظارات آنان درباره پیامد درمان از نظر روانشناختی واقعگرایانه است (تسما و همکاران، ۱۹۹۷).چنین درمانهایی نتایج خوبی خواهد داشت در صورتی که بیمار نقص ادراکیاش را به طور مشخص توصیف کند و تمایل داشته باشد این نقص اصلاح شود و جراحی زیبائی توانایی ترمیم آنرا داشته باشد و این مهمترین عامل در تعیین نتیجه است (هریس، ۱۹۸۹).
این جراحیها بیشتر برای از میان بردن ناخشنودی افراد از ظاهر خود و گاهی افزایش عزت نفس انجام میشود. زیرا عزت نفس پایین و احساس نداشتن جذابیت فیزیکی و جنسی در افراد، احتمال گرایش آنها به انجام جراحیهای پلاستیک را افزایش میدهد. چون مبتلایان از ظاهرشان ناراضی، شرمنده و خجلت زده هستند و تصور میکنند که عیوب ظاهری آنها با عمل جراحی پایان میپذیرد ولی ریشه مشکلات در ناخود آگاه باقی میماند ( فیلیپس 1996، به نقل از زرگر و همکاران، ۱۳۹۰)
2-2- سبب شناسی
اختلال بدشکلی بدن علت های زیادی دارد و عوامل متفاوت زیادی کمک به رشد اختلال بدشکلی بدن می کنند. سوال در مورد سبب شناسی اختلال بدشکلی بدن خیلی با اهمیت میباشد. اگر ما علت های آن را بفهمیم، بهتر قادر خواهیم بود آن را درمان کنیم و شاید حتی بتوانیم از رشد آن جلوگیری کنیم. عمدتا بررسی علت های اختلال بدشکلی بدن خیلی پیچیده است.نظریههای متعددی وجود دارد که سعی دارند شروع اختلال بدشکلی بدن را تبیین کنند. معمولا برای رشد اختلال بدشکلی بدن چندین عامل خطرزا دخیل هستند و هیچ کدام از این عوامل به تنهایی برای رشد این اختلال کافی نیستند البته قابل ذکر است بین این عوامل همپوشی وجود دارد.
2-2-1- راه اندازها
اختلال بدشکلی بدن معمولا به تدریج شروع میشود. بسیاری از مبتلایان هیچ ماشه چکان خاصی را در شروع نشانههایشان گزارش نکرده اند (فیلیپس، ۱۹۹۶). ولی در حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد از افراد گزارش میکنند که اختلال به طور ناگهانی در یک هفته شروع شده است. برای بعضی افراد به نظر میرسد که واقعا راه اندازها باعث شروع شدن اختلال بدشکلی بدن میشود. احتمالا، حادثههای راه انداز اختلال بدشکلی بدن، تنها در افرادی که قبلا نسبت به این اختلال آسیب پذیر هستند باعث شروع اختلال میشود. مثلا در همه افراد مورد تمسخر قرار گرفتن در مورد زیبایی ظاهر، باعث شروع این اختلال نمیشود. بلکه احتمالا فقط در افرادی که نسبت به اختلال آسیب پذیر هستند باعث شروع بیماری میشود. موقعیتهایی که فرد مجبور است بدن خود را در معرض دید دیگران قرار دهد، یا وقتی که فرد تجربه ارزیابی منفی توسط دیگران داشته باشد، یک تصویر منفی در او شکل میگیرد که همانند طرحواره عمل میکند. رویدادهای برانگیزاننده خاص این گونه طرحوارهها را فعال میسازد.
2-2-2- عوامل خطرزای زیستی- ژنتیکی
احتمالا علت اختلال بدشکلی بدن تک ژنی نیست بلکه ژنهای متفاوت زیادی در به وجود آمدن این اختلال دخیل هستند. ژنهایی که خطر ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش میدهند، ممکن است در جامعه عادی هم شایع بوده بدون اینکه الزاما معیوب کننده باشد. ژنها ممکن است رشد تعداد زیادی از عوامل خطرزای دیگررا منجر شود (ربیعی و همکاران، ۱۳۹۰). در مطالعات فیلیپس در حدود ۲۰ درصد افراد مبتلا حداقل یک فامیل درجه اول (والدین، همشیر، یا بچه) مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دارند. بنابراین با این میزان به نظر میرسد که این اختلال در خانوادهها بیشتر دیده میشود. این میزان احتمالا ناشی از هر دو عامل محیطی _ ژنتیکی میباشد. به عبارت دیگر اختلال بدشکلی بدن احتمالا به این خاطر است که ژنهای مشترک اعضای خانواده خطر ابتلا به آن را افزایش میدهد. علاوه بر این اگر خانوادهای برای زیبائی ظاهر ارزش زیادی قایل شود ممکن است احتمال ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش دهد که میتوان این را به عامل محیطی نسبت داد. نیاز به مطالعات مربوط به دوقلوها و فرزند خواندهها احساس می شود تا تاثیر عوامل محیطی جدا گردد. اما تا به حال چنین پژوهشی صورت نگرفته است (فیلیپس، ۲۰۰۹).
فیلیپس و همکارانش در یک مطالعه مقدماتی به این نتیجه رسیدند که شکل معینی از یک ژن که گیرنده GABAA-Y2 نامیده میشود در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی نسبت به افرادی که مبتلا نیستند شایعتر است .ممکن است ژنهای معینی شانس به وجود آمدن صفت شخصیتی معینی را افزایش دهد و یا مدارهای مغزی معینی را بیش فعال کند و یا خصوصیات دیگری که ممکن است در آینده خطر رشد اختلال بدشکلی بدن را افزایش دهد را به وجود آورد. قبل از اینکه در مورد ژنها بحث گردد ما نیاز داریم بدانیم که آیا اختلال بدشکلی بدن در خانوادهها وجود دارد یا نه؟ این میزان سه تا شش برابر بیشتر از نسبتی است که در جامعه عادی وجود دارد. این یافتهها، در حالی که نیاز به تکرار دارند، در نوع خود جالب میباشند. همچنین مطالعه ای در مورد موشها نشان میدهد که این ژنها با رفتارهای مشخص کننده اضطراب و حالات شبیه خلق افسردگی رابطه دارند.
2-2-2-1- اختلال بدشکلی بدن از منظر تکاملی
بعضی محققان بر این عقیدهاند که ترجیح مردم برای خصیصه چهره ای خاص ممکن است فطری باشد یعنی این ترجیح برای مدت میلیونها سال در همه ما شکل گرفته است. برای مثال، کودکان قبل از اینکه با هنجارهای فرهنگی مربوط به زیبایی مواجهه شوند، چهرههای جذاب را بیشتر ترجیح میدهند. ترجیح تقارن بدنی، یک نگرانی برای حدود یک سوم از افرادی است که از اختلال بدشکلی بدن رنج میبرند، ممکن است اساس زیستشناختی و تکاملی داشته باشد. محققان کشف کردند که حتی بعضی حیوانات هم تناسب و زیبایی را در جفت خود ترجیح میدهند. نظریه داروین درباره زیبایی می گوید که انتخاب جنسی بر اساس تنها صفاتی انجام میشود که در مقابل عفونت مقاوم و موجب سلامتی ژنی است. شواهدی وجود دارد که حیوانات و انسان تقارن را ترجیح میدهند، زیرا از نظر بیولوژیکی کیفیت بهتری را دارد و افراد زیبا و سالم به عنوان شریک جنسی در برابر بیماریها و عفونتها مقاوم تراند. روبرویی با انگلها، آلودگی و دمای بالا موجب کاهش تقارن و ایجاد ناهماهنگی میشود. مثلا نوعی از پرنده ژاپنی که بالهای متقارن تری، دارد جفت بیشتری خواهد داشت و چنین موردی را، در سایر پرندگان نیز میتوان مشاهده کرد. شانس پرنده سارنر برای یافتن جفت، با ناهماهنگی در دم کمتر خواهد بود و در انسان، زنان با سینههای یکسان بارورتر هستند (روزن و رایتر، ۱۹۹۶). تناسب و پوست زیبا و هموار ممکن است پایههای زیستی و تکاملی داشته باشد و علامتی از شایستگی باروری یا سلامت و یا نبود بیماری باشد. در دنیای حیوانات، بدن بزرگ بعضی امتیازات را برای آنها به بار میآورد. حیوانات بزرگ بیشتر به سلطهگری گرایش دارند. در واقع، یک مدل تکاملی در مورد سلطهگری و سلطه پذیری اجتماعی در مقابل دیگران وجود دارد و بیان میدارد که ممکن است احساس حقارت و کمرویی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن با این مدل در ارتباط باشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).همچنین رفتارهای خاص بعضی حیوانات ممکن است نشانههایی در ارتباط با پایههای عصب - زیستشناختی این اختلال ارائه دهد. برای مثال، سگها در یک شرایط خاص که مشهور به سندرم آکرال لیک است، رفتارهای وسواسی لیس زدن و دستکاری پوست خود را انجام میدهند که بعضی اوقات باعث جراحت و عفونت میشود. این علائم شبیه رفتارهای آرایشی وسواس گونه و افراط در نظافت در اختلال بدشکلی بدن است. بعضی پرندهها هم به طور وسواسی پرهای خود را آرایش میکنند که شبیه وسواسهای آرایش کردن و دستکاری پوست در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میباشد (فیلیپس، ۲۰۰۹). ویژگیهای جنسی ثانویه که در طول بلوغ به وجود میآید برای رتبه بندی زیبایی مهم است، برای به وجود آمدن صفات جنسی ثانویه در طول بلوغ در مردان سطح بالای تسترون ضروری است. سطح بالای تسترون با پایین بودن نقص ایمنی در بدن ارتباط دارد و فقط یک ارگانیسم سالم به چنین سطح بالایی از تستسترون دست می یابد. آرواره، چانه و استخوانهای گونه بزرگ، نمونهای از صفات ثانویه جنسی در صورت هستند که نتیجه سطح بالای تستوسترون در مردان است و زنان چنین ویژگیهایی را جذاب میدانند و این ویژگیها، افزون بر جذاب بودن با نقص در ایمنی تعارض دارد. زیبایی زنان مخالف این ویژگیها است، صورتهایی که جهت انتهایی کوچک دارد. لبهای بزرگ و آروارههایی که باریک و کوچک هستند، سطح بالای استروژن در این تغییرات نقش دارد و نقص در ایمنی را کاهش میدهد (روزن و رایتر، ۱۹۹۶).
2-2-2-2- قسمت های مغزی درگیر در اختلال بدشکلی بدن
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، توجه انتخابی و تمرکز بیش از اندازهای به جنبههای خاصی از ظاهر یا به نقصهای جزئیشان دارند. تمرکز بیش از اندازه باعث میشود تا نقصهای جزئی بزرگ نمایی شوند. تمرکز بیش از اندازه، باعث به وجود آمدن افکار منفی، نارضایتی، و اشتغال ذهنی با ظاهرخود میشود. همچنین باعث میشود که فرد مبتلا به این مشکل به جنبههای دیگر ظاهر خود توجه نکند. این مشاهدات بالینی منجر به این شده که محققان، مطالعات عصب روانشناختی انجام دهند. یافتههای این مطالعات نشان داده است که افراد مبتلا نسبت به افرادی که به اختلال بدشکلی بدن مبتلا نیستند، در ترسیم شکلهای انتزاعی پیچیده در حافظه مشکل دارند. این مسئله میتواند به این دلیل باشد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به جای تمرکز بر کلهای سازمان یافته به جزئیات بیاهمیت، تمرکز بیش از اندازه دارند. در مطالعهای شبیه این مطالعه نشان دادند افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به جای تمرکز بر تصویر بزرگ (کل تصویر) به جزئیات تمرکز میکنند. در این مطالعه، اسکن های ام آر آی نشان داد افراد مبتلا در مقایسه با افرادی که به این بیماری مبتلا نیستند در قسمت نیمکره چپ مغزشان (لوب گیجگاهی جانبی و قشر پیش پیشانی جانبی) یعنی ناحیهای از مغز که مخصوص تجزیه و تحلیل و پردازش بینایی متمرکز بر جزئیات است، حتی موقعی که آنها در چهرههای با جزئیات کم نگاه میکردند، فعالیت بیشتری داشتند. بنابراین محققان اینگونه نتیجه گیری کردند که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن چهره را مو به مو کند و کاو میکنند تا به جزئیات دست یابند. در مقابل افراد غیر بیمار گرایش به این دارند که چهره را به طور کلی ببینند و بیشتر کل نگر هستند، بدون اینکه زیاد به جزئیات خیره شوند. تمرکز بیش از اندازه به خصیصه خاصی از چهره، در حالی که در بافت کلی چهره آن خصیصه دیده نمیشود ممکن است نقش خیلی مهمی در به وجود آمدن و حفظ علائم اختلال بدشکلی بدن داشته باشد. و میتواند باعث اشتغال ذهنی و نارضایتی از نقصهای جزئی شود. همچنین ممکن است باعث یک سیکل معیوب، توجه انتخابی و حساسیت بیش از اندازه به نقص یا جزئیات کوچک شود که نارضایتی از نواحی خاص بدنی را افزایش داده و به دنبال همین نارضایتی حتی توجه انتخابی فرد به ظاهر و بدن خود را بیشتر میکند. آنها همچنین ممکن است فکر کنند که هر کس دیگری هم مثل خود آنها به جزئیات چهره آنها توجه دارد و همین مسئله باعث خود هشیاری و تفکر خود ارجاعی در آنها میشود (فیلیپس، ۲۰۰۹).
همچنین در مطالعه ای دیگر محققان، به این نتیجه رسیدند که بادامه یا آمیگدال افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به افراد بدون اختلال، در زمانی که آنها مشغول نگاه کردن به چهره هستند فعالیت زیادی دارد. آمیگدال یک ساختار کوچک به شکل بادام است که در قسمت مغز میانی قرار دارد و مرکز فرمان سیستم ترس بدن میباشد. بادامه برای اینکه ما بتوانیم هرچه سریعتر به تهدید پاسخ دهیم، تهدیدهای بالقوه مانند درک تهدیدهای محیطی را به نواحی مرتبط دیگر منتقل میکند. بادامه همچنین در واکنش به جلوههای هیجانی صورت درگیر میباشد. در کل، مطالعات نشان میدهد که بادامه افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در مواجهه با تهدید فعالتر و سریعتر کار میکند. احساس وجود تهدید و احساس اضطراب و ترس ممکن است سائقی برای رفتارهای وسواسی اختلال بدشکلی بدن (مانند، آرایش افراطی) و رفتارهای اجتنابی (مانند، اجتناب از موقعیتهای اجتماعی) شود. در یک مطالعه وقتی که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن و افراد سالم را در یک موقعیت تهدید کننده قرار می گرفتند، افراد مبتلا در مقایسه با افراد سالم گرایش بیشتری داشتندکه موقعیتهای مبهم را تهدید کننده ارزیابی کنند (بوردنر، ۲۰۰۷). علاوه بر این، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن گرایش به این دارند که حالت هیجانی چهره دیگران را تحقیرآمیز و تهدید کننده تفسیر کنند. البته تحقیقات بیشتری در این زمینه لازم است تا نتایج این مطالعات را تایید، و تعیین کند که آیا ممکن است افزایش حساسیت به تهدید، به رشد اختلال بدشکلی بدن کمک می کندیا نه.
به طور کلی اختلال بدشکلی بدن احتمالا شامل یک فعل و انفعال پیچیده از بد عملکردی در چند ناحیه مغزی میباشد. مناطق گیجگاهی وپیش پیشانی جانبی سمت چب مغز در پردازش بینایی از چهره وبیش فعالی آمیگدال ممکن است در اختلال بدشکلی بدن درگیر و نقش داشته باشند. همچنین ممکن است مدارهای مخطط – پیشانی مغز در گیر باشد علاوه بر این مطالعات، یافتههای فیلیپس وهمکاران (۲۰۰۳) نشان داده اند، هستههای دمی که ساختاری به شکل C دارند و در عمق هستههای مغزی قرار دارند و مسئول تنظیم حرکات عمدی، عادات، یادگیری و شناخت (تفکر) هستند ممکن است با رفتارهای تکراری مانند تشریفات رفتاری ارتباط داشته باشند. مطالعه دیگری با نگاه به حجم منطقهای مغز و نشانههای شدت اختلال بدشکلی بدن، یافت که شدت نشانه به طور معناداری با اندازه ای اف جی چپ و آمیگدال راست همبسته است. اکنون گروهی از محققان گزارش کردند که مغز این بیماران تصویر چهره آنها را به روشی غیرواقعی پردازش میکند. فعالیت مغز این افراد هم در مراکز بصری و هم در سیستم جسم مخطط در لب پیشانی تغییر کرده است. آسیب به لوب پس سری، ناحیه فرایندی اولیه بینایی، موجب اختلال در ادراک بینایی میشود که نتیجهاش این است که فرد چهره خود را آسیب دیده ادراک میکند. همینطور پیامد آسیب به نواحی گیجگاهی، اختلال در ادراک اندازه بدن، و ناتوانی برای تشخیص چهرههای آشنا است. موارد بسیاری از آسیب مغزی با اختلال در تصویر بدن در ادبیات پژوهشی نورولوژی گزارش شده است (فیلیپس، ۱۹۹۶). در مطالعات موردی کرک و سانتوس (۱۹۸۴)، گزارش شده است که برخی از کودکان پس از ابتلا به عفونت، اختلال بد شکلی بدن را نشان میدهند .در برخی بزرگسالان نیز اختلال بد شکلی بدن پس از ابتلا به آنسفالیت اسکلروز حاد مشاهده شده است (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).
2-2-2-3- انتقال دهنده های عصبی
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ممکن است یک عدم تعادل در سروتونین مغز داشته باشند. در حمایت از این نظریه، این اختلال اغلب با داروهای بازدارنده باز جذب - سروتونین بهبود پیدا می کند.سروتونین به ویژه به طور فراوانی در یک قسمت مغز وجود دارد که ممکن است اهمیت ویژهای در این اختلال داشته باشد. نقش حساس سروتونین در کارکردهای بدنی عبارتند از: خلق، شناخت (تفکر)، حافظه، خواب، اشتها، رفتارهای خوردن، رفتار جنسی و درد. همچنین سروتونین در بازداری رفتارهای پرخاشگرانه و تخریب گر نقش مهمی دارد. سروتونین در تنوعی از اختلالات روانپزشکی مثل وسواس فکری _ عملی و افسردگی نقش مهمی دارد. علاوه بر این، سروتونین در سیستم بینایی و پردازش بینابینی نقش دارد و به حیوانات کمک میکند تا به درون داده های حسی غیر مهم از محیط، واکنش اغراق آمیز نشان ندهند. نکته جالب توجه این است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن تمرکز بیش از اندازهای به جزئیات بیاهمیت ظاهر دارند و واکنش زیادی به تهدیدهایی که در واقع اصلا وجود ندارد نشان میدهند. داروهای بازدارنده بازجذب سروتونین به افراد کمک میکنند که به نقصهای جزیی ظاهر تمرکز و واکنش اغراق آمیز کمتری نشان دهند. علاوه بر تاثیر داروهای بازدارنده بازجذب سروتونین بر روی سیستم بینایی، ممکن است علائم اختلال بدشکلی بدن را به وسیله افزایش رهاسازی سروتونین در جسم مخطط و دیگر قسمتهای کلیدی مغز و بیش فعالی آمیگدال بازداری کرد. میزان بالای همایندی اختلال بد شکلی بدن و اختلال افسردگی، سابقه خانوادگی بالاتر از حد انتظار اختلالات خلقی و اختلال وسواس عملی _ فکری حاکی از این است که، حداقل در بعضی از بیماران، فیزیوپاتولوژی اختلال بدشکلی بدن ممکن است با سروتونین و سایر اختلالات روانی رابطه داشته باشد و درگیری سیستم سرتونولوژیک را به عنوان پاتولوژی اختلال مطرح میکند. شواهد دیگر از تاثیر عوامل نورولوژیک، پاسخ مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن به بازدارندههای اختصاصی باز جذب سروتونین است. گرچه سببشناسی اختلال را نمیتوان از پاسخهای درمانی تبیین کرد، اما میتوان مکانیزمهای پاتوفیزیولوژیک درگیر در اختلال را بهتر شناخت (هلندر و همکاران، ۱۹۹۴). نشانههای مبتلایان به اختلال بد شکلی بدن پس از مصرف ماری جوانا، شدت هذیانی پیدا میکند و این ناشی از تاثیر این ماده بر سروتونین مرکزی است. البته از این مطالعه نمیتوان نتیجه گرفت که تنها سروتونین در شدت یافتن نشانگان تاثیر داشته است، زیرا این ماده بر انتقال دهندههای عصبی متعددی تاثیر میگذارد (هلندر و همکاران، ۱۹۹۲).در یک مطالعه موردی جالب، مشاهده شد که خانمی پس از سو مصرف مزمن سپروهپتادین، که یک آنتاگونیست سروتونین است، دچار اختلال بد شکلی بدن شده است. این مطالعه نیز نقش سببشناسی سروتونین در این اختلال را تایید میکند (هلندر و همکاران، ۱۹۹۳).در مطالعه ای دیگر، قابلیت اتصال پاروکسین (H 3) یک لیگاند چسبنده به ناقلهای سروتونین، در مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن آزمون شد. نتایج نشان داد که نابهنجاریهایی در سطح پیش سیناپسی انتقال دهنده سروتونین وجود دارد (ماراذیتی و همکاران، ۱۹۹۹).
علاوه بر سروتونین احتمالا انتقال دهندههای عصبی دیگری هم در اختلال بدشکلی بدن درگیر هستند. یکی از این انتقال دهندهها دوپامین است که ممکن است با سروتونین ترکیب شود و به ویژه در شکل هذیانی اختلال بدشکلی بدن مهم باشد. از دیگر انتقال دهندههای عصبی GABA است (فیلیپس، ۲۰۰۹). گاما آمینو بوتیریک اسید یک انتقال دهنده عصبی آرام بخش میباشد که فعالیت عصبی در مغز را مانند یک عایق بازداری میکند .این ماده در رشد اختلالات اضطرابی و اختلال بد شکلی بدن نقش مهمی دارد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).
2-2-3- عوامل خطرزای روان شناختی
2-2-3-1- تجربیات نامطلوب کودکی
یکی از علل گزارش شده اختلال بدشکلی بدن در تحقیقات مکرر،حضور تروما در دوران کودکی است. انواع ترومای دوران کودکی شامل آزار جسمی و سو استفاده جنسی است. تجارب تجاوز و سواستفاده ممکن است باعث نارضایتی بدنی، احساسات شدید شرم بدنی و تحریف تصویر بدنی شود. که منجر به احساس آسیب پذیری مزمن، ناامنی یا طرد میشود. مورد اذیت قرار گرفتن میتواند عامل خطرزایی برای اختلال بدشکلی بدن باشد که ممکن است در دوران کودکی یا در هر زمانی از زندگی اتفاق بیافتد و با نارضایتی از بدن ارتباط داشته باشد. در برخی مطالعات نشان داده شده است که تاریخچه سوءرفتار با شدت اختلال بد شکلی بدن ارتباط دارد. خانواده های آشفته،تجربههای نامطلوب کودکی ، ممکن است خطر ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش دهند ودر تشدید نشانهها تاثیر دارند (فیلیپس، ۱۹۹۶). در مطالعه ای اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن گزارش کردند که محبت و توجه خوبی از والدین خود دریافت نکردند. البته باید تحریف حافظه را در گزارش این افراد مد نظر داشت(فیلیپس،2009). دانشجویان دختری که در نوجوانی مورد سوءرفتار قرار گرفته بودند، ارزیابی منفی تری از تصویر بدن خود داشتند و ۶۰ % از مبتلایان به این اختلال، سوءرفتارهای مکرر و مزمنی را در کودکی یا نوجوانی گزارش کردهاند. در تحقیق فیلیپس (۲۰۰۹) نشان داده شد که اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن گزارش دادند که بارها یا به طور مزمن در دوران کودکی یا نوجوانی مورد اذیت و تمسخر به وسیله دیگران قرار گرفته اند. چند مطالعه دیگر نشان داده است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به مبتلایان اختلالات روانی دیگر، آزار و اذیت بیشتری گزارش میدهند. مطالعه ای نشان داد که بین ترومای دوران کودکی (آسیب دیدگی دوران کودکی) و علائم اختلال بدشکلی بدن، رابطه وجود دارد به طوری که با بیتوجهی عاطفی (۶۸ %)، سو استفاده احساسی (هیجانی) (۵۶ %)، آزار جسمی (۳۴/۷ %)، بیتوجهی فیزیکی (۳۳/۳ %) و سوء استفاده جنسی (۲۸ %). یک مطالعه ای دیگر نشان داده است که از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، ۷۹ درصد در طول دوران کودکی بدرفتاریهایی از جمله غفلت هیجانی (بیتوجهی عاطفی و هیجانی)، سوء استفاده هیجانی، سوء استفاده فیزیکی، غفلت فیزیکی و یا سوء استفاده جنسی تجربه کرده بودند (فیلیپس، ۲۰۰۹). مطالعه دیگری نشان داده است که بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به بیماران مبتلا به وسواس فکری _ عملی به میزان بالاتری سوء استفاده جنسی و هیجانی (اما نه سوء استفاده فیزیکی) را گزارش کردهاند. این مطالعات در مورد اینکه سوء استفاده (بهره کشی) واقعا اتفاق میافتد و همه افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن تجربه سوء استفاده داشتهاند، مورد تایید قرار نگرفته است. با این حال ممکن است که سوء استفاده به ویژه جنسی به تنفر از بدن و شرمندگی از بدن منجر شود (فیلیپس، ۲۰۰۹).همچنین ممکن است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن حساسیت غیرمعمولی نسبت به اذیت داشته باشند. بنابراین ممکن است آنها موقعی که مورد اذیت قرار میگیرند . توجه بیشتری به آن داشته باشند و به آن نسبت هم بیشتر آسیب ببینند. همچنین یک مطالعه نشان داد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به افراد سالم تصویر مرتبط به ظاهر منفی و مکرر بیشتری دارند که با حافظه استرس زای قبل مانند: مورد آزار و تمسخر قرار گرفتن در مدرسه، ارتباط دارد (نظیر اغلو ، خیملانی و پتال، ۲۰۰۳).
2-2-3-2- ارزش ها وخصوصیات شخصیتی
به نظر میرسد که نوعی آمادگی شخصیت وجود دارد که تا اندازهای مبنای ژنتیکی داشته و افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن با افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری_ عملی و شاید اختلالهای اضطرابی دیگر مانند (روان رنجور خویی) در آن سهیم هستند، هرچند که فعلا شواهد برای این امر ناچیز است.
تعداد زیادی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، بیجرات ، از لحاظ هیجانی به طرد و انتقاد فوق العاده حساس و دارای عزت نفس پایین هستند. عزت نفس پایین و تصویر بدنی منفی معمولاً استرسهایی را برای فرد به دنبال دارد که فرد برای غلبه بر آنها راهبردهای مقابلهای خاصی را به کار میگیرد. ویژگیهای شخصیتی بر راهبردهایی که فرد در مقابله با استرسای زندگی از آنها استفاده میکند، تأثیر میگذارد (محمدپناه و همکاران، ۲۰۱۲). علاوه بر این، تعداد زیادی از آنها درون گرا بوده و در صفت شخصیتی اضطراب، افسردگی، خود هوشیاری، خشم و احساس آسیب پذیری است، نمره بالایی کسب میکنند.
البته این احتمال هم وجود دارد که علائم اختلال بدشکلی بدن ممکن است بعضی از اززش گذاریهای افراطی به زیبایی و صفات شخصیتی را به وجود آورد. کمال گرایی، یکی از ویژگیهای شخصیت است که به صورت تلاش برای بیعیب بودن تعریف شده است (آذریان و فتحیزاده، ۲۰۰۳؛ هویت و فلیت، ۱۹۹۱).برخی مطالعات نشان دادند که بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن سطح بالاتری از کمال گرایی نسبت به گروه شاهد سالم دارند. این ارزش گذاری و صفات شخصیتی خطر ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش میدهد. از نظر روانشناسی کمال گرایی مربوط به افرادی است که معیارهای بالا و دست نیافتنی برای خود وضع میکنند (یند و همکاران، ۲۰۱۱). این افراد تمایل دارند امور به بهترین وجه انجام گیرد وگرنه نتایج امور برایشان رضایت بخش نیست. این خصیصه در مواردی، در افراد بسیار تشدید شده و به شکل بیمارگونه و وسواس فکری تبدیل میشود که در این حالت، تصویری که فرد از خود دارد نامطلوبتر از تصویر واقعی خود او میباشد (فیتزپارتیک و همکاران، ۲۰۱۱).بعضی افراد نسبت به سایرین برای زیبایی ظاهر ارزش زیادی قائلاند. ظاهر خوب، نبود نقص، به ویژه برای عزت نفس آنها خیلی با اهمیت میباشد. افرادی که برای زیبایی ظاهر ارزش زیادی قائلاند و در مورد آن کمال گرا هستند، احتمال زیادی دارد که به اختلال بدشکلی بدن مبتلا شوند. محققان نشان دادند افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن معمولا در مورد ظاهر خود گرایش به کمال گرایی دارند (بوردنر، ۲۰۰۷). کمال گرایی ممکن است توجه انتخابی به نقصهای جزیی ظاهر، اشتغال ذهنی و نارضایتی از ظاهر خود را افزایش دهد. تحقیقات نشان دادند برای افراد مبتلا، بین اینکه ظاهر آنها واقعا چطور است و اینکه دوست دارند ایده آل به نظر برسند و چطور فکر میکنند که باید باشند، تفاوت وجود دارد. و از طرفی آنها گرایش به این دارند که جذابیت ظاهر دیگران را بیشتر از مقدار واقعی برآورد کنند (نظیر اوغلو، جیملانی و پنال، ۲۰۰۳).
یافتهها نشان میدهد که گرایش به زیباشناسی ممکن است رشد اختلال بدشکلی بدن را در بعضی از بیماران افزایش دهد. آنها ممکن است کمتر تحمل نقصهای جزئی را در خود داشته باشند. با این حال، تبیین دیگر میتواند این باشد که افراد مبتلا بعد از ابتلا به بیماری علاقه به زیباشناسی را در خود رشد داده باشند. در این راستا نیاز به تحقیقات بیشتری وجود دارد تا سببشناسی اختلال بدشکلی بدن دقیقتر مشخص شود. یک مطالعه نشان داده است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به سایر اختلالات روانی، احتمال بیشتری دارد که اشتغال ذهنی یا تحصیل در هنر و طراحی داشته باشند. یک تحقیق نشان داده است که نسبت افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن که در یک فعالیت هنری کار میکنند تقریبا دو برابر جامعه عادی می باشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).
افرادی که دچار این اختلال میشوند اغلب جذابیت را ارزش اصلی خود میدانند، بدین معنی که طرحواره خود آنها قویا بر عقایدی از قبیل اگر ظاهر من معیوب باشد در این صورت بیارزشم تمرکز دارد، طوری که دریک تحقیق، ۶۰% این عقیده را داشتند.( بالمن و ویلهلم، ۲۰۰۴). یکی از دلایلی که چرا این حالت وجود دارد این است که در خیلی از موارد، آنها هنگام کودکی برای ظاهر خود، بیشتر از رفتارشان تقویت شدهاند (نظیر اوغلو و همکاران، ۲۰۰۴). دلیل احتمالی دیگر این است که آنها بعدها به خاطر ظاهر خود مورد انتقاد قرارگرفتهاند که موجب شرطی سازی بیزاری، شرم، یا نگرانی آنها از قسمتهایی از بدنشان شده است. به علاوه، شواهد تجربی قابل ملاحظهای اکنون نشان میدهند که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در مورد اطلاعات مربوط به جذابیت، توجه و برداشت تحریف شده دارند (بالمن و ویلهلم، ۲۰۰۴). آنها به کلمات منفی یا مثبت مانند زشت و زیبا بیشتر از کلمات هیجانی دیگری که با ظاهر ارتباط ندارند توجه گزینشی میکنند. اینکه آیا این تحریفهای توجه یا برداشت، نقش علیتی را ایفا میکنند یا نه، هنوز معلوم نیست، اما قطعا داشتن این گونه سوءگیریها در پردازش کردن اطلاعات مربوط به جذابیت، حداقل، این اختلال را بعد از اینکه ایجاد شد، تداوم میبخشند.
2-2-3-3- عوامل روانپویایی
اختلال بدشکلی بدن در متن روانکاوی بوسیله فروید در تعریف او از مردی به نام ولف توصیف شد. ولف اشتغال ذهنی شدیدی مربوط به بینی خود داشت که باعث تداخل در فعالیتهای زندگیاش برای سالهای طولانی شده بود (نظیر اوغلو ، خیملانی و پتال، ۲۰۰۳؛ فیلیپس، ۱۹۹۱). فروید این علائم را به عنوان پارانوئید هیپوکندریای تشخیص داد و نتیجه گرفت که شروع این مشکل با مادر او که زیگیلی بر روی بینیاش داشت، مرتبط است. علاوه بر این، او تبیین کرد که نگرانی مربوط به بینی، نمادی از آلت تناسلی مردانه مراجع و تمایل او به اختگی به منظور زن شدن میباشد (فیلیپس، ۱۹۹۱). فرض میکنند که نقص، یک بازنمایی از دیگر قسمتهای بدن میباشد. در مدلهای روان پویشی، اختلال بدشکلی بدن بازتاب جابجائی ناهشیار تعارض جنسی یا هیجانی به یک قسمت نامربوط بدن تلقی میشود. و فرض می شود که نقص یک بازنمایی از دیگر قسمت های بدن می باشد چنین ارتباطی از طریق مکانیسمهای دفاعی سرکوب(بازگشت)، تجزیه، دگرگون سازی(تحریف)، نماد سازی(سمبل سازی) و فرافکنی صورت میگیرد(کاپلان وسادوک،2000).به طوریکه اختلال بدشکلی نتیجه تعارضات جنسی یا روانشناختی، احساس حقارت و گناه خود پنداره ضعیف است که به بخشهایی از بدن جا به جا شده است(فیلیپس،1991). این فرآیند جا به جایی، ناخودآگاه، مانع این میشود که فرد با مشکلات زیربنایی، که از نظر هیجانی بسیار تهدید کننده و اضطراب برانگیزاند و مقابله مستقیم با آنها دشوار است، روبرو شود (فیلیپس، ۱۹۹۶).علائم جسمانی ممکن است دفاعی بر ضد هویت ضعیف یا بازتابی از نقص اساسی ایگو (خود) و اختلال در ارتباط بین فردی باشد (فیلیپس، ۱۹۹۱). و نشانههای اختلال بدن از نظر خودآگاه میتوانند بیان کننده وجود روابط ناخوشنود کننده یا ناموفق در زندگی فرد باشند (فیلیپس، ۱۹۹۶).
2-2-3-4- C. B .T (اختلال بدشکلی بدن از دیدگاه شناختی)
فرض شده است که چرخهشناختی وقتی شروع میشود که یک بازنمایی خارجی از ظاهر شخص (مانند نگاه به آینه)، یک تصویر تحریف شده را در ذهن فعال میکند. تصویر ذهنی، بعنوان محتوای هشیاری پردازش کیفیتهای حسی که در مقابل انتزاع یا کلام خالص قرار میگیرد، تعریف شده است (هارویتس، ۱۹۷۰). فرآیند توجه انتخابی،موجب افزایش آگاهی از تصویر و خصوصیات خاص(توجه به جزئیات بی اهمیت) میشود. این تصویر چگونگی نگاه کردن شخص به آینه را تعیین میکند و اطلاعاتی در مورد اینکه چطور در مقابل دیگران حضور یابد را نشان میدهد.این افراد به احتمال بیشتر تصویر خود را منفیتر ارزیابی میکنند و بنابراین تصویر را بیشتر تحریف می کنند و نقایص موجود در آن بارزتر به نظر میرسد. در این افراد در بسیاری از موارد تصویر از دیدگاه مشاهدهکننده تجسم میشود و این حالت به بیماران دارای اختلال فوبی اجتماعی شباهت دارد. ممکن است برای اجتناب از مواجهه با احساس منفی ناشی از ارزیابی خود، از دیدگاه ناظر استفاده کنند که در نتیجه دیدگاه ناظر به عنوان یک عامل نگهدارنده عمل میکند.در یک مطالعه توصیفی فرایند تصویر سازی در اختلال بدشکلی بدن با دو گروه کنترل(سالم) و گروه مبتلا به اختلال بد شکلی بدن مقایسه شد. بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به گروه نرمال احتمالا میزان بیشتری تصاویر منفی، برگشت پذیر و روشن (توجه افراطی به نقصهای جزیی) را تجربه کرده بودند. تصاویر در بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن خصیصههای تحریف شده و معیوب بیشتری نسبت به کل تصاویر را در بر می گیرد. نوعا تصاویر گزارش شده آنها، بعضی اوقات با راههای حسی دیگر (مانند احساس بدن از خستگی و گرسنگی) مرتبط بود. بویژه با اهمیت است که تصاویر به احتمال بیشتری از دیدگاه یک مشاهده گر در مقایسه با دیدگاه زمینه است. دیدگاه یک مشاهده گر، شامل نگاه کردن یک فرد به خودش از دیدگاه یک شخص دیگر میباشد. دیدگاه زمینه شامل ترس و نگرانی یک فرد بر روی بدن خودش میباشد. استوپا (۲۰۰۳) نشان داد که دیدگاه مشاهده گر به تنهایی نابهنجار نیست ولی احتمالا بیشتر با آسیب و خاطرات اشتباه اتفاق میافتد. با این حال، بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن و فوبی اجتماعی ممکن است در ابتدا به منظور فاصله گرفتن از هیجان و اجتناب مرتبط با تجربیات ارزیابی منفی از دیدگاه مشاهده گر استفاده بکنند. دیدگاه مشاهده گر ممکن است از طریق ادامه اجتناب از هیجان باعث دوام آن شود. یک دیدگاه بیرونی ممکن است اطمینان و همچنین گرایش به اسناد درونی در مورد حوادث را افزایش بدهد. همان طور که گفته شد فعالشدن یک تصویرسازی ذهنی با افزایش توجه به خود همراه است. توجه متمرکز بر خود، به عنوان آگاهی یا هوشیاری از خود ارجاعی و اطلاعات تولید شده درونی تعریف شده است (اینگرام، ۱۹۹۰).این موجب آگاهی بیشتر از اطلاعاتی مانند احساسات، افکار، تصاویر ذهنی یا هیجاناتی میشود که در حافظه شخص باقی مانده است و در حال حاضر او را تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین این فرایند غیر اختصاصی در دامنه وسیعی از اختلالات، از فوبی اجتماعی گرفته تا اسکیزوفرنی درگیر میباشد.میزان توجه به خود با شدت علایم و مشغولیت ذهنی بیمار ارتباط دارد(وودراف- بوردن و همکاران،2001). فرض شده است که، در موردهای شدید اختلال بدشکلی بدن، توان توجهی بوسیله تصویر ذهنی تحریف شده و ارزیابی منفی تسخیر میشود. به علاوه، این سیستم به قدری انعطاف ناپذیر است که قادر به تغییر هیچ یک از اطلاعاتی که از بیرون درمورد ظاهر یک فرد میآید نیست. بیمارانی که اختلال آنها شدت کمتری دارد، هنوز ظرفیتهایی از توجه به اطلاعات بیرونی وجود دارد و به همین دلیل تصاویر ذهنی خیلی ثابت نیستند و کمتر با تردید و نگرانی در مورد اینکه چطور در مقابل دیگران ظاهر شود، مرتبط میباشد و شخص به عقاید خود راجع به ظاهرش شک میکند. در این مورد، افراد ممکن است احساس کنند که بوسیله نیازی هدایت میشوند که شامل فهمیدن دقیق در مورد اینکه آنها چطور به نظر میآیند، میباشد. شخص ممکن است تنها در این مدتی که او با یقین به آینه نگاه میکند تشویق بشود و هر چه شخص مدت بیشتری را جلوی آینه سپری کند، آگاهی او از خود افزایش مییابد و احساس بدتری پیدا میکند و احساس زشتبودن در او تقویت میشود و خود را معیوب و زشت می بیند. بیماران واقعا در مورد اینکه چطور ممکن است که در یک روز به روز دیگر یا حتی یک ساعت به ساعت دیگر ظاهرشان تغییر کند، گیج و گم گشته میشوند. با این حال، این حالات ممکن است در بافتی از تغییرات خلق و تقویت اتفاقی از احساس بهتر در یک نور ویژه یا در یک آینه خوب و موقعی که توجه متمرکز بر خود، کمتر است، اتفاق بیافتد.بنابراین ممکن است که بیماران معتقد باشند هر روز که آنها خود را در آینه میبینند تصویر متفاوتی از خودشان میبینند (ویل و ریلی، ۲۰۰۱).
به نظر میرسد فرآیند توجه انتخابی به خصوصیات خاصی از ظاهر معطوف و به تحریف تصویر ذهنی از بدن منجر میشود. با این حال افراد با بدشکلی بدن یا اختلالات خوردن نیز در مورد ظاهر خودشان خود هشیاری بالایی دارند. این فرآیند از توجه انتخابی، که متمرکز بر خصیصه مشخصی از یک تصویر بدنی میباشد، منجر به بالا رفتن آگاهی و بزرگ نمایی جنبههای معین میشود که باعث کمک به رشد تصویر بدنی تحریف شده میگردد. این فرایند ممکن است بتواند پیش بینی کند که توجه انتخابی میتواند منجر به افزایش دقیق شدن در جنبه معینی از بدن بشود. برای مثال، کروم (1992)، نشان داد که بیمارانی که در لیست انتظار برای جراحی پلاستیک بینی (اما نه با تشخیص اختلال بدشکلی بدن) قرار داشتند نسبت به گروههای سالم اندازه بینی خودشان را بزرگتر از حد واقعی برآورد می کردند. این اتفاق به احتمال خیلی زیاد در بیماران اختلال بدشکلی بدن نیز تکرار میشود زیرا که توجه انتخابی به تصویر بدنی تحریف شده در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نیز وجود دارد. نقش تصویرسازی ذهنی و توجه متمرکز بر خود دلالتهای بسیار مهمی برای درمان داشته است. اولا، درمانگر و بیمار به جای ظاهر شخص، در مورد تصویرسازی ذهنی فرد به عنوان یک مشکل گفتگو میکنند. این کار میتواند به بحث در مورد روش ادراک جزء نگری افراطی در مقابل کل نگری به تصویر، منجر شود. ثانیا، زمانی که بیماری مورد بررسی قرار میگیرد، باورهای منفی مربوط به خود و خاطرات قبلی به صورت تصویر ذهنی بیان می شود تا بوسیله افکار کلامی (عثمان و همکاران، ۲۰۰۳). ثالثا، شماری از تکنیکهای درمانی برای اصلاح و تغییر معنای تصویر ذهنی وجود دارد که بوسیله مرور رویداد یا رونوشت یک تصویر ذهنی ویژه برای کنار زدن آسیبهای دیگر (ارنتز و ویرتمن، ۱۹۹۹؛ بک من، ۱۹۹۸) یا باورهایی در مورد تصویر ذهنی ایجاد شده است (لایدن وهمکاران، ۱۹۹۳؛ اسماکر و نیدری، ۱۹۹5). بالاخره، متخصصان ممکن است تشخیص بدهند که بررسی نقش دیدگاه مشاهده گر و زمینه نگر مفید خواهد بود، برای مثال، آیا هیجان شدید یا کم با تصویر ذهنی دیدگاه زمینه یا مشاهده گر مرتبط است؟ (استوپا، ۲۰۰۳). این مدل همچنین نشان میدهدکه، تربیت افراد برای افزایش توجه به دور از اطلاعات خود- ارجاعی در تکالیف خانه یا در محیط اجتماعی میتواند مفید واقع شود.راهبردی که برای افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی(باگلس و همکاران،1997) یا اضطراب منتشر (ولز،2000،1990) ترسیم شده است.
برخی از راهبردها در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن شناسایی شده اند که پردازش اطلاعات را با مشکل روبرو میکنند و همچنین باعث رفتارهای وسواسی و هیجان ناراحت کننده در این افراد میشوند. این راهبردها عبارتند از:
1-نشخوار فکری: بعضی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن گزارش می دهند که ساعتها با افکار بدشکلی خود کشمکش دارند و گاهی فکر میکنند که با درگیرشدن و بیشتر فکر کردن میتوانند به نتیجه برسند، فرایندهایشناختی مثل نشخوار فکری، نگرانی یا حمله به خود، به عنوان تلاشهایی برای کنترل افکار و تصاویر بیزارکننده استفاده میشود (اتو و گری، ۲۰۰۹).بر اساس گزارش تعداد زیادی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، این اختلال را به عنوان اشتغال ذهنی در مورد افکار مربوط به بدشکلی بدن در اکثر ساعت روز تعریف کردهاند. بررسی های مختلف نشان داد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به افراد سالم به طور معناداری نشخوار فکری بالاتری دارند. برای مثال اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن بیان کردند که در اکثر اوقات روز با افکار مربوط به بدشکلی بدن اشتغال ذهنی دارند و اکثر آنها فکر میکردند که با این روش به نتیجه خواهند رسید.نشخوار فکری علاوه بر اینکه باعث نمیشود که مشکل افکار مربوط به بدشکلی بدن تمام شود بلکه باعث دوام و ادامه این افکار هم میشود. پس میتوان گفت افکار مزاحم مثل افکار مربوط به بدشکلی بدن مانند میهمان ناخواندهای میمانند که اگر پذیرایی شوند بیشتر ماندگار میشوند. با توجه به پژوهش های مختلف میتوان بیان کرد که رابطه بین نشخوار فکری و اختلال بدشکلی بدن قابل توجه است و نشخوار ذهنی یکی از پیش بینی کنندههای اختلال بدشکلی بدن است.(زرگر و همکاران ،۱۳۹۰؛تاجیکزاده و همکاران، ۱۳۹۲ و اتو و گری،۲۰۰۹؛نظیر اوغلو و همکاران، ۲۰۱۰؛گردون و همکاران ،۲۰۱۲(.
2- نگران اندیشی: بعضی افراد چون باور منفی (افکار مربوط به بدشکلی بدن را خطرناک یا دیوانه کننده میدانند) در مورد افکار مربوط به بدشکلی ظاهر دارند موقعی که این افکار به ذهنشان میآید نگران میشوند و خود را با خودگویی منفی نگرانتر میکنند، مثلا ممکن است با خود بگویند که وای این فکر باز سراغم آمد، و یا بالاخره این افکار مرا دیوانه خواهند کرد.
3- خود تنبیهی و احساس گناه: همچنین بعضی افراد به دلیل باور منفی به افکار مربوط به بدشکلی ظاهر، زمانی که این افکار به ذهن آنها میآید خود را سرزنش یا تنبیه و یا شدیدا دچار احساس گناه میشوند.
4- کنترل اجتماعی: افراد به خاطر افکار مربوط به بدشکلی ظاهر سعی میکنند با کنترل شدید رفتار دیگران صحت افکار خود را آزمایش کنند البته معمولا رفتار دیگران را به طور منفی ارزیابی میکنند و به خود نسبت میدهند. مثلا" ممکن است مدام گوش به زنگ باشند که دیگران در مورد آن، چه چیزی میگویند و یا چطور به آنها نگاه میکنند. حتی ممکن است به خاطر دقت شدید این افراد نسبت به رفتار دیگران، باعث جلب توجه دیگران شوند و معمولا" این افراد با نگرشهایی که به نقض باورهای از قبیل ویژگیهای ظاهری من نفرت انگیزند به مخالفت میپردازند (ویل و همکاران، ۱۹۹۶).
5- خود هشیاری: بعضی از افراد نیز به دلیل دید مثبت به افکار بدشکلی بدن سعی میکنند بیش از اندازه به بدن خود تمرکز کنند. این راهبرد معمولا باعث بزرگ نمایی نقصهای جزئی میشود.
درست است که همه ما بعضی نقصهای جزئی در ظاهر داریم، یا چیزهایی در ظاهر ما هست که ما واقعا آنها را دوست نداریم و ممکن است گهگاهی در مورد آن فکر کنیم. ولی افرادی که مبتلا به اختلال بدشکلی بدن هستند نقصهای خود را نادیده نمیگیرند و آنها را خیلی مهم میدانند. و آنها اجازه نمیدهند که افکارشان در طول روز رد و بدل شوند. و تمرکز افراطی و توجه زیادی بر روی نقصهای جزیی خود دارند و تمایل به توجه بیشتر به جزئیات کوچکتر نسبت به کل تصویر دارند.
6- سرکوبی: بعضی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن چون بر این باور هستند که افکار مربوط به بدشکلی ظاهرشان کنترل ناپذیر است به سختی سعی میکنند تا آنها را سرکوب، یا واپس برانند.
7- حواس پرتی: همچنین بعضی از افراد هم میخواهند با اعمال مختلف حواس خود را از افکار مربوط به بدشکلی ظاهر پرت کنند. مثلا ممکن است فرد با درس خواندن و یا با گوش دادن به موسیقی و غیره حواس خود را از هجوم این افکار پرت کند. معمولا این راهبردها باعث افزایش هیجان ناراحت کننده مثل افسردگی و اضطراب و یا باعث افزایش رفتارهای ایمنی (مانند، رفتارهای اجتنابی، اعمال وسواسی، پوشاندن نقص و اطمینان جویی) در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میشوند. چون این راهبردها بطور موقتی اثرگذار هستند.
پردازش اطلاعات، روشی (راهی) است که افراد اطلاعات را تفسیر میکنند.افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن در مقایسه با افراد دیگر، به گونهای متفاوت چیزهایی که دوست ندارند را تفسیر و نسبت به آن واکنش نشان میدهند و معمولا"افراد مبتلا، نقصها یا حتی قسمتهای طبیعی بدن خود را به طور منفی ارزیابی میکنند.
انواع افکار و تحریفهایشناختی و عقاید فاجعه آمیز درباره ظاهر جسمانی میتواند منجر به شکل گیری اختلال بدشکلی بدن گردد (بساکنژاد و همکاران، ۱۳۹۱). یکی از آن ها تحریف الزام به زیبایی است که، در گفتگوی خصوصی بدنی فرد منعکس میشود و به او میگوید که به خاطر قیافه خود نمیتواند کارهای معینی را انجام دهد. این تحریف، او را در زندانی قرار میدهد که خود با محدود کردن فعالیتها و آرزوهایش به خاطر تصویر بدنی منفی که از آن رنج میبرد، آن را ساخته است. تحریف الزام به زیبایی، نوعاً با کلماتی چون من نمیتوانم شروع میشود. فرد خود را از رفتن به مکانهای خاص، انجام کارهای خاص یا گذراندن وقت با افراد خاص منع میکند، زیرا فکر میکند که قیافه خوبی را که لازم است، ندارد. با خودش میگوید که نمیتواند لباسی با طرح یا رنگ خاص بپوشد. فعالیتهای اجتماعی یا تفریحهای خاصی را برای خودش منع میکند. تفکر من نمیتوانم زمینه را برای این جمله که "من برای انجام فلان کار خیلی........... هستم"، شکل میدهد. گاهی ممنوعیتها موقتی است: "تا وقتی کاملاً لاغر نشدهام، نمیتوانم شنا کنم" یا "تا وقتی ۴ یا ۵ کیلو وزن کم نکردهام، نمیتوانم به مهمانی بروم". البته گاهی هم ممنوعیتهای وابسته به زیبایی دائمی است: "با بازوهای لاغری که دارم، هرگز نمیتوانم بلوزهای آستین کوتاه بپوشم"، یا "با این بدن زشتم، هرگز نمیتوانم همسری داشته باشم"
ذهن خوانی احساس میکند همه در مورد او نظر میدهند و اگر کسی نگاهش کرد، معنیاش این است که قیافهاش زشت و به نقص او پی برده است. در یک مطالعه توسط کلرکین و تچمن آنها سوءگیریهای ادراکی و شناختی در اختلال بدشکلی بدن پرداختند. آنها یافتند که افراد با علائم اختلال بدشکلی بدن معمولا یک روند تفکر منفی درباره ظاهر خود نسبت به افراد دیگر دارند. آنها یافتند که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به «فرا ارزش» ظاهر فیزیکی خود متمایل میشوند. گرایششناختی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، «تفسیر ورودی بصری طبیعی، از قبیل: نقص جزئی، در راه مغرضانهای است که منجر به عوارض رفتاری، احساسی و روانی منفی بیشتر میگردد» که با تعصب ادراکی اعتقاد بر این است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ممکن است برداشتهای تصویری تحریف شده داشته باشند. عواملشناختی میتوانند نقش مهمی در بیماران با علائم اختلال بدشکلی بدن بازی کنند. برای مثال، فردی که معتقد است بینیاش بزرگ است تمایل دارد که موقعیتهای مبهم را به روشی تفسیر کند که باورهایش را تصدیق کند. برای مثال، او ممکن است لبخند دوستانه یک غریبه را شاهدی بر این بداند که اکثر افراد بینی او را ناخوشایند میدانند.
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن خودشان را با دیگران مقایسه میکنند و درگیر در مقایسات فراسوی خود هستند یا اهداف نامتناسب با ایده آلهای غیرواقعی برای مقایسه انتخاب میکنند. در اختلال بدشکلی بدن، مقایسه ظاهر بر روی خصیصههای خاصی که بعنوان خصیصه نقص دار تلقی میشود، ظاهر میشود. کسانی که خصیصههای خودشان را خیلی غیرجذاب میدانند ممکن است آنها را با خصیصه عادی قاطی و اشتباه کنند. اکثر این افرادی که خصیصه عادی دارند ممکن است تمایل به استانداردهای غیرواقعی و کمال گرایی داشته باشند. موقعی که در مقابل آینه هستند ممکن است خودشان را با دیگر تصاویر ذهنی مقایسه کنند. به طور متناوب مقایسهها ممکن است با یک عکس قدیمی از خود یا با تصویری در رسانه جمعی صورت بگیرد (ویل، ۲۰۰۴). دیگران به همان بیرحمی که فرد در مورد خود قضاوت میکند، قضاوت نمیکنند. مطالعات نشان میدهد بسیاری از افراد، در مورد خود خواستار کمال جسمانی بیشتری هستند تا آنچه که فکر میکنند دیگران از آنها انتظار دارند. حتی در مقایسه با آنچه دیگران واقعاً از فرد انتظار دارند، افراد از خود انتظارات بیشتری دارند وافراد اغلب با واقعیت در تماس نیستند.
تحریف، بیانصافی در مقایسه وضعیت ظاهری فرد را، در مقابل برخی از استانداردهای غیر منطقی یا بسیار نادر قرار داده و به مقایسه میپردازد. نتیجه این مقایسه خود محکومگری است.
مقایسه غیر منصفانه را میتوان به سه گروه تقسیم کرد:
۱- مقایسه با ایده آلهای شخصی: مانند " ای کاش موهای پرپشت تری داشتم "، یا " ای کاش لاغرتر بودم".
۲- مقایسه با تصاویر رسانهها: مقایسه ظاهری با مدلهایی که در رسانهها تبلیغ میکنند.
برای این کار ابتدا عکس تمام قد از مرد یا زنی را که نمونه زیبایی فیزیکی منطبق با استاندارد رسانههای جمعی است را تهیه و به دیوار اتاقش یا دیوار ذهنش حک میکند! ،سپس اندازههای بدن خود را میگیرد و با اندازههای بدن آن زن و مرد مقایسه میکند. انسانها به طور فزآیندهای نیاز درونی را برای همانندسازی ظاهرشان با مدلهای زیبایی خاص به عنوان یک عرف اجتماعی احساس میکنند. با این وجود، فهم حد و مرز بین آرزوی رایج برای بهبود ظاهر یک شخص و روان رنجوری، بسیار مهم است. نارضایتی افراطی از ظاهر ممکن است حالات روانی بیمارگونه را پنهان کند و غفلت از آن ممکن است عواقب پزشکی جدی را به همراه داشته باشد.
3-مقایسه با افراد واقعی: مانند مقایسه با ظاهر یکی از آشنایانی که آرزو دارد قیافهای مثل او داشته باشید.
مشکل اینگونه مقایسهها این است که افراد به ندرت، هر یک از ویژگیهای جسمی خود را برای مقایسه برمی گزینند، بلکه معمولاً ویژگیهایی را که کمتر دوست دارند یا خصوصیتی را که بیشتر آزارشان میدهد برای مقایسه انتخاب میکنند.
اشتغال ذهنی دائمی درباره نقصهای فیزیکی ظاهری، اغلب به فاجعه انگاری آن ویژگیها منجر میشود. یعنی فرد، برای مثال، به خودش میگوید، من چاق هستم ، من زشت هستم ، و دائم از این موضوع ناراحت است، اما در نظر نمیگیرد که حتی اگر چاق یا زشت باشد، آسمان به زمین نمیاید. چاقی و زشتی دو مفهوم نسبی هستند و بیش از ۹۷ درصد مردم متوسط و حتی کمتر از متوسط هستند، ولی تقریبا همه آنها زندگی عادی دارند. (فاجعه انگاری، همانطور که قبلا گفتیم، یکی از انواع تحریفهایشناختی است که در سایر اختلالات روانی نیز مشاهده میشود، و در زمانی روی میدهد که فرد فکر میکند همیشه بدترین رویدادها برایش اتفاق خواهد افتاد).
شناخت کمی در اختلال بدشکلی بدن، درباره فرآیندهایشناختی دیگر که کمک به طبیعت اشتغال ذهنی و تشابهات یا تفاوتهای آن با نگرانی یا وسواس فکری_عملی میکندوجود دارد. برای مثال، این فرایند ممکن است فراشناخت؛ مقایسه با یک تصویر ذهنی درون ایده آل یا با دیگر افراد، و انتظار نگرانی در مورد حوادث آینده را شامل شود. بر اساس دیدگاه فراشناختی هیجانها و رفتارهای ایمنی (مانند وسواسها) نتیجه افکار منفی نیستند بلکه تعامل متقابل دارند. برای مثال زمانی که فرد در مورد احساس ارزش خود دچار تهدید میشود تمرکز بر بدن و ظاهرش زیادتر میشود و به دنبال آن فرد ممکن است به راهبردهای مختلفی دست بزند و یا ممکن است رفتاری مانند چک کردن خود در آینه را انجام دهد. ولز و متیوز (۱۹۹۴) مدل عملکرد اجرایی خودتنظیمی را برای تبیین اختلالات روانشناختی ارائه دادند. این مدل، تعاملات علی دو جانبه بین عوامل چندگانه یشناختی شامل باورها، فراشناختها، کنترل توجه، پردازش پیوسته و خودتنظیمی را بیان میکند.
پردازش پیوسته به صورت یک عملکرد خود تنظیمی فراشناختی عمل میکند. به وجود آمدن پردازشی که باورهای منفی را رفع کند، بستگی به در دسترس بودن مفروضههای مهم نفی کننده یا عواملشناختی درونی دارد. این عوامل درونی شامل موارد زیر است: ۱-شیوه پردازش، ۲-ظرفیت توجه و ۳-انعطاف پذیری.
پردازش پیوسته شامل دو شیوه عمومی عینی و فراشناختی میباشد. این شیوهها پیامدهای متفاوتی برای تغییر باورها دارند. مخصوصا، پردازش در اختلالات هیجانی به این صورت است که شناخت، گویی بازتاب صحیحی را نسبت به تهدید ارائه میدهد، در نتیجه شخص شیوه عینی را به کار میبرد و بر این باور است که ارزیابیها و باورهایش نسبت به تهدید درست است.
در بسیاری از موارد، بیماران مبتلا به اختلالات روانشناختی دارای شیوه مسلط عینی هستند و ممکن است فاقد منبع لازم برای پردازش فراشناختی باشند. یکی از اهداف درمان روانشناختی در مورد اختلال بدشکلی بدن، تسهیل دسترسی به این شیوههای اخیر است.
بر اساس مدل S-REF، احتمالا بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن در موارد زیر اختلال دارند.
1_باورهای فراشناختی (مثبت و منفی) مربوط به تنظیم و تفسیر شناختهای مربوط به بدشکلی ظاهر دارند. باورهای مثبت درباره نگرانی مربوط به بدشکلی ظاهر و باورهای منفی در مورد شناخت (مثل عدم کنترل و پیامدهای منفی افکار مربوط به بدشکلی)
2_اختلال بدشکلی بدن با به کارگیری راهبردهای فراشناختی ناسازگارانه کنترل فکر ارتباط دارد. این راهبردها از طریق تفکرات مکرر منفی مربوط به خود مثل نگرانی مشخص میشوند.
3_استفاده مداوم از راهبردهای مقابلهای منفی (نگرانی یا نشخوار فکری) تاثیرات زبان آوری بر شناخت و نحوه خود تنظیمی بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دارند.
4_ آشفتگی هیجانی، بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن را گرفتار یک حالت خود پردازش منفی میکند، به طوری که شخص نمیتواند خود را از این حالت خلاص کند. در نتیجه قضاوتهای روانشناختی افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن از کارآمدی شناختشان میکاهد.
برخی از بررسیها در بیماران بد شکلی بدن که با مولفههای فراشناختی ارتباط داشتند به قرار زیر میباشد:
در سالهای اخیر بررسی الگوهای تفکر در اختلالات هیجانی و بررسی افکار ناخواسته و نقش آن در اختلالات هیجانی مورد توجه پژوهشگران بالینی قرار گرفته است و با توجه به مطالعاتی که انجام شده، آشکار شده است که الگوهای تفکر و فراشناخت در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن متفاوت از دیگر افراد میباشد (کوپر و عثمان، ۲۰۰۷).
در مطالعه ربیعی و همکاران (۱۳۸۸)، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، از لحاظ کنترل کردن فکر در مورد بدشکلی ظاهر، باورهای مثبت و منفی درباره نگرانی نسبت به بدشکلی ظاهر، راهبردهای کنترل فراشناختی، رفتارهای ایمنی نسبت به افراد گروه کنترل در افکار و تصاویر در مورد بدشکلی ظاهر و عینیت دادن به افکار و تصاویر مربوط به بدشکلی ظاهر خودشان متفاوت میباشند. دانش فراشناختی، به باورها و نظریاتی که افراد درباره شناختشان دارند، اشاره میکند. که این باورها یا مثبت میباشند و یا منفی مانند باورهای درباره معنای انواع خاص افکار و باورها، مانند تفکر و نگرانی باعث نتایج مثبت و جلوگیری از خطر میشود و یا منفی میباشد مثل تفکر و تصاویر ذهنی خطرناک و کنترل ناپذیر میباشد (ولز، ۱۹۹۵، کارت رایت هاتون و ولز،۱۹۹7 به نقل ار ربیعی ). علاوه بر این، ویل (۲۰۰۴)، نشان داد که افراد با اختلال بدشکلی بدن باور بنیادی به اهمیت بیش از اندازه ملاک زیبایی دارند. راهبردهای کنترل فراشناختی، پاسخهایی هستند که افراد برای کنترل فعالیتهای سیستم شناختیشان به کار میبرند. این راهبردها ممکن است راهبردهای فکری را شدت بخشند یا سرکوب کنند و یا فرایندهای نظارتی را افزایش دهند (ولز و متیوز، ۱۹۹۶).
در یک مطالعه تحلیل عامل، ولز و دیویس (۱۹۹۴)، پنج راهبرد کنترل فکر را که توسط پرسشنامه کنترل فکر اندازه گیری میشد، معرفی کردند. این راهبردها شامل ارزیابی مجدد، تنبیه، کنترل اجتماعی، نگرانی و حواس پرتی است. علاوه بر این، افراد پریشان و تحت فشار، اغلب درگیر راهبردهای مقابلهای توجهی نظارت بر تهدیدی هستند که با نگرانیهای شخص آنها هماهنگی است. همچنین نشخوار فکری نیز جزء راهبردهای مشکل ساز کنترل فراشناختی میباشد. رفتارهای ایمنی مشکل ساز، پاسخهایی است که باعث حفظ شناخت اشتباه و اصلاح نشدن باورهای نادرست فراشناختی میشود، مانند اجتناب از موقعیتهای اجتماعی (کوپر و عثمان، ۲۰۰۷) و عینیت دادن به افکار و تصاویر ذهنی میشود. راچمن و شافران (۱۹۹۹) بیان داشتند که این اصطلاح امروزه برای توصیف این باور به کار میرود که افکار و تصاویر ذهنی مزاحم (یک فرد) میتواند مستقیما بر وقایع خارجی اثر بگذارد و یا دلالت بر این باور دارد که داشتن این گونه افکار مزاحم برابر با یک عمل واقعی است و به آن عینیت بخشیده میشود( خرمدل، ربیعی و همکاران ،۱۳۸۹).
ویل (۲۰۰۴) نشان داد که افراد مبتلا به بیماری اختلال بدشکلی بدن نسبت به تصویر بدنی خودشان، دریافت تحریف شدهای دارند و بیش از اندازه نسبت به بدن خودشان متمرکز میشوند و علاوه بر اینها، ارزیابی منفی نسبت به افکار و تصاویر مربوط به ظاهر خودشان دارند و از رفتارهای ایمنی مثل، اجتناب بیشتر از افراد دیگراستفاده میکنند. همچنین مور و همکارانش (۲۰۰۲)، نشان دادند که افراد با اختلال بدشکلی بدن توجه و خود هوشیاری بیشتری نسبت به بدن خود دارند. ایزولد و همکارانش (۲۰۰۸) نشان دادند که بین علائم اختلال بدشکلی بدن، تصویر تحریف شده بدن و خود هوشیاری ارتباط معناداری وجود دارد. تحقیق آنها نشان داد که افراد با اختلال بدشکلی بدن نسبت به سایر افراد بیشتر به ظاهر و قیافه خود حساس هستند و بیشتر در آینه خود را چک میکنند. همچنین تحقیق ایزولد و همکارانش (۲۰۰۸) نشان داد که این افراد نسبت به این افکار و تصاویر شک و تردید نمیکنند و به عبارتی دیگر عینیت بیشتری به افکار و تصاویر مربوط به ظاهر خودشان نشان میدهند. ارزیابی منفی و قضاوت زیباشناختی از تصویر ذهنی، بوسیله فرضها و ارزشها در مورد اهمیت ظاهر فعال میشود. در افراد مبتلا، زیبایی ظاهر از لحاظ اهمیت در مرکز حیطه شخصیت قرار میگیرد (ویل، ۲۰۰۱). اصطلاح حیطهشناختی برای اولین بار توسط بک (۱۹۷۶)، برای توصیف روش شخص برای معنادهی حوادث یا اشیا اطراف خودش استفاده شد. در مرکز حیطه شخصی، مشخصات شخصیت، اسنادهای فیزیکی او، اهداف و ارزشهای او قرار دارند. حیطه کناری (محیطی) نیز شامل اشیا جاندار و سرمایههای فرد مانند خانواده، دوستان و دارایی است. یک ارزش، موقعی برای فرد ایده آل میشود که ارزش، بیش از اندازه مهم و به عنوان خود تعریف شود و یا هویتی از فرد یا در مرکز قلمرو شخصیت قرار میگیرد. ارزش ایده آل در اختلال بدشکلی بدن معمولا شامل اهمیت ظاهر میباشد ولی از دیگر ارزشها میتوان پذیرش اجتماعی، کمال گرایی، تناسب و جوانی را نام برد. بدون این نوع ارزشهای ایده آل، افراد به یک طریقی میتوانند با تصویر بدنی تحریف شده انطباق پیدا کنند و افراد مبتلا به بدشکلی ممکن است خودشان را بپذیرند و کمتر خود– هشیار شوند (پرترایج، ۱۹۹۰). قواعد و فرضهای شرطی در مورد ظاهر یک فرد، بوسیله میزان ارزش و اهمیت ظاهر برای هویت یک فرد، هدایت خواهد شد. این فرضها شامل: اگر من جذاب نباشم پس زندگی ارزش زیستن ندارد، اگر من نقص ظاهری داشته باشم پس در تمام زندگیام تنها خواهم ماند، یا من تنها موقعی میتوانم کاری انجام دهم که احساس کاملا راحتی در مورد ظاهرم داشته باشم، هستند (ویل و همکاران، ۱۹۹۶). گرمیا و نظیر اغلو (۲۰۰۱)، فرضهای دیگری مانند: "اگر من خوب به نظر بیایم، کل زندگیام بهتر خواهد شد " ، " چگونگی احساس من در مورد خودم به عنوان یک شخص، بستگی به احساسم در مورد این دارد که چگونه دیده میشوم " را آشکار کردند.
اعتقادات هستهای بر اساس عوامل زیر فعال میشوند:1) احساس شکست یا بیکفایتی عمومی2) احساس بیارزش 3)احساس زشتی، نفرت انگیز یا ناهنجار بود4) احساس غیر قابل پذیرش یا متنفر بودن 5) احساس طرد شدن بوسیله دیگران و بقیه زندگی را تنها ماندن (عثمان و همکاران، ۲۰۰۳). اکثر اعتقادات هستهای فقط مخصوص اختلال بدشکلی بدن نیستند بلکه عموما آنها در افسردگی و اختلالات شخصیت هم وجود دارند. این مدل پیش بینی میکند که فعال شدن ارزیابی منفی یک پسخوراند منفی و توجه متمرکز بر خود بر روی تصویر ذهنی را افزایش خواهد داد.
هیجانها، در اختلال بدشکلی بدن پیچیده و وابسته به ارزیابی از حوادث و موقعیتها میباشد. این هیجانها عبارتند از:1)شرمندگی درونی (یا تنفر از خود) در زمانی که خود را با دیگران مقایسه و در سطح پایین تری درجه بندی بکنند2) شرمندگی بیرونی و انتظار اضطراب اجتماعی براساس آنکه دیگران احتمالا چطور آنها را وارسی و یا نسبت به آنها خصومت یا طرد میکنند 3)افسردگی و درماندگی در شکست شخصی برای رسیدن به استانداردهای زیبایی خودش، زندگی در انزوای اجتماعی، تعارضات بین فردی و نقص در رابطهها4)خشم و ناکامی به خاطر آسیبهایی که به ظاهر خود میرسانند (مانند جراحی خود یا برداشتن پوست)؛ دیگران، نگرانی آنها را نمی فهمند و یا با آنها موافق نیستند؛ یا پول برای جراحی زیبایی ندارند و یا جراحی زیبایی برای آنها رضایت خاطر بدست نمیآورد. اشتباه در آسیب رساندن به ظاهر یک فرد بوسیله خود فرد یا در حین جستجوی جراحی زیبایی اتفاق میافتد. تعجب آور نیست که این اختلال با افزایش درماندگی و شرمساری، درجه بالایی از همایندی با افسردگی و ریسک خطر خودکشی داشته باشد (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳؛ ویل و همکاران، ۱۹۹۶). از لحاظ دیگر، حلقه پسخوراند منفی به عنوان افزایش در برانگیختگی هیجانی، گرایش به افزایش بسامد و شدت ارزیابی منفی از تصویر بدن افزایش توجه متمرکز بر خود، خواهد شد.
اختلال بدشکلی بدن به طور مکرر بر روی طیف وسواس فکری_عملی مفهوم سازی شده است که این تا حدی به خاطر آسیبشناسی مشابه آنها میباشد (مانند رفتارهای وسواسی، چک کردن در آینه)، که به طور وسیعی در اکثر اندازه گیریها (مثل مقیاس اصلاح شده وسواس فکری جبری یل - براون) برای اختلال بدشکلی بدن جا داده شده است (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۷). با این حال، همه راهبردهای رفتاری که برای کاهش احتمال خطر در موقعیتهای خطرناک به کار میروند مانند گریز و اجتناب که بوسیله افراد مبتلا استفاده میشود، به عنوان رفتارهای ایمنی (سالکوس کیس، ۱۹۹۱، ۱۹۹۶) یا از دیدگاه روانشناسی تکاملی، بعنوان رفتارهای تسلیم وارونه تعریف شده است (الان و گیلبرت، ۱۹۹۷؛ گیلبرت، ۲۰۰۰؛ هارپر، ۱۹۸۵). به طور سنتی رفتارهای ایمنی، برای همه اختلالات اضطرابی به عنوان عملی است که در درون موقعیتها برای جلوگیری از ترسهای فاجعه آمیز، طراحی شده است. اساس رفتارهای تسلیم وارانه در موقعیتهای اجتماعی، به جای رفتارهای جویندگی، محدود کردن این رفتارها میباشد (گیلبرت، ۲۰۰۰). رفتارهای ایمنی یا تسلیم وارونه عبارتند از،1) فعال شدن رفتارهای گریز یا اجتناب در زمانی که غرق در هیجان میباشند،2) رفتارهای محتاطانه مانند پنهان سازی برای کاهش وارسی دیگران،3)رفتارهای وسواسی که تکرار میشوند تا شخص احساس راحتی یا درست بودن پیدا کند. رفتارهای ایمنی اغلب خصیصه فردی و معنای شخصی برای افراد دارد. بنابراین یک زن ممکن است به طور افراطی چهره خود را بپوشاند و دیگری ممکن است از دیگران اجتناب بکند زیرا که معتقد است توجه آنها متمرکز او باشد. رفتارهای ایمنی در اختلال بدشکلی بدن عموما با افراد منطبق میباشند، برای اجتناب فکر درباره یک خصیصه، تغییر یک خصیصه، پنهان کردن یک خصیصه، منحرف کردن توجه از یک خصیصه یا کاهش دادن ناایمنی یا پریشانی درباره یک تصویر. مثالهای متنوع از رفتارهای ایمنی در زیر فراهم شده است 1) یک مردی که همه عکسهای خودش را پاره میکند تا از تفکر در مورد برداشت اشتباه خود جلوگیری کند2) زنی که زمان زیادی را صرف استفاده از مواد آرایشی برای پوشاندن نقصهای چهره خودش میکند چرا که معتقد است تعداد زیادی چین و چروک در چهرهاش دارد 3) مردی که همه موهایش را میتراشد و خالکوبی بزرگی میکند تا توجه عموم را از عیب بینی خود منحرف کند با این عمل خود – هوشیاری خودش را افزایش میدهد و ارزیابی منفی از ظاهر خودش را بوسیله دیگران جذب میکند4) مردی که با بینی خودش اشتغال ذهنی دارد در زمانی که در مقابل آینه ایستاده به طور ذهنی جراحی پوستی انجام میدهد تا به احساس آرامش برسد. این عمل مشابه وارسی و شستشوی وسواسی در اختلال وسواس فکری_عملی میباشد که شخص برای پایان دادن مسئله مشکل ساز اعمال وسواسی انجام میدهد تا به آرامش یا اطمینان مطلق (ساکلوس کیس، ۱۹۹۵)، یا احساس درست بودن برسد (یریا – توبیس و نظیر اغلو، ۲۰۰۰). اهمیت این مدل در این است که حلقه پسخوراند دیگری هم وجود دارد. رفتارهای ایمنی ممکن است به طور مختصر پریشانی یا ناایمنی را کاهش دهد اما متقابلا خود – هوشیاری، اشتغال ذهنی و ارزیابی منفی را تولید و افزایش میدهد. به علاوه، رفتارهای ایمنی،1) شامل شمار زیادی تلاش توجه ذهنی است که وسیلهای برای کاهش ظرفیت اطلاعات بیرونی میباشد،2) اغلب منجر به نظارت بیشتر میشود (مانند وارسی کردن در آینه،3) ممکن است به طور عینی منجر به بدتر شدن ظاهر فرد شود (برای مثال، برداشتن پوست) ،4)افزایش توجه دیگران به ظاهر فرد (برای مثال شخصی ممکن است مدام دست خود را در مقابل چهره خود نگه دارد (ویل، ۲۰۰۴).
2-2-4- عوامل خطرزای فرهنگی-اجتماعی
به نظر میرسد که اختلال بدشکلی بدن ، در بستر اجتماعی _ فرهنگی روی میدهد که برای جذابیت و زیبایی ارزش زیادی قائل است (بالمن، ویلهلم، ۲۰۰۴). کش و گرانت (۱۹۹۶) عنوان میکنند، زمانی که فرهنگ جامعه بر جذابیت ظاهری مخصوصا برای زنان تأکید نماید، به تدریج زمینة نگرانی از تصویر بدنی فراهم میشود. و این نگرانیها درباره ظاهر بدنی و اهمیت جلوه جسمانی مناسب، ممکن است بر اشتغال ذهنی درباره زشتی جسمی خیالی تاثیر گذاشته یا آنها را تشدید کند (روزنهان، سلیگمن ترجمه دهقانی ۱۳۸۴). اهمیتی که اجتماع به ظاهر یا زیبایی میدهد فرد را مجبور میسازد، بدنش را با ایده آلهای فرهنگی و اجتماعی مقایسه کند و بر نگرانی درباره ظاهر یا اختلال بدشکلی بدن تاثیر میگذارد و تاکید اجتماع بر روی جذابیت، در شکل گیری اختلال بدشکلی بدن نقش دارد (فیلیپس، ۱۹۹۶).
در سالهای اخیر در فشار اجتماعی بر تصویر بدنی به میزان قابل توجهی در ارتباط با وزن و شکل و تناسب بدن مطرح است و برای بسیاری از زنان یک بدن ایده آل و زیبا مطابق با معیارهای اجتماعی روز، داشتن بدنی لاغر و کمتر عضلانی است درحالیکه برای مردان داشتن بدنی با ماهیچههای بزرگتر، ایده آل محسوب میشود (رایت ، ۱۹۷۵ به نقل از حسینی و همکاران، ۱۳۸۹). فشارهای اجتماعی باعث میشود که فرد نسبت به ظاهر خود احساس ناراحتی و ناامنی کند، زیرا کمتر کسی از اندام یا چهره ایده آل برخوردار است و حتی گاهی علی رغم داشتن چهره یا اندامی زیبا ممکن است به دلیل تفاوت با آنچه که مورد پسند اجتماع است خود را محبوب یا دوست داشتنی احساس نکند.
پایین آمدن عزت نفس فرد سبب تشدید اضطراب میشود. فردی که عزت نفس پایینی دارد کمتر به خود متکی بوده و مداوم در جستجوی تایید دیگران است و در بخشی از این تایید نیز ارزیابی دیگران از ظاهر خود را مد نظر قرار میدهد. از سوی دیگر افرادی که اعتماد به نفس کمی دارند و به دنبال تایید دیگران هستند، ممکن است به همین دلیل خود را در معرض روابط بیحد و مرز و نامشخص قرار دهند، به این امید که با گرفتن تایید و تحسین دیگران خود را راضی ساخته و اثبات کنند که جذاب هستند، در حالی که این اقدام علاوه بر آسیبهایی که ممکن است به آنها وارد کند، اوضاع را وخیم تر می سازد، و تمایل او را برای دریافت بازخوردهای بیشتر از دیگران بیشتر میکند. درگیر بودن در یک رابطه میتواند باعث بروز یا رشد اختلال بد شکلی بدن گردد. برای مثال، پژوهش شیتس و اجمر در سال ۲۰۰۵ نشان داده است که حداقل ۳۰ درصد افرادی که درگیر رابطه با جنس مخالف هستند از شریک خود تقاضای تغییر وزن و ظاهر میکنند که این به نوبه خود بر رضایت فرد از رابطه تاثیر میگذارد.همچنین در پژوهش دیگری مشخص شد که وقتی فرد برای تغییر دادن وزن یا ظاهر خود تحت فشار قرار می گیرد باعث میشود که فرد احساس نماید که پذیرفته شده نیست و از ظاهر و اندام خود ناراضی شود. نارضایتی از چهره، ظاهر و اندام میتواند تاثیر زیادی بر زندگی افراد بگذارد. این تاثیر طیف وسیعی را از یک غم و ناراحتی زودگذر تا جراحیهای پر خرج زیبایی شامل میشود. گاهی هم این رابطه به طور غیرمستقیم تاثیر خود را بر فرد میگذارد. برای مثال، تجربه مورد خیانت واقع شدن یا آگاهی از این نکته که فرد مقابل به افراد دیگری نیز توجه دارد به خودی خود میتواند باعث نارضایتی فرد از ظاهر و اندام خود شود، زیرا ممکن است فرد تقصیر مسئله را به گردن بگیرد و احساس کند که این مسئله به دلیل کمبودی در خود او به خصوص کمبودی در ظاهر یا اندام است که این باعث کاهش احساس عدم اعتماد به نفس و واکنشهای شدیدی مانند برقراری ارتباط با دیگران به منظور اثبات دوباره محبوب بودن، جراحیهای پلاستیک و غیره شود. البته ممکن است عکس این نیز رخ دهد، فردی که از تعداد معدودی، بازخورد منفی دریافت کرده است (اتفاقی که ممکن است برای هر فردی رخ دهد) به دلیل حساسیت و آسیب پذیری نسبت به این واکنشها و ترس از طرد شدن توسط دیگران تصمیم به کناره گیری از دیگران گرفته و به کلی منزوی شود که این، فرد را به نوبه خود در چرخه معیوب شکست و طرد قرار میدهد.
علت دیگری که در تحقیقات مورد بررسی قرار گرفته است رسانهها است که فشار زیادی برای بودن در یک سایز و نوع خاص بدنی اعمال میکنند و مواردی مثل عروسکهای باربی و اشخاص انیمیشنی تمایلی را در کودکان ایجاد می کنند که بایستی در سایز مشخص و ظاهر معینی باشند. یک رسانه ها معمولا"پیوسته، مدگرایی و پدیده مانکنیسم را ترویج میکنند. و به دست آوردن استانداردهای بدنی، مستلزم رعایت الگوهای مصرفی خاصی است که در بازار سرمایه داری تعیین میشوند.در سیستم سرمایه داری برای افزایش سود دائما لباس و مد و آرایشهای افراطی را تبلیغ و ارزش گذاری میکنند به بیانی دیگر، فرهنگ مصرفی انسانها را تشویق میکند تا پوست، مخصوصاً پوست زنانه، را به گونهای تلقی کننند که لازم است همواره به منظور حفاظت در برابر گذر زمان روی آن کار مداوم صورت پذیرد تا بدین ترتیب پوست بتواند ویژگی تفاوت جنسیتی خود را در قالب نرمی احساس و حفظ نماید.در دهههای اخیر تعداد زیادی از رسانهها، جوامع را به وسیله ایده الهای زیبایی تبلیغاتی برای رسیدن به زیبائی بمباران کردهاند(سارور و همکاران، ۲۰۰۴؛ فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۶).اصالت یافتن زیبایی چهره و تناسب اندام از طریق رسانهها خود باعث بروز تغییرات عمیقی در سبک زندگی و نگاه افراد به زندگی شده است. این نگاه حتی بر روی ازدواج و همسرگزینی افراد نیز ناخودآگاه اثر گذاشته است. به نحوی که یکی از مهمترین ملاک ها در همسر گزینی اکنون زیبایی و اندام متناسب محسوب میشود .به طور ویژه به نظر میرسد که تصاویر و پیام رسانهای، باعث افزایش باورهای غلط بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن میگردد (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۶). مطالعات بر روی مردان و زنان بزرگسال نشان میدهد که در معرض ایده آلهای بدنی قرار گرفتن باعث افزایش نارضایتی از ظاهر آنها میشود. در حدود یک چهارم افراد در مطالعات فیلیپس ( )علت اصلی علائم اختلال بدشکلی بدن خودشان را تمرکز رسانه بر روی زیبایی ظاهر میدانند. بدشکلی هراسی عضله به نظر میرسد، نتیجه فشار اجتماعی-فرهنگی باشد و تبلیغات رسانه ها تا همین چند سال پیش خیلی کمیاب بود، ولی پیامهای کنونی رسانه برای اینکه مردان بهتر است که بزرگ عضلانی باشند باعث شده است تا بروز و آسیب پذیری به این نوع اختلال بدشکلی بدن افزایش پیدا کند (فیلیپس، ۲۰۰۹). اگرچه نارضایتی بدن ممکن است از قدیم به عنوان یک مشکل غربی محسوب شده باشد، اما افزایش تبلیغ فرهنگ غرب به وسیله رسانه ها ممکن است تغییراتی را در ارزشهای فرهنگی جوامع و کشورهای شرقی ایجاد کند، تحقیقاتی که بین دانشجویان زن و مرد چین انجام شده، نشان داد که افزایش تاثیر فرهنگ غرب ممکن است لاغری و کم کردن وزن در شرق را تحریک کند (یانگ و همکاران، ۲۰۰۵). با این حال، فشارهای رسانهای و اجتماعی- فرهنگی نمیتواند تنها علت اختلال بدشکلی بدن باشد چرا که اختلال بدشکلی بدن از سال های قبل توصیف شده و بنابراین وجود داشته است، بدون اینکه رسانهها و آگهیهای خبری قدرت امروزه را داشته باشد. علاوه بر این، اختلال بدشکلی بدن حتی در اجتماعهایی که رسانهها کم رنگ و حتی وجود ندارد هم دیده میشود. به هر حال به دلیل پیچیدگی اختلال بد شکلی بدن و این حقیقت که این بیماری قرنها قبل از افزایش توجه رسانهها و آگهیهای رسانهای وجود داشته است در اینکه بتوان رسانه ها را عامل تاثیر گذار مستقیمی بر افزایش اختلال بدشکلی بدن دانست .
2-3- پیشینه پژوهش
اختلال بدشکلی بدن، یک اختلال شایع روانی در بین نوجوانان و بزرگسالان جوان است. (باهن و همکاران، ۲۰۰۲). اختلال بدشکلی بدن در بعضی از گروهها از شیوع بالاتری برخوردار است، به عنوان مثال تحقیقات نشان دادهاند که دانشجویان مستعد ابتلا به این اختلال میباشند (کریرند و همکاران، ۲۰۰۶ ;فیتس و همکاران، ۱۹۸۹). در یک نمونه غیر بالینی که شامل۱۳۳ نفر از دانشجویان کالج آلمان بود، شیوع اختلال بدشکلی بدن (BDD) مورد بررسی قرار گرفت. نتایج تحقیق نشان داد که در ۱۵درصد از دانشجویان اشتغال ذهنی در مورد ظاهر وجود دارد و ۵/۳ ٪ از دانشجویان مورد مطالعه معیارهای DSM-IV را برای اختلال بدشکلی بدن داشتند (باهن و همکاران، ۲۰۰۲). نتایج این پژوهش در یک مقایسه بین فرهنگی با دانشجویان آمریکایی (۱۰۱ نفر) نشان دادند که در مجموع ۷۴/۳٪ از دانشجویان نگرانیهایی در مورد تصویر بدن داشتند که ۲۸/۷٪ از آنها با این مساله اشتغال ذهنی و ۴٪ معیارهای DSM-IV را برای اختلال بدشکلی بدن داشتند و به طور کلی دریافتند که نگرانیهای تصویر بدن و اشتغال ذهنی با آنها در دانشجویان آمریکایی نسبت به دانشجویان آلمانی به طور معنی داری بیشتر است(باهن و همکاران، ۲۰۰۲).و همچنین مطالعهای با هدف بررسی شیوع اختلال بدشکلی بدن در میان ۴۲۰ دانشجوی دختر در ترکیه انجام شد که در این بررسی، ۴۳/۸٪ از افراد از ظاهر خود ناراضی بودند و ۴/۸٪ از آنها مبتلا به اختلال بدشکلی بدن تشخیص داده شدند. نتایج حاصل از این مطالعه نشان میدهد که نارضایتی از بدن و اختلال بدشکلی بدن در میان دانشجویان ترکیه نادر نیست(کانسور و همکاران، ۲۰۰۳). در یک مطالعه در سال ۲۰۰۶ در آمریکا، مشغولیت ذهنی با اضافه وزن در ۲۹ درصد از کسانی که از وضعیت ظاهری خود ناراضی بودند مشاهده شد، هر چند که این دغدغه در حد اختلال نبود (کیتلر وهمکاران، ۲۰۰۷). ممکن است تبلیغات عمومی در مورد اندام لاغر و نیز مضرات چاقی باعث حساسیت بیش از اندازه افراد در مورد تناسب اندام گردد. تاکی و همکاران(۲۰۰۸) یک مطالعه با هدف تعیین شیوع اختلال بدشکلی بدن در دانشجویان پزشکی پاکستان انجام دادند که ۱۵۶ نفر از دانشجویان مورد بررسی قرارگرفتند. در مجموع ۷۸/۸٪ از این دانشجویان نارضایتی از برخی از جنبههای ظاهر خود را گزارش دادند. در ۵/۸٪ از دانشجویان معیارهای DSM-IV برای اختلال بدشکلی بدن مشاهده شد. لیو و همکاران (۲۰۱۰)، گروهی از دانشجویان سال اول پزشکی چینی (در مجموع ۴۸۷نفر) را مورد مطالعه قرار دادند. نتایج تحقیق نشان داد که حدود یک سوم از شرکت کنندگان (۳۲/۵٪) در مورد برخی از جنبههای ظاهری خود (غیر مرتبط با وزن)، اظهار نگرانی کردند که ۱/۳% از آنها مبتلا به اختلال بدشکلی بدن تشخیص داده شدند.
در ایران به طور رسمی در مورد شیوع اختلال بدشکلی بدن گزارشی داده نشده است. طلایی و همکاران(1388) درمطالعهای توصیفی با هدف مطالعه الگوی علامتی و فراوانی اشتغال ذهنی با علائم اختلال بدشکلی بدن، ۵۰۰ نفر از دانشجویان ساکن خوابگاههای علوم پزشکی مشهد مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که ۱۷۲ نفر (۳۴/۴%) در مورد ظاهر خود نگران بودند. شیوع اختلال بدشکلی در بین دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد ۷/۴% بود. همچنین مطالعهای به منظور تعیین شیوع علائم اختلال بدشکلی بدن در ۴۵۶ دانشجوی دختر دانشگاههای علوم پزشکی شهر تهران توسط صاحب الزمانی و همکارانش(1391) صورت گرفت. نتایج حاصل از مطالعه آنها نشان داد که ۲۴/۳% ازشرکت کنندگان در مطالعه آنها در مورد برخی از اجزای بدن خود نگران بودند و این نگرانی برای آنان اشتغال ذهنی ایجاد نموده بود و در ۲/۹% از دانشجویان علائم اختلال بدشکلی بدن وجود داشت.به طور کلی میزان شیوع اختلال بدشکلی بدن در ۲/۲ تا ۱۳ درصد از دانشجویان گزارش شده است (فیلیپس، ۲۰۰۹). با مقایسه با سایر تحقیقات میتوان نتیجه گرفت که نتایج شیوع اختلال بدشکلی بدن در دانشجویان از آمارهای موجود در جمعیت عمومی بالاتر بوده است.
تحقیق از بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن شیوع برابر را در هر دو جنس نشان میدهد (نظیر اوغلو و یریرا توبیس، ۱۹۹۳, فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۷, پروگی و همکاران, 1997). در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد نیز فراوانی دو جنس در گروه های مبتلا و غیر مبتلا به اختلال بدشکلی بدن تفاوت آماری معناداری را نشان نداد به طوریکه 6/48 درصد مبتلایان, مرد و 4/51 درصد مبتلایان, زن بودند(طلایی و همکاران, 1388). به نظرمي رسد كه اختلال بدشكلي بدن در دانشجويان ايراني از نظر پراكندگي در دو جنس مشابه نتايج مطالعات در سايركشورها باشد و ارتباطي بين جنسيت و موقعيت جغرافيايي در اختلال بدشکلی بدن وجود نداشته باشد. در حالی که در مطالعات دیگری در دختران بیشتر گزارش شده است (فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۵ ;ویل و همکاران، ۱۹۹۶). و تا ۵/۲ % دانشجویان دختر واجد معیارهای اختلال بدشکلی بدن بودهاند (سارور و همکاران، ۲۰۰۵). بر اساس مطالعه ربیعی و همکاران (۱۳۸۸) اختلال بدشکلی بدن در جنس مونث شایعتر بوده که با یافتههای قبلی ناهمخوان است البته نباید عجولانه قضاوت کرد و نتیجه گرفت که اختلال بدشکلی بدن در ایران در جنس مونث شایع است بلکه احتمال دارد مردان به دلیل عوامل فرهنگی و عوامل دیگر، بیماری خود را گزارش نکنند. البته به میزان کمی تعداد زنان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به مردان مبتلا بیشتر است که آن هم ممکن است به پایههای زیستی- اجتماعی و تاریخی آنها مربوط باشد و همچنین ممکن است زنان به خاطر عاطفی بودنشان آمادگی بیشتری برای تجربه این علائم داشته باشند (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۷). نسبت مرد به زن در شیوع اختلال بدشکلی بدن در دانشجویان پاکستانی 7/1 گزارش شده است و نتایج حاصل نشان میدهد که اختلال در مردان شایع تر است که میتواند بازتاب تاثیر رسانهها بر درک تصویر بدن و تاثیرعوامل فرهنگی و تفاوتهای جنسیتی در شیوع اختلال باشد (تاکی و همکاران,2008).
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن بیشتر احتمال دارد تنها زندگی کنند(فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۶). و همچنین در مطالعات دیگری افراد مجرد یا طلاق گرفته بیش از نیمی از مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن را تشکیل دادند(کوابرا و همکاران، ۲۰۰۷ ;فانتنل و همکاران، ۲۰۰۶). در تحقیقی که توسط طلایی و همکاران(1388) انجام شد, بروز اختلال بدشکلی بدن با وضعیت تاهل مورد بررسی قرار گرفت که نتایج نشان داد ارتباط معنادار آماری بین وضعیت تاهل و اختلال بدشکلی بدن وجود دارد به طوریکه تمام دانشجویان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن مجرد بودند و توجیه آن میتواند این باشد که اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در روابط بین فردی مشکل دارند. در حدود دو سوم از افراد مبتلا به بدشکلی بدن اصلا" ازدواج نمیکنند و حدود ۱۲ درصد از این افراد طلاق میگیرند. البته تعداد زیادی از این افراد دوست دارند که روابط بین فردی داشته باشند ولی به دلیل خود هشیاری زیاد، ترس از طرد، خجالت، و عزت نفس پایین موفق به این کار نمیشوند. حتی بسیاری از این افراد میگویند که فرزند ندارند و یا نخواهند گذاشت که بچهای به دنیا بیاید چون میترسند که فرزندشان هم مثل خودشان شود و مثل خود آنها رنج بکشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).
بررسی های انجام گرفته در پژوهش طلایی و همکاران(1388) نشان داد که فراوانی اختلال بدشکلی بدن در دانشجویان غیربومی بیشتر بوده ولی شیوع اختلال ارتباط معناداری با شهرستان محل تولد نداشت. میتوان فراوانی اختلال بدشکلی بدن در دانشجویان غیر بومی را به مسائل فرهنگی, تغییر نسبی الگوهای ارزشی ظاهری در شهرهای بزرگتر و کم بودن اعتماد به نفس در دانشجویان شهرستانی نسبت داد و همچنین عدم حمایت خانوادگی کافی و وجود سایر مشکلات روانی در دانشجویان شهرستانی ساکن خوابگاه ممکن است در این زمینه موثر باشد.
یک مطالعه نشان داده است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به سایر اختلالات روانی، احتمال بیشتری دارد که اشتغال ذهنی یا تحصیل در هنر و طراحی داشته باشند. و همچنین تحقیق دیگری نشان داد که نسبت افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن که در یک فعالیت هنری کار میکنند تقریبا”دو برابر جامعه عادی میباشد(فیلیپس، ۲۰۰۹). این یافتهها نشان میدهد که گرایش به زیباشناسی ممکن است رشد اختلال بدشکلی بدن را در بعضی از بیماران افزایش دهد. آنها ممکن است کمتر تحمل نقصهای جزئی را در خود داشته باشند. با این حال، تبیین دیگر میتواند این باشد که افراد مبتلا بعد از ابتلا به بیماری علاقه به زیباشناسی را در خود رشد داده باشند. در مطالعه طلایی و همکاران(1388) و صاحب الزمانی و همکاران(1391) بروز اختلال بدشکلی بدن با رشته تحصیلی ارتباط آماری معناداری نداشت اگرچه که در دانشجویان علوم پایه و دانشجویان دندانپزشکی و داروسازی شایع تر است. شاید محدود کردن مطالعه به دانشجویان علوم پزشکی و عدم بررسی دانشجویان سایر رشته ها و مقایسه بین آنها یکی از دلایل باشد.
طلایی و همکاران(1388) در مقایسه فراوانی اختلال بدشکلی بدن با توجه به مقطع تحصیلی تفاوت آماری قابل توجهی (p=0/001 ) گزارش دادند به طوریکه اختلال در دانشجویان دوره دکتری شایعتر بود. به نظر میرسد که مطالعات گسترده تری باید در بین تمام دانشجویان مقاطع تحصیلی صورت گیرد تا یافته های مطالعه آنها مورد تایید قرار گیرد.
در سال 1997 در یک مطالعه که توسط فیلیپس و همکاران, انجام شد نتایج بیشترین نگرانی را در مورد باسن و افزایش وزن نشان دادند(فیلیپس و همکاران, 1997). و نیز در مطالعه کانسور و همکاران(2003) در بین دانشجویان دختر در ترکیه شایعترین مناطق نگرانی منطقه سر / صورت و باسن گزارش شده است. در مطالعه طلایی و همکاران(1388) شایع ترین عضو مورد نگرانی, صورت بخصوص بینی و پوست بوده که در 8/39 درصد از دانشجویان علوم پزشکی مشهد گزارش شده است. و نیز صاحب الزمانی و همکاران(1391) گزارش دادند که در میان افراد مورد بررسی بیشترین نگرانی در مورد پوست( 2/56 درصد) و بعد از آن در مورد شکل یا اندازه بینی (1/24 درصد) بوده است. با توجه به این تحقیقات میتوان دریافت که الگوی نارضایتی از وضعیت ظاهری بدن در دانشجویان ایرانی با الگوی کشورهای غربی متفاوت است. از آنجا که بر حسب دستورات دینی در ایران، تنها ناحیه صورت در دختران بدون پوشش است و سایر مناطق بدن و موها توسط البسه پوشیده میشود، نگرانی عمده در دختران دانشجو به صورت و پوست محدود میشود، درحالی که در جوامع غربی، با توجه به نوع پوشش دختران، مشغولیت ذهنی در ارتباط با آرایش صورت و مدل موها و تناسب اندام وجود دارد. هم چنین دردانشجویان پسر آمریکایی، باز بودن مناطق بیشتری از بدن از نظر پوشش سبب میشود افراد اهمیت بیشتری به تناسب اندام خود داده و مشغولیت ذهنی بیشتری با نقاط خاص بدن پیدا کنند. به نظر میرسد که زمینههای فرهنگی و وجود اعتقادات مذهبی در مورد حجاب نقش به سزایی را در تعیین نوع اشتغال فکری در هر دو جنس ایفا میکنند.
الگوی نارضایتی از وضعیت ظاهری بدن در مردان و زنان تفاوتهایی دارد به طوریکه شایعترین مناطق نگرانی در هر دو جنس متفاوت است. یک بررسی در سال 2002 در آمریکا مشخص کرد که بیشترین اشتغال ذهنی در دختران مربوط به باسن، سینهها، و پوست بود در حالی که در پسرها بیشتر مربوط به بدن سازی، ناحیه تناسلی و وضعیت موها بوده است (باهن و همکاران، ۲۰۰۲). در مردان وسواس در مورد اندامهای تناسلی ، هیکل و تنک شدن / تاس شدن مو ، بیشتر مشاهده شده است. در مقابل، در زنان وسواس در مورد پوست، شکم، وزن، سینه / قفسه سینه، باسن، ران، ساق پا، پا، و موهای بیش از حد بدن / صورت، است(فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۶). در مطالعه ای با هدف بررسی تفاوتهای جنسیتی درکانون نگرانی بدن در بین دانشجویان پزشکی پاکستان، کانون نگرانی در دانشجویان پسر، موی سر (۳/۳۴٪)، لاغر بودن (۸/۳۲٪)، پوست (۹/۱۴٪) و بینی (۹/۱۴٪) گزارش شد، در حالی که در دانشجویان دختر، چاق بودن (۴/۴۰٪)، پوست (۷/۲۴٪) و دندان (۱۸٪) گزارش شد. زنان به طور معناداری در موردچاق بودن نگران بودند. دانشجویان پسر به طور معناداری در مورد موی سر و لاغر بودن نگران بودند(تاکی و همکاران، ۲۰۰۸).
تا به امروز تحقیقات اندکی همبودی بین اختلال بدشکلی بدن و سایر اختلالات روانی (وسواس فکری-عملی، افسردگی، فوبی اجتماعی و اختلالات خوردن) را در نمونههای غیر بالینی (دانشجویان) مورد مطالعه قرار دادند. به عنوان مثال, باهن و همکاران(2002) در دو تحقیق مشابه بر روی دانشجویان آلمانی و آمریکایی تفاوت معناداری را بین دانشجویان با و بدون اختلال بدشکلی بدن در تعدادی از علایم اختلال وسواس فکری- عملی مشاهده کردند و در دانشجویان مبتلا به اختلال بدشکلی بدن اعتماد به نفس ضعیف، علایم افسردگی، اضطراب و اختلالات وسواس گزارش داده شد و اینگونه نتیجه گیری کردند که اعتماد به بدن به طور معناداری با اعتماد به نفس، افسردگی، اضطراب و نشانههای وسواس فکری – عملی همبسته است. دانشجویانی که در مورد برخی از جنبههای ظاهری خود نگران بودند سطوح بالاتری از علائم افسردگی و فوبی اجتماعی را نسبت به دانشجویانی که هیچ نگرانی ظاهری نداشتند، داشتند(لیو و همکاران، ۲۰۱۰).
مطالعاتی نیز به منظور بررسی همبودی اختلال بدشکلی بدن با سایر اختلالات روانی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن انجام گرفته است. فیلیپس و همکاران (۲۰۰۴) نمرات افراد سالم و افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن را در چهار شاخص نشانههای افسردگی، اضطراب، خشم – خصومت و شکایات جسمانی با هم مقایسه کردند. در بررسی آنها افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در مقایسه با گروه شاهد در هر چهار شاخص به طور قابل ملاحظهای نمرات بالایی داشتند که نشان دهنده پریشانی شدید و آسیبشناسی روانی است. در پژوهشی دیگر نیز بر روی ۲۰۰ فرد مبتلا به به اختلال بدشکلی بدن (افرادی که به طور روانپزشکی درمان شده و درمان نشده بودند)، میزان بالای همبودی با اختلالات افسردگی، وسواس فکری-عملی، فوبی اجتماعی و خوردن به دست آمد (فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۵). پژوهش گنستاد و همکاران نشان داد که همبودی اختلالات محور یک در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن شایع است و شایعترین اختلالات همبود به ترتیب فوبی اجتماعی، اختلال وسواس فکری-عملی، اختلال افسردگی اساسی بودند (گنستاد و همکاران، ۲۰۰۳). اختلال افسردگی اساسی معمولترین اختلال روانی است که با اختلال بدشکلی بدن همایند میباشد (بوردنر، ۲۰۰۷). در ۱۷۸ نفر از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ۷۴/۲٪ از افراد اختلال افسردگی اساسی در طول عمرشان و ۳۸/۲٪ اختلال افسردگی اساسی فعلی داشتند. میتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که اختلال افسردگی اساسی (MDD) در افراد مبتلا به به اختلال بدشکلی بدن شایع است (فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۷). در یک مطالعه با هدف بررسی شباهتهای بین اختلال اضطراب اجتماعی و اختلال بدشکلی بدن در همبودی، پدیدارشناسی، سوگیریهای شناختی، نتیجه درمان و جنبههای میان فرهنگی، فانگ و همکاران (۲۰۱۰) یافتند که اختلال اضطراب اجتماعی و اختلال بدشکلی بدن بسیار همبوداند و اینگونه نتیجه گیری کردند که اختلال بدشکلی بدن ممکن است به عنوان یک زیر گروه از اختلال اضطراب اجتماعی در نظر گرفته شود. با توجه به ویژگیهای بالینی مشابه دو اختلال اختلال بدشکلی بدن و فوبی اجتماعی دادهها همبودی بین آنها را نشان میدهند. (کالس و همکاران، ۲۰۰۶).
در برخی از مطالعات میزان شیوع اختلال بدشکلی بدن را بر روی گروهی از بیماران سرپایی مبتلا به اختلالات روانی بررسی کردند. ویلهلم و همکاران (۱۹۹۷) یافتندکه به طور کلی ۶/۷٪ از بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی معیارهای اختلال بدشکلی بدن را داشتند. این یافتهها نشان دادند که میزان شیوع اختلال بدشکلی بدن در بیماران مبتلا به فوبی اجتماعی از سایر اختلالات اضطرابی دیگر بیشتر است ودر همه موارد، شروع فوبی اجتماعی قبل از شروع اختلال بدشکلی بدن بوده است. نیرنبرگ و همکاران (۲۰۰۲) نشان دادند که ۸ درصد از بیماران مبتلا به افسردگی اساسی سابقه اختلال بدشکلی بدن در طول عمر و ۶/۶ % اختلال بدشکلی بدن فعلی داشتند و اینگونه نتیجه گرفتند که اختلال بدشکلی بدن اغلب همبود با اختلال افسردگی اساسی است. در مطالعه دیگری، از ۴۱ بیمار مبتلا به بیاشتهایی عصبی ۳۹% آنها همبود اختلال بدشکلی بدن (نامرتبط با نگرانیهای مربوط به وزن) تشخیص داده شدند (گرنت، ۲۰۰۲). در مطالعهای فوبی اجتماعی در ۸۱ بیمار مبتلا به اختلال بدشکلی بدن مورد بررسی قرار گرفت . نتایج نشان داد که فوبی اجتماعی به طور معنی داری با شدت اختلال بدشکلی بدن همبسته بود (پینتو و همکاران، ۲۰۰۵). اوتو و همکاران (۲۰۰۷) در مطالعهای با هدف بررسی شیوع و همبستگی در اختلال بدشکلی بدن با نمونهای شامل ۳۱۸ زن افسرده و ۶۵۸ زن غیر افسرده بین سنین ۳۶ تا ۴۴ سال دریافتند که وجود اختلال بدشکلی بدن به طور معنی داری با حضور افسردگی اساسی و اختلالات اضطرابی مرتبط است. که این یافتهها شبیه به نتایج به دست آمده در مطالعات بالینی قبلی است. همچنین کانوی و همکاران (۲۰۰۸) در بررسیای از یکصد بیمار بستری در بیمارستان روانپزشکی، اختلال بدشکلی بدن در ۱۶% از بیماران تشخیص داده شد که اغلب با علائم شدیدتر افسردگی همراه بودند.
در ایران در زمینه همبودی اختلال بدشکلی بدن با سایر اختلالات در پژوهشی که ربیعی و همکاران(1388) انجام دادند، نتایج نشان داد که اختلال بدشکلی بدن با وسواس فکری – عملی رابطه معناداری دارد. در این تحقیق برای سنجش وسواس فکری – عملی از پرسشنامه پادوا و برای سنجش اختلال بدشکلی بدن از مقیاس اصلاح شده وسواس فکری-عملی یل-براون برای اختلال بدشکلی بدن استفاده شده بود و نتایج نشان داد که اختلال بدشکلی بدن با تمام زیر مقیاسهای وسواس فکری – عملی رابطه معناداری دارد. همچنین در تحقیقی که بر روی دانشجویان دختر گروه علوم پزشکی شهر تهران در سال ۱۳۸۶ صورت گرفت. در این مطالعه توصیفی مقطعی دانشجویان با پرسشنامه وسواس مادزلی و پرسشنامه اختلال بدشکلی بدن فیلیپس تحت بررسی قرار گرفتند که ۱/۹ % از آنها دارای علایم اختلال وسواس فکری- عملی بودند. آزمون آماری بین علایم اختلال بدشکلی بدن و علایم اختلال وسواس فکری – عملی ارتباط معناداری را نشان داد و شانس وجود علایم اختلال وسواس فکری – عملی در کسانی که علایم اختلال بدشکلی بدن را دارا بودند ۳/۴ برابر افراد فاقد علایم این اختلال بود. (صاحب الزمانی و همکاران، ۱۳۹۱).
به طور خلاصه، میزان همبودی بین اختلال بدشکلی بدن و اختلالات روانی دیگر در تحقیقات بسیاری گزارش شده است و شباهتهای زیادی بین ویژگی های بالینی اختلال بدشکلی بدن و سایر اختلالات وجود دارد.
فهرست منابع فارسی:
- احسانی، امیرهوشنگ، فکور، یوسف، غلامعلی، فاطمه، مختاری، لیلا، سادات حسینی، محبوبه، خسروانمهر، نجمه، نورمحمدپور، پدرام. (1392). شيوع اختلال بدشكلي بدني در بيماران مراجع هكننده با شكايات زيبايي به بيمارستان پوست رازي. دانشكده پزشكي، دانشگاه علوم پزشكي تهران، دوره 71، شماره 3،164-170.
-انجمن روانپزشکی آمریکا. (۱۳۸۶). متن تجدید نظر شده چهارمین ویرایش راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی. (ترجمه محمد رضا نیکخو و هامایاک آوادیس یانس). تهران: سخن. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، ۲۰۰۰).
-بابایی، سمیه، خداپناهی، محمدکریم، صالح صدق پور، بهرام . (۱۳۸۶). رواسازی و بررسی اعتبار آزمون بازخورد خوردن. مجله علوم رفتاری، اول، ۱، 68-63 .
-باچر، جیمز، مینکا، سوزان، هولی، جیل. (۱۳۸۸). آسیبشناسی روانی. (ترجمه یحیی سید محمدی). تهران: ارسباران. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، ۲۰۰۷).
- بساک نژاد، سودابه، مهرابیزاده هنرمند، مهناز، حسنی، محدثه، نرگسی، فریده. (1391). اثربخشي روايت درماني، روانشناسي سلامت،شماره2.
- تاجیک زاده، فخری، صادقی، راضیه، رئیس کریمیان، فرحناز. (1389). رابطه ی ترس از تصوير تن و نشخوار ذهني در دانشجويان دختر. مجله علمي علوم پزشکي صدرا ، دوره 1، شماره 3، 189-198.
- خواجه الدین، نیلوفر، ایزدی مزیدی، سکینه. (1391) . بررسی ارتباط بین تصویر بدنی و درخواستو تمایل به انجام رینوپلاستی دردانشجویان دختر، مجلۀ علمی پزشکی جنديشاپور، دورة 11 ، شماره 6.
-دابسون، کیت استفان، محمدخانی پروانه. (۱۳۸۶). مختصات روان سنجی پرسشنامه افسردگی بک-۲ در مبتلایان به اختلال افسردگی اساسی در دوره بهبودی نسبی. توان بخشی، ۸، ۲۹، ۸۶-۸۰.
-دادستان، پریرخ. (۱۳۸۶). روانشناسی مرضی تحولی. تهران: سمت.
-دادفر، محبوبه، بوالهرى، جعفر، ملکوتى، کاظم، بیانزاده، سید اکبر. (۱۳۸۰). بررسى شیوع نشانه هاى اختلال وسواسى ـ جبرى، فصلنامه اندیشه و رفتار، هفتم، ۱و2، 32-27 .
-ربیعی، مهدی، خرمدل، کاظم، کلانتری، مهرداد، مولوی، حسین .(1388). بررسی ساختار عاملی، پایایی و روایی مقیاس اصلاح شده وسواس فکری عملی یل- براون برای اختلال بدشکلی بدن در بین دانشجویان دانشگاه اصفهان. مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی، 15،4، 350-343 .
-ربیعی، مهدی. (۱۳۹۰). اختلال بد شکلی بدن. تهران: ارجمند.
-ربیعی، مهدی، صلاحیان، افشین، بهرامی، فاطمه، پالاهنگ، حسن. ساخت و اعتباریابی پرسشنامه ارزیابی فراشناخت بدشکلی بدن. (1390). مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران، دوره بیست و یکم ، شماره 83 .
-ربیعی، مهدی، کجباف، محمدباقر، صلاحیان، افشین، پالاهنگ، حسن .(۱۳91). اثر بخشی مداخله فراشناختی بر روی در آمیختگی افکار در بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن. مجله علوم پزشکی افق دانش گناآباد، 18، 1، 60-53 .
- رحیمی، علیرضا، دالبند، محسن، شمسایی، فرشید، ضرابیان، محمدکاظم. (1392). بررسي فراواني اختلال بدريختي بدن و اختلالات رواني توأم با آن در داوطلبان جراحي زيبايي. روان پرستاري، دوره1، شماره 2 ،70- 78
-زرگر، يداله، صياد، سحر، بساك نژاد، سودابه. (1390). اثربخشي گروه درماني شناختي- رفتاري بر اختلال بدشكلي بدن و حساسيت بين فردي دردانش آموزان دختر. تحقيقات علوم رفتاري، دوره 9، شماره 5.
-زنجانی، زهرا، گودرزی، محمدعلی، تقوی، سیدمحمدرضا، ملازاده، جواد. (۱۳۸۸). مقایسه تصویر بدنی در افراد با هراس اجتماعی، کمرویی و بهنجار. مجله روانشناسی۵۲، سیزدهم، 4، 406-391 .
-صاحب الزمانی، محمد، صغیري، سعیده، صفوی، محبوبه، علوی مجد، حمید. (۱۳۹۱). بررسی رابطه ترس از بد شکلی بدن و علائم اختلال وسواسی –جبری در دانشجویان دختر دانشگاههای علوم پزشکی شهر تهران. مجله دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، دوره 11، شماره ۵، ۵۰۱-۴۹۵.
-طلایی، علی، فیاضی بردبار، نصیرایی، افشین، رضایی ارادانی، امیر. (۱۳۸۸). ارزیابی الگوی علامتی و فراوانی اختلال بد شکلی بدن. مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، شماره ۱، ۵۶-۴۹.
- عزيززاده فروزي، منصوره، ناهيد شمس الدين، سعید، محمدعليزاده، سکینه، حقدوست، علی اکبر، گروسی، بهشید. (1388). ارتباط تصوير ذهني از بدن با اختلالات خوردن سعيد ، ، سكينه ، علي اكبر ، بهشيد گروسي (1388). پژوهش پرستاري، دوره4، شماره 15،43 -33.
-غرایی، بنفشه. (۱۳۸۲). تعیین وضعیتهای هویت و ارتباط آن با سبکهای هویتی و افسردگی در نوجوانان. پایان نامه دکترای روانشناسی بالینی. دانشگاه علوم پزشکی ایران. انیستیتو روانپزشکی.
-فتحی آشتیانی، علی. (۱۳۹۰). آزمونهای روانشناختی. تهران: انتشارات بعثت.
-کاپلان، ه.، سادوک، ب. .(۱۳۸۶). خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری-روانپزشکی بالینی. (ترجمه نصرت الله پورافکاری). تهران: شهرآب. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، ۲۰۰۳).
-گال، مردیت، بورگ، والتر، گال، جوییس.(1389). روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روانشناسی. (ترجمه احمدرضا نصر و همکاران) . تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 1942).
-لیندزی، اس. جی. ، پاول، جی.ای. .(۱۳۸۲). تشخیص و درمان اختلالات روانی بزرگسالان در روانشناسی بالینی. (ترجمه محمدرضا نیکخو و هامایاک آوادیس یانس). تهران: انتشارات سخن. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، ۲۰۰۲).
-مارنات، گراث،گری. (۱۳۸۴). راهنمای سنجش روانی. (ترجمه حسن پاشا شریفی و محمد رضا نیکخو). تهران. انتشارات سخن. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، ۲۰۰۳).
-نوبخت، مینو. (۱۳۷۷). بررسی همه گیرشناسی اختلالهای خوردن در دانش آموزان دختر سال دوم دبیرستان شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه فردوسی مشهد.
-نيكنام، مرضيه، فرارويي، محمد، كامكار، علي، فولادي، نرگس، محمدي، علي. (1391). مقايسه كمال گرايي در افراد استفاده كننده از جراحي زيبايي بيني با گروه شاهد در شهر ياسوج . مجله دانشكده پيراپزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران(پياورد سلامت)، دوره 6 ،شماره 1،60-52.
- يدالهي باستاني، سوگل، نشاط دوست، حميدطاهر، عابدی، محمدرضا، عابدی، احمد. (1391). اثربخشي طرح واره درماني بركاهش علائم اختلال بدشكلي بدني درمبتلايان به بدشكلي بدني : پژوهش مورد منفرد. چهارمین کنگره بین المللی روان تنی، 26 تا 28 مهر، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان(اصفهان).
-یوسفی، ثوره، مرادی، علیرضا، دهقانی، محسن. (۱۳۸۶). پردازش اطلاعات و توجه انتخابی در دختران نوجوان دارای علایم اختلالات خوردن. تازههای علومشناختی، ۹، ۳، ۴۴-۳۶.
فهرست منابع انگلیسی:
- Aghakhanee N., Feizi A., Shams Sh., Baghaee R., Rahbar N., Nikbakhsh AS.( 2006). study of body image and self-esteem in high school students in Urmia. Urmia Medical Journal,4,17, 254-259.
- Alamdar Sarve M., Ghalebandi M. Characteristics of candidates for cosmetic surgery[Thesis]. Iran University of Medical Sciences. 2002.
- Alavi M., Kalafi Y., Dehbozorgi GR., Javadpour A.( 2011). Body dysmorphic disorder and other psychiatric morbidity in aesthetic rhinoplasty candidates. Journal Plast Reconstr Aesthet Surgery of Plastic, 64,6,738-41.
-Albertini RS., Phillips KA.( 1999).33 cases of body dysmorphic disorder in children and adolescents. Journal Am Acad Child Adolesc Psychiatry,38,453–459.
-Allen A., & Hollander E. (2004). Similarities and differences between body dysmorphic disorder and other disorders. Psychiatric Annals, 34,12, 927–933.
-Altamura C., Paluello M. M., Mundo E., Medda S., Mannu, p. (2001) . Clinical and subclinical body dysmorphic disorder. European Archives of Psychiatry and Clinical Neuroscience, 251,705- 108.
- Amidi M., Ghofranipoor F., Hosseini R.( 2006). Body image dissatisfaction and body mass index in adolescent girls. Journal of Research in Behavioural Sciences,12,4, 59-65.
-Amir, N. & Foa, E. & Coles ,M.(1998). Negative in interpretation bias in social phobia , journal of Behavior Research and therapy , 38, 945-958.
- Azarian Z. & Fatehizade M.( 2003). Relationship between self steam and perfectionism among girl and boy students. Isfahan: 8th Congress of Research Week.
-Bagheri Nejad ,M, Salehi Fadri, J & Tabatabaee M.(2010). The relationship between rumination and depression among University Iranian students. Studies of education and psychology , 11 (1): 21-38.
-Barahmand U., Shahbazi Z.( 2013). Prevalence of and associations between body dysmorphic concerns, obsessive beliefs and social anxiety. Asia Pac Psychiatry.
-Bartsch D. (2007).Prevalence of body dysmorphic disorder symptoms and associated clinical features among Australian university students. Clinical Psychologist , 11, 16-23.
-Beck A. T.,Steer R. A. ,Brown, G.K. (2000). Manual for the Beck Depression Inventory-Il. San Antonio,The Psychological Corporation.
- Besharat MA.(2007).Personality and coping styles against stress. Journal of Psychology (Tabriz University) Medical Sciences , 2, 25-49.
Bjornsson AS., Didie ER., Grant JE., Menard W., Stalker E., Phillips KA.(2013).Age at onset and clinical correlates in body dysmorphic disorder. Comprehensive Psychiatry, 54,7,893-903.
- Birbeck D.,& Drummond M.(2003). Body image and the per-pubescent child. Journal of educational enquiry, 4,1,117-127.
-Bohne A., Keuthen NJ., Wilhelm S., Deckersbach T., Jenike MA. (2002).Prevalence of symptoms of body dysmorphic disorder and its correlates: a cross-cultural comparison. Psychosomatics , 43,486-490.
- Bordner A. M. (2007). A cognitive-behavioral treatment program for body dysmorphic disorder. San Francisco: Valliant International University.
- Boyd M A.(2002).Psychiatric nursing. New York: Lippincott.
- Brohede S., Wingren G., Wijma B., Wijma K.( 2013).Validation of the Body Dysmorphic Disorder Questionnaire in a community sample of Swedish women. Psychiatry Research , 210,2, 647-52.
-Buhlmann U. , Teachman B. A. ,Gerbershagen A. , Kilul J. ,Riefm w. (2008) . Implicit and Explicit self-esteemar and Attractiveness Beliefs among Individuals with body dysmorphic disorder. Cognitive Therapy and Research ,32, 213-225.
-Cansever A., Uzun O., Dönmez E., Ozşahin A.(2003). The prevalence and clinical features of body dysmorphic disorder in college students: a study in a Turkish sample. Comprehensive Psychiatry, 44,1, 60-64.
- Carson V.(2000). Mental health nursing. 2nd edi. ,Philadelphia: Saunders Co.
-Cash TF, Grant JR. (1996).The cognitive-behavioral treatment of body-image disturbances. In: Van Hasselt VB, Hersen M, eds. Sourcebook of psychological treatment manuals for adult disorders. New York: Plenum Press, P.614-567
-Cash, T. F., Phillips, K. A., Santos, M. T., & Hrabosky, J. I.(2004). Measuring “negative body image”: Validation of the body image disturbance questionnaire in a nonclinical population . Body Image, 1, 363–372.
-Cash TF., Goldenberg-Bivens RB., Grasso K.(2005). Multidimensional body-image predictors of college women's attitudes and intentions vis-à-vis cosmetic surgery. Proceeding of the Conference of the Association for Behavioral and Cognitive Therapies; Nov 19; Washington, USA.
-Castle DJ. & Honigman RJ.(2002). Does cosmetic surgery improve psychological wellbing?. Medical Journal of Australia , 176,12, 601-604.
- Christenson G. A., Mackenzie T. B. (1995).Trichotillomania، body dysmorphic disorder، and obsessive _ compulsive disorder. Journal of clinical Psychiatry, 56(2), 211-212.
-Cohen L., Kingston P., Bell A., Kwon J., Aronowitz B., Hollander E.(2000). Comorbid personality impairment in body dysmorphic disorder. Comprehensive Psychiatry ,41,4–12.
-Coles ME., Phillips KA., Menard W, et al.(2006). Body dysmorphic disorder and social phobia: cross-sectional and prospective data. Depress Anxiety ,23,26–33.
- Cooper M., Osman DS.(2007). Metacognition in body dysmorphic disorder: A preliminary exploration. Journal of Cognitive Psychotherapy, 2, 1-20.
-Connor K.M.,Davidson J.R.,Churchill L.E.,Sherweed A.,Foa E.B.(2000).Psychormetric properties of the social phobia Inventory(SPIN).The British Journal of Pyschiatry ,176,379-386.
- Conrado LA., Hounie AG., Diniz JB., Fossaluza V., Torres AR., Miguel EC., et al.(2010). Body dysmorphic disorder among dermatologic patients: Prevalence and clinical features. Journal of the American Academy of Dermatology,63,2,235-243.
- Conroy Michelle, Menard William, Fleming-Ives Kathryn, Modha Poonam, Cerullo Hilary,& Phillips Katharine A.(2008). Prevalence and clinical characteristics of body dysmorphic disorder in an adult inpatient setting. General Hospital Psychiatry, 30,1, 67–72.
-Crerand C. E., Cash T. F., and Whitaker L. A. ,Sarwer T., Pruzinsky T. F. ,Cash R. M., Goldwyn J. A. ,Persing, and L. A. Whitaker (2006). Psychological Aspects of Reconstructive and Cosmetic Plastic Surgery: Clinical, Empirical and Ethical Perspectives. Philadelphia: Lippincott Williams & Wilkins, 233–249.
-Da Costa D., Nelson TM., Rudes J., Guterman JT.(2007). A narrative approach to body isomorphic disorder. Journal of Mental Health Counseling, 29, 67-80.
-Dingemans AE., van Rood YR., de Groot I., van Furth EF.(2012).Body dysmorphic disorder in patients with an eating disorder: prevalence and characteristics. International Journal of Eating Disorders,45,4,562-569.
- Etu S F. & Gray J J.(2009). A prelilinary investigation of the relationship between inmination and stste body image dissatisfaction and anxiety. Body Image, 7, 82- 85.
-Fang Angela & Hofmann Stefan G.(2010).Relationship between Social Anxiety Disorder and Body Dysmorphic Disorder. Clinical Psychology Review, 30,8, 1040–1048.
- Fontenelle LF., Telles LL., Nazar BP., de Menezes GB., do Nascimento AL., Mendlowicz MV., et al. (2006).A sociodemographic, phenomenological, and long-term follow-up study of patients with body dysmorphic disorder in Brazil. The International Journal of Psychiatry in Medicine (IJPM) , 36,243-259.
-Frare F., Perugi G., Ruffolo G., Toni C.(2004). Obsessive-compulsive disorder and body dysmorphic disorder: a comparison of clinical features. European Psychiatry,19,5, 292-8.
- Garner D.(1997). The body image survey results. Psychology Today,30–46.
-Geremia G. M. & Neziroglu F. (2001). Cognitive therapy in the treatment of body dysmorphic disorder.clinical psychilogy and psychotherapy, 8, 243 -251.
-Ghadakzadeh S., Ghazipour A., Khajeddin N., Karimian N., Borhani M.(2011). Body Image Concern Inventory (BICI) for identifying patients with BDD seeking rhinoplasty: using a Persion(Farsi) version. Aesthetic Plastic Surgery,35,6,989-94.
- Gilbert, P.(2000). Social mentalities - internal “social” conflict and the role of inner warmth and compassion in cognitive therapy. 118 – 150.
-Gordon K H., Denoma J M., Gorden W. & Sand E.(2012). Rumination and body dissatisfaction interact to predicy concurrent binge eating. Body Image , 9, 352- 357.
- Grant JE., Kim SW., Crow SJ.(2001). Prevalence and clinical features of body dysmorphic disorder in adolescent and adult psychiatric inpatients. Journal of Clinical Psychiatry , 62,517-22.
- Grant Jon E., Kim Suck Won, & Eckert Elke D. (2002). Body dysmorphic disorder in patients with anorexia nervosa: Prevalence, clinical features, and delusionality of body image. International Journal of Eating Disorders, 32, 3, 291–300.
- Gromel K., Sargent R., Wakins J., Shoob H., Digioacchino R., Malian A. (2000).Measurements of body image in clinical weight loss participants with and without binge-eating traits. Eating behaviors, 191-202.
- Grossbart TA, Sarwer DB.(2003). Psychosocial issues and their relevance to the cosmetic surgery patient. Seminars in Cutaneous Medicine and Surgery, 22: 136-47.
- Gunstad J., Phillips KA., Axis I.(2003). Comorbidity in body dysmorphic disorder. Comprehensive Psychiatry, 44, 270-6.
-Gupta MA., Johnson AM. (2000).Nonweight-related body image concerns among female eating disordered patients and nonclinical controls: some preliminary observations. International Journal of Eating Disorders,27,304–309.
-Hartmann AS., Greenberg JL., Wilhelm S.(2013). The relationship between anorexia nervosa and body dysmorphic disorder. Clinical Psychology Review,33,5,675-85.
- Hasani M., Mehrabizadeh honarmand M., Bassak Nejad S.(2008). Epidemiology of body dismorphic disorder and narrative group therapy on reduction of it among university students. [Thesis]. Ahvaz, Iran: clinical psychology shahid chamran University.
-Henderson-King D., Henderson-King E.(2005). Acceptance of cosmetic surgery: Scale development and validation. Body Image , 2,2,137–49.
-Hollander E., Cohen LJ., Simeon D.(1993). Body dysmorphic disorder. Psychiatric Annals ,23,359–64.
-Hollander E., Cohen L., Simeon D., Rosen J., DeCaria C., Stein DJ.(1994). Fluvoxamine treatment of body dysmorphic disorder . Journal of Clinical Psychopharmacology ,14,75–77.
-Hollander E.& Wong C. M. (1995). Body dysmorphic disorder، pathological gambling and sexual compulsions، annual meeting of the American psychiatric association . Journal of clinical Psychiatry, 56, 4, 7-12.
-Hosseini E., Ghasemi N., Molayi Gonbadi G. & Rezayi L.(2010). Comparison of the Level of Stress and Body Image among Individuals Aged 20-30 Seeking and Not Seeking Cosmetic Surgeries in Ahvaz Province. Journal of Modern Industrial/Organization Psychology , 1,3, 75-84.
-Josephson S. C.,Hollander E.(1997). body dysmorphic disorder by proxy. Journal of clinical Psychiatry,58,2, 86-87.
- Kelly MM., Walters C., Phillips KA.(2010). Social anxiety and its relationship to functional impairment in body dysmorphic disorder. Behavior Therapy, 41,2,143-53.
-Kelly O. (2010).Obsessive Compulsive spectrum disorders.
- Kelly MM., Dalrymple K., Zimmerman M., Phillips KA. (2013). A comparison study of body dysmorphic disorder versus social phobia. Psychiatry Research, 205,1-2,109-16.
- Kittler JE., Menard W., Phillips KA.(2007). Weight concerns in individuals with body dysmorphic disorder. Eating Behaviors,8, 115–120.
-Kollei I., Martin A., Rein K., Rotter A., Jacobi A., Mueller A.(2011). Prevalence of body dysmorphic disorder in a German psychiatric inpatient sample. Psychiatry Research,189,1,153-155.
-Kollei I., Brunhoeber S., Rauh E., de Zwaan M., Martin A. (2012) .Body image, emotions and thought control strategies in body dysmorphic disorder compared to eating disorders and healthy controls. Journal of Psychosomatic Research,7 2,4,321-7.
- Kollei I., Schieber K., de Zwaan M., Svitak M., Martin A.(2013). Body dysmorphic disorder and nonweight-related body image concerns in individuals with eating disorders. International Journal of Eating Disorders,46,1,52-59.
- Koran LM., Abujaoude E., Large MD., Serpe RT.(2008). The prevalence of body dysmorphic disorder in the United States adult population. central nervous system (CNS) Spect ,13,316–322.
- Kuwabara H., Otsuka M., Shindo M., Ono S., Shioiri T., Someya T.(2007). Diagnostic classification and demographic features in 283 patients with somatoform disorder. Psychiatry and Clinical Neuroscience, 61,283-289.
- Lambrou C., Veale D., Wilson G.(2012). Appearance concerns comparisons among persons with body dysmorphic disorder and nonclinical controls with and without aesthetic training. Body Image,9,1,86-92.
- Levine M., Piran N.(2004). The role of body image in the prevention of eating disorders. Body image, 1, 57 -70.
- Liao Yanhui, Knoesen Natalie P. , Deng Yunlong, Tang Jinsong, Castle David J., Bookun Riteesh , Hao Wei, Chen Xiaogang,& Liu Tieqiao.(2010). Body dysmorphic disorder, social anxiety and depressive symptoms in Chinese medical students. Social Psychiatry and Psychiatric Epidemiology, 45,963–971.
- Mayville S. ,Katz RC., Gipson MT., Cabral K.(1999). Assessing the prevalence of body dysmorphic disorder in an ethnically diverse group of adolescents. Journal of Child and Family Studies , 8,3,357-62.
-Mckey D.,Neziroglu F. ,Yaryura-Tobias J.A.(1997). Comparsion of clinical characteristics in obsessive - compulsive disorder and body dysmorphic disorder . Journal of Anxiety Disorder، 11,4,447 – 454.
-Mufaddel A., Osman OT., Almugaddam F., Jafferany M.(2013). A Review of Body Dysmorphic Disorder and Its Presentation in Different Clinical Settings Prim Care Companion CNS Disord. 15,4.
-Monzani B., Rijsdijk F., Iervolino AC., Anson M., Cherkas L., Mataix-Cols D.(2012). Evidence for a genetic overlap between body dysmorphic concerns and obsessive-compulsive symptoms in an adult female community twin sample. American Journal of Medical Genetics,159B,4,376-382.
- Mohammadpanah A., Yaghoobi H., Yusefi R.(2012).Personality traits and defense mechanisms in patients seeking for cosmetic surgery. Dermatology and Cosmetic. 3,2, 72-82.
- Nascimento AL., Luna JV., Fontenelle LF.(2012). Body dysmorphic disorder and eating disorders in elite professional female ballet dancers. Annals of Clinical Psychiatry,24,3,191-4.
-Neziroglu F.,Khemlani-Patel S.,&Yaryura-Tobias J.A.(2003).Incidence of abuse in body dysmorphic disorder. Journal of clinical psychiatry,57,61-64.
- Nierenberga Andrew A. , Phillips Katharine A., Petersena Timothy J., Kellya Karen E., Alpert Jonathan E. , Worthington John J. , Tedlow Joyce R. , Rosenbaum Jerrold F. , Fava Maurizio.(2002). Body dysmorphic disorder in outpatients with major depression. Journal of Affective Disorders, 69,141–148.
- Omidvar N., Eghtesadi Sh., Ghazi TM., Minaie S., Samareh S.(2003). Body image and its association with body mass index and eating attitudes in young adolescents in Tehran. Journal of the Shaheed Beheshti University of Medical Sciences and Health Services,4,26, 264-257.
-Otto MW., William S., Cohen LS., Harlow B.(2001). Prevalence of body dysmorphic disorder in a community sample of women. The American journal of psychiatry, 158,3,2061-2063.
- Perugi G., Akiskal HS., Giannotti D., Frare F., Di VS., Cassano GB.(1997). Gender-related differences in body dysmorphic disorder (dysmorphophobia). The Journal of Nervous and Mental Disease , 185,578-582.
-Phillips KA.(1991). Body dysmorphic disorder: the distress of imagined ugliness. The American journal of psychiatry,148,1138–1149.
-Phillips KA, McElroy SL, Keck PE Jr, Pope HG, Hudson JI.(1993). Body dysmorphic disorder: 30 cases of imagined ugliness. Am J Psychiatry ,150:302–8.
-Phillips KA., McElroy SL., Keck PE Jr., et al.(1994). A comparison of delusional and nondelusional body dysmorphic disorder in 100 cases. Psychopharmacology Bulletin , 179-186.
-Phillips K. A., McElroy S. L., Hudson J. I., & Pope H. G. (1995). Body dysmorphic disorder: An obsessive-compulsive spectrum disorder, a form of affective spectrum disorder, or both?. Journal of Clinical Psychiatry, 56, 41–52.
-Phillips KA., Atala KD., Albertini RS.(1995). Case study: Body dysmorphic disorder in adolescents. Journal of the American Academy of Child & Adolescent Psychiatry,34,1216–1220.
-Philips, K. A. (1996), "Body dysmorphic disorder: Diagnosis and treatment of imaging ugliness", Journal Clinical Psychiatry. 57 ,2, 61- 65.
- Phillips KA., Hollander E., Rasmussen SA., Aronowitz BR., DeCaria C., Goodman WK. (1997).A severity rating scale for body dysmorphic disorder: development, reliability, and validity of a modified version of the Yale-Brown Obsessive Compulsive Scale. Psychopharmacol Bull,33,1,17-22.
- Phillips K. A., & Diaz S. F. (1997). Gender differences in body dysmorphic disorder. Journal of Nervous & Mental Disease,185, 570-577.
-Phillips KA., Dwight MM., McElroy SL.(1998). Efficacy and safety of fluvoxamine in body dysmorphic disorder. Journal of Clinical Psychiatry,59,165–171.
-Phillips KA., Pinto A.,& Jain S.(2004). Self-esteem in body dysmorphic disorder. Body Image , 1,385-390.
- Phillips Katharine A., Siniscalchi Jason M., & McElroy Susan L. (2004). Depression ,anxiety,anger,and somatic symptoms in patients with body dysmorphic disorder. Psychiatric Quarterly , 75,4, 309–320
- Phillips KA., Menard W., Fay C., Weisberg R.(2005). Demographic characteristics, phenomenology, comorbidity, and family history in 200 individuals with body dysmorphic disorder. Psychosomatics ,46,317–332.
-Phillips KA .(2005).The Broken Mirror:Understanding and Treating Body dysmorphic disorder; 2nd ed. New York: Oxford publishes, 10-15& 311-8.
- Phillips A., Menard William, Fay Christina, and Weisberg Risa.(2005). Demographic Characteristics, Phenomenology, Comorbidity, and Family History in 200 Individuals With Body Dysmorphic Disorder. Katharine Psychosomatics, 46,4, 317–325.
- Phillips Katharine A. ,Grant Jon E. , Siniscalchi Jason M. , Stout Robert, and Lawrence H.(2005). A retrospective follow-up study of body dysmorphic disorder .Comprehensive Psychiatry,46,5, 315–321.
- Phillips, Katharine A. , Didiea, Elizabeth R. , William Menard, Maria E. Paganob, Christina Fay, and Risa.(2006). Clinical features of body dysmorphic disorder in adolescents and Adults. Psychiatry Research, 141,3,305–314.
-Phillips K, Stout L.(2006). Associations in the longitudinal course of body dysmorphic disorder with major depression, obsessive–compulsive disorder and socialphobia .Psychiatry Research, 40 ,4, 360-9.
-Phillips KA, Pinto A, Menard W, Eisen JL, Mancebo M, Rasmussen SA.(2007). Obsessive–compulsive disorder versus body dysmorphic disorder: acomparison study of two possibly related disorder. Depress Anxiety , 24,6, 399-409.
-Phillips KA.(2009).Understanding Body Dysmorphic Disorder.Oxford press.
- Phillips Katharine A , Wilhelm Sabine, Koran Lorrin M., Didie Elizabeth R., Fallon Brian A., Feusner Jamie, and Stein Dan J. (2010). Body Dusmorphic Disorder: Some Key Issues for DSM-V. Depression and Anxiety, 27 , 573–591 .
- Picavet VA., Prokopakis EP., Gabriëls L., Jorissen M., Hellings PW.(2011). High prevalence of body dysmorphic disorder symptoms in patients seeking rhinoplasty. Journal of Plastic, Reconstructive & Aesthetic Surgery,128,2,509-517.
-Pinto A.,& Phillips KA.(2005). Social anxiety in body dysmorphic disorder. Body Image , 2,401-405.
-Pope, HG., Phillips, KA., Olivardia, R.(2000). The Adonis Complex: The secret crisis of male body obsession. New York: The Free Press
-Raffray T., &Pelissolo A.(2007). Comorbidity in obsessive-compulsive disorder. Rev Prat ,57,37-41.
-Rauch S. L., Phillips K. A., Segal E., et al.(2003). A preliminary morphometric magnetic resonance imaging study of regional brain volumes in body dysmorphic disorder. Psychiatry Research. 122, 13.
- Richardson E., King T, Forsyth H,Clark M.(2000). Body image evaluations in obese females with eating disorder. eating behaviors, 1,2,161-171.
- Rief W., Buhlmann U., Wilhelm S., Borkenhagen A., Brähler E.(2006). The prevalence of body dysmorphic disorder: a population-based survey. Psychological Medicine ,36,6,877-85.
-Rosen JC., Ramirez E.(1998). A comparison of eating disorders and body dysmorphic disorder on body image and psychological adjustment. Journal of Psychosomatic Research ,44,441–449.
-Ruffolo JS., Phillips KA., Menard W., Fay C., Weisberg RB.(2006). Comorbidity of body dysmorphic disorder and eating disorders: severity of psychopathology and body image disturbance. International Journal of Eating Disorders, 39,11-19.
-Sarwer DB. ,Bartlett SP., Bucky LP., LaRossa D., Low DW., Pertschuk MJ., et al.(1998). Bigger is not always better: Body image dissatisfaction in breast reduction and breast augmentation patients. Plastic and Reconstructive Surgery ,101,7,1956–61.
- Sarwer DB., Wadden TA., Pertschuk MJ., Whitaker LA.(1998). Body image dissatisfaction and body dysmorphic disorder in 100 cosmetic surgery patients. Plastic and Reconstructive Surgery,101,6,1644-9.
-Sarwer D. B., Wadden T. A., Pertschuk M. J., et al.(1998). The psychology of cosmetic surgery: A review and reconceptualization. Clinical Psychology Review,18,1.
-Sarwer DB., Wadden TA., Whitaker LA. (2002).An investigation of changes in body image following cosmetic surgery. Plastic and Reconstructive Surgery,109(1),363–369.
-Sarwer DB., Didie ER.(2002). Body image in cosmetic surgical and dermatological practice. Wrightson Biomedical ,37–53.
- Sarwer DB., Crerand CE.(2004). Body image and cosmetic medical treatments. Facial Plastic Surgery , 18 ,1, 125-134.
-Sarwer D. B., Magee L., and Crerand C. E.(2004). Cosmetic surgery and cosmetic medical treatments. Handbook of Eating Disorders and Obesity. Hoboken:Wiley, 718–737.
- Shi M., Kubo C.(2005). Body shape preference and body satisfaction of Taiwanese and Japanese female college students. Psychiatry Research, 133, 263-271.
-Swami V., Chamorro-Premuzic T., Bridges S., Furnham A.(2009). Acceptance of cosmetic surgery: personality and individual difference predictors. Body Image ,6,1,7-13.
-Swami V., Arteche A., Chamorro-Premuzic T., Furnham A., Stieger S., Haubner T., et al.(2008). Looking good: Factors affecting the likelihood of having cosmetic surgery. European Journal of Plastic Surgery, 30,1,211–8.
-Taqui A.M., ShaikhM.,Gowani S. A., Shahid F.,Khan A., Tayyeb S. M., et al. (2008). Body dysmorphic disorder:Gender differences and prevalence in a Pakistani medical student population. BMC Psychiatry, 8, 20.
-Tignol J., Biraben-Gotzamanis L., Martin-Guehl C., Grabot D., Aouizerate B.(2007). Body dysmorphic disorder and cosmetic surgery: evolution of 24 subjects with a minimal defect in appearance 5 years after their request for cosmetic surgery. European Psychiatry, 22, 520-524.
-Tignol J., Martin-Guehl C., Aouizerzate B. ( 2012).Body dysmorphic disorder (BDD). La Presse Médicale , 41,1, 22-35.
- Uzun O., Başoğlu C., Akar A., Cansever A., Ozşahin A., Cetin M., etal.(2003). Body dysmorphic disorder in patients with acne. Comprehensive Psychiatry,44,5,415-9.
-Veal D., Boocock A., Gournay K., Dryden W., Sah F., Wlison R., et al. (1996).Body dysmorphic disorder, A survey of fifty cases. British Journal of Psychiatry , 169,2,196-201.
-Veal D. ,Riley S.(2001). Mirror, mirror on the wall:The psychopatology of mirror gazing in body dysmorphic disorder. Behaviour Research and Therapy, 39,1381-1393.
-Veale D. (2003). "Cosmetic rhinoplasty in body dysmorphic disorder", British Journal of Plastic Surgery. 56, 6, 546-551.
-Veale D.(2004). Advances in a cognitive behavioral model of body dysmorphic disorder. Body Image, 1, 113-125.
-Yang C. J., Gray P., & Pope H. G. (2005). Male body image in Taiwan versus the West: Yanggang Zhiqi meets the Adonis complex. The American Journal of Psychiatry, 162, 263–269.
-Wilhelm S., Otto MW., Zucker BG.,& Pollack MH. (1997).Prevalence of body dysmorphic disorder in patients with anxiety disorders. J Anxiety Disord , 11,499–502.
-Zuckerman D., Abraham A.(2008). Teenagers and cosmetic surgery: focus on breast augmentation and liposuction. Journal of Adolescent Health, 43,4,318–24.