بررسی دیدگاه و نظریه های مختلف در مورد سلامت روان (docx) 44 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 44 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
.
بسم الله الرحمن الرحيم
دانشکده ادبيات و علوم انساني
بخش روان شناسي
رشته روان شناسي
گرايش عمومي
69850010414000
مؤلف:
حميده ورعي
Contents TOC \o "1-3" \h \z \u سلامت روان PAGEREF _Toc12177344 \h 42 ـ 1 ـ 3 ـ 1. سلامت روان و ابعاد آن PAGEREF _Toc12177345 \h 52 ـ 1 ـ 3 ـ 1 ـ 1. سلامت جسماني: PAGEREF _Toc12177346 \h 62 ـ 1 ـ 3 ـ 1 ـ 2. سلامت اجتماعي: PAGEREF _Toc12177347 \h 62 ـ 1 ـ 3 ـ 1 ـ 3. سلامت هيجاني: PAGEREF _Toc12177348 \h 62 ـ 1 ـ 3 ـ 1 ـ 4. سلامت معنوي: PAGEREF _Toc12177349 \h 62 ـ 1 ـ 3 ـ 2. مفهوم سلامت روان براساس رويکردهاي مختلف روانشناسي: PAGEREF _Toc12177350 \h 62 ـ 1 ـ 3 ـ 2 ـ 1. رويکرد زيستي: PAGEREF _Toc12177351 \h 62 ـ 1 ـ 3 ـ 2 ـ 2. رويکرد تحليل رواني: PAGEREF _Toc12177352 \h 72 ـ 1 ـ 3 ـ 2 ـ 3. رويکرد رفتار گرايي: PAGEREF _Toc12177353 \h 72 ـ 1 ـ 3 ـ 2 ـ 4. رويکرد انسان گرايي: PAGEREF _Toc12177354 \h 82 ـ 1 ـ 3 ـ 3. نظريه هاي مختلف روانشناسي درباره سلامت روان: PAGEREF _Toc12177355 \h 82 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 1. ديدگاه فرويد و مکتب روانکاوي: PAGEREF _Toc12177356 \h 82 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 2. ديدگاه آلپورت: PAGEREF _Toc12177357 \h 92 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 3. ديدگاه راجرز: PAGEREF _Toc12177358 \h 92 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 4. ديدگاه فروم: PAGEREF _Toc12177359 \h 102 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 5. ديدگاه مزلو: PAGEREF _Toc12177360 \h 112 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ6. ديدگاه فرانکل: PAGEREF _Toc12177361 \h 112 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 7. ديدگاه پرلز: PAGEREF _Toc12177362 \h 122 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 8. سلامت روان از ديدگاه اسلام: PAGEREF _Toc12177363 \h 12پيشينه تحقيقاتي PAGEREF _Toc12177364 \h 142 ـ2 ـ 1. تحقيقات انجام شده در ايران PAGEREF _Toc12177365 \h 142 ـ2 ـ 2. تحقيقات انجام شده در خارج از ايران PAGEREF _Toc12177366 \h 19منابع: PAGEREF _Toc12177367 \h 29منابع فارسي: PAGEREF _Toc12177368 \h 29منابع انگليسي: PAGEREF _Toc12177369 \h 36
سلامت روان
ارائه تعريف جامعي از سلامت روان امري بسيار پيچيده است. سلامت روان در درون مفهوم کلي تر سلامت قرار مي گيرد. سلامت سازه پيچيده اي است و منظور از آن تجربه کنش وري بهينه جسماني، رواني و اجتماعي مي باشد. سازمان بهداشت جهاني (WHO)، سلامت را اين گونه تعريف مي کند: سلامتي عبارت است از سلامت کامل جسماني، رواني و اجتماعي و نه فقط عدم وجود بيماري و ناتواني. سلامت رواني به دو صورت فقدان بيماري رواني و احساس رضايتمندي و لذت از زندگي، مورد توجه بسياري از متخصصان و کارشناسان حوزه سلامت قرار دارد. سازمان بهداشت جهاني در تعريف سلامت روان گفته است: « سلامت روان عبارت است از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران، تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي، عادلانه و مناسب.» در اين تعريف اساس سلامت روان، سازگاري با ديگران و محيط زندگي است. معمولا سلامت روان، حالتي از سلامت عاطفي، شناختي و رفتاري پنداشته مي شود. وجود سلامت کامل و ايده آل، مورد پذيرش بسياري از روانشناسان قرار نگرفته است، از جمله قشر روانکاو معتقد به وجود درجاتي از بيماري رواني در وجود هر فرد بوده و سلامت مطلق را نمي پذيرند. متداول ترين تعريف از سلامت روان در اساسنامه سازمان بهداشت جهاني ارائه شده است: سلامت حالت خوب بودن کامل از جسمي، رواني و اجتماعي است و اين به معناي فقدان بيماري و ناتواني نيست(کرتيس، 1963، ترجمه فتحي آشتياني و عظيمي آشتياني، 1385).
بن يارد (1996)، اين تعريف را مورد انتقاد قرار داده و بيان کرده است که حالت خوب بودن کامل از نظر جسمي، رواني و اجتماعي در دنياي واقعي وجود ندارد و اين تعريف اينچنين القا مي کند که افرادي که کامل نيستند، سالم هم نيستند(به نقل از تبرايي، 1388).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 1. سلامت روان و ابعاد آن
آدامز، بزنر و اشتاينهارت (1997)و ادلين، گلانتي و براون (1999)، سلامتي را داراي ابعاد جسماني، اجتماعي، هيجاني و معنوي دانستند:
2 ـ 1 ـ 3 ـ 1 ـ 1. سلامت جسماني:
عبارت است از سلامت بدني که از طريق خوردن و آشاميدن صحيح، ورزش منظم، اجتناب از عادات مضر، آگاهي يافتن و احساس مسئوليت در قبال تندرستي، به دنبال مراقبت هاي پزشکي بودن و ... محقق مي شود(آدامز، بزنر و اشتاينهارت،1997).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 1 ـ 2. سلامت اجتماعي:
به معناي توانايي و کارآمدي مؤثر در نقش اجتماعي است. سلامت اجتماعي همان ارزيابي فرد، بسته به شرايط و کار او در جامعه است(همان).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 1 ـ 3. سلامت هيجاني:
اين بعد از سلامت به فهم هيجان ها، شيوه مقابله صحيح با مشکلات روزمره و چگونگي تحمل تنيدگي اشاره دارد. به عبارت ديگر سلامت هيجاني عبارت است از فزوني احساسات مثبت بر منفي. سلامت هيجاني بر سلامت جسماني و رواني تأثير به سزايي دارد چون برخي از اختلالات مانند افسردگي، اضطراب و بيماري هاي روان ـ تني، مستقيما با هيجان ها در ارتباط اند(همان).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 1 ـ 4. سلامت معنوي:
از سلامت معنوي تعاريف متعددي وجود دارد. ادلين، گلانتي و براون(1999)، سلامت معنوي را حالت تعادل و نظم فرد با خود و ديگران و توانايي موازنه ساختن نيازهاي دروني، خواسته ها و تقاضاهاي خود و ديگران دانسته اند.
2 ـ 1 ـ 3 ـ 2. مفهوم سلامت روان براساس رويکردهاي مختلف روانشناسي:
2 ـ 1 ـ 3 ـ 2 ـ 1. رويکرد زيستي:
مکتب زيست شناختي در مطالعه رفتار انسان، بيشترين اهميت را براي بافت ها و اعضاي بدن قائل مي شود. طبق ديدگاه اين مکتب سلامت روان زماني وجود خواهد داشت که بافت ها و اندام هاي بدن به طور سالم کار کنند. اين مکتب براي تبيين بيماري هاي رواني به پديده و اختلال هاي فيزيولوژيک اهميت داده و معتقد است که هرگونه اختلال در دستگاه عصبي و فرايندهاي شيميايي بدن، اختلال رواني به همره خواهد آورد. طبق اين ايده سلامت رواني عبادت است از نظام متعادلي که خوب کار مي کند. اگر تعادل به هم بخورد، بيماري رواني ظاهر مي شود.
2 ـ 1 ـ 3 ـ 2 ـ 2. رويکرد تحليل رواني:
مکتب روانکاوي معتقد است بهداشت رواني يعني کنش متقابل و موزون بين سه عنصر مختلف شخصيت: نهاد، من و من برتر. به نظر برخي از روانکاوان، سلامت رواني زماني تضمين مي شود که من با واقعيت سازگار شود و همچنين تکانش هاي غريزي نهاد به کنترل درآيد. حتي برخي از روانکاوان از قابليت سازگاري فراتر رفته و مي گويند که فرد بايد بين سه ساخت شخصيت، تعادل برقرار کند. بنابراين اگر بين نهاد و من برتر تعارض به وجود آيد، بيماري رواني ظاهر خواهد شد و در حالت عدم تعادل، فرد احساس تنش مي کند و براي حفظ خود ابزارهايي را به وجود مي آورد که مکانيزم هاي دفاعي ناميده مي شوند. براي حفظ سلامت روان، من بايد بتواند بين تعارض هاي نهاد و من برتر، تعادل به وجود آورد.
2 ـ 1 ـ 3 ـ 2 ـ 3. رويکرد رفتار گرايي:
مکتب رفتارگرايي معتقد است که بهداشت و سلامت رواني به محرک ها و محيط وابسته است. اين ديدگاه به رفتار و تعامل آن با محيط تأکيد دارد و بدين ترتيب آنچه را که مکاتب ديگر بيماري رواني به حساب مي آورند، از ديدگاه رفتارگرايان، رفتاري است که مثل ساير رفتارها آموخته شده است. بنابراين مکتب رفتارگرايي در تعريف سلامت روان بر سازگاري فرد با محيط تأکيد دارد و معتقد است بهداشت رواني نيز رفتاري است که آموخته مي شود.
2 ـ 1 ـ 3 ـ 2 ـ 4. رويکرد انسان گرايي:
تأکيد اين مکتب بر خودشکوفايي است. مکتب انسان گرايي معتقد است که سلامت روان يعني ارضاي نيازهاي سطوح پايين و رسيدن به سطح خودشکوفايي. از ديد اين مکتب، هر عاملي که انسان را در سطح ارضاي نيازهاي سطوح پايين نگه دارد و از خودشکوفايي او جلوگيري کند، اختلال رفتاري به وجود خواهد آورد(گنجي، 1385).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3. نظريه هاي مختلف روانشناسي درباره سلامت روان:
ديدگاه ها و رويکردهاي مختلفي درباره سلامت روان وجود دارد که در اينجا به بيان برخي از آن ها مي پردازيم.
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 1. ديدگاه فرويد و مکتب روانکاوي:
فرويد(1964)، ساخت شخصيت را مرکب از سه عنصر نهاد، من و من برتر مي دانست. من قسمتي از شخصيت است که بيشتر خودآگاه بوده و وظيفه آن برقراري ارتباط بين نهاد و من برتر است، به طوري که با ترکيب و يکپارچه سازي خواسته هاي آنان با مقتضيات جامعه، رفتار را شکل مي دهد. بهداشت رواني زماني تضمين مي شود که من با واقعيت سازگار شود. برخي از روانکاوان از سازگاري فراتر رفته و مي گويند که فرد بايد بتواند بين نهاد، من و من برتر تعادل برقرار سازد. فرويد(1961) همچنين معتقد بود که انسان متعارف کسي است که مراحل رشد رواني جنسي را با موفقيت گذرانده باشد و در هيچ يک از مراحل بيش از حد تثبيت نشده باشد.
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 2. ديدگاه آلپورت:
آلپورت معيارهايي براي شخصيت بالغ (انسان سالم) بيان کرده است. از نظر او فرد سالم با گسترش خود، قلمرو پهناورتري از افراد و اشخاص را در برمي گيرد و توجهش به بيرون از خود منعطف مي گردد. به نظر آلپورت فرد سالم، خود مدار نيست و ديگران در زندگي او نقش زيادي دارند. فرد سالم، توانايي ارتباط دلنوازانه و صميمانه با ديگران را دارد و مي تواند همه جنبه هاي هستي خود، حتي ضعف ها و کاستي هايش را بپذيرد و در عين حال سعي کند تا سرحد توانايي به اصلاح و بهبود خويش بپردازد. او به جهان به صورت عيني مي نگرد و واقعيت را همان گونه که هست مي پذيرد. آلپورت در بررسي افراد سالم بر اهميت کار و مسئوليت پذيري تأکيد دارد و بيان مي دارد که فرد سالم در کارش از خود مايه گذاشته و مهارت هايش را صادقانه به کار مي گيرد. به نظر او افراد سالم، افرادي هدف مدار هستند و اهداف دراز مدت و برنامه هايي براي رسيدن به آن ها در زندگي دارند(شولتس،1977، ترجمه خوشدل، 1385).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 3. ديدگاه راجرز:
الگوي راجرز در باره انسان سالم، با عنوان انسان با کنش کامل بيان شده است. توصيف راجرز از انسان کامل بر تلاش براي خودشکوفايي استوار است. اين گونه افرادي پيوسته درصدد گسترش و بارور کردن استعدادها و توانايي هاي خود هستند. چنين فردي در مقابل تجارب مختلف، انعطاف پذير بوده و شخصيتي تدافعي ندارد. فرد سالم هر لحظه از هستي، زندگي همه جانبه داشته و برخورد او با هر تجربه اي چنان تازه است که گويا پيش از آن هرگز وجود نداشته است. فرد سالم، در زندگي آزادي عمل و انتخاب بيشتري را تجربه مي کند و مي تواند بدون محدوديت، فکر و عمل خود را آزادانه انتخاب کند. به اعتقاد راجرز، انسان هاي داراي کنش کامل، بسيار خلاق هستند و رفتارشان خود انگيخته و در پاسخ به محرک هاي نيرومند زندگي پيرامون خود، دگرگون پذير، گسترش پذير و بالنده است. از طرفي فرد کامل، اهميت حال را مي داند و به اعتقاد راجرز، در بند گذشته و نيروهاي ناخود آگاه آن نيست، بلکه براي شخصيت سالم، اهميت زمان حال و چگونگي ادراک آن، بيش از گذشته است(همان).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 4. ديدگاه فروم:
فروم انسان را بيشتر محصول فرهنگ مي داند. به اعتقاد وي سلامت روان بسته به اين است که جامعه تا چه اندازه نياز هاي اساسي افراد جامعه را برمي آورد، نه اينکه فرد تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار مي کند. در نتيجه سلامت روان بيش از آن که امري فردي باشد، مسئله اي اجتماعي است. فروم فرد سالم را با عنوان انسان بارور مي خواند. فروم معتقد است فرد سالم کسي است که مي تواند عشق بورزد، بارور و خلاق باشد، قوه تعقل و عينيت خود را بارور و نيرومند سازد، جهان را به صورت عيني درک کند، اين فرد مي تواند به کل جهان و همه افراد بشري عشق بورزد. فرد سالم به فرديت دست يافته و هويت خويش را يافته است،پس خود بر زندگي اش تسلط دارد و ديگران زندگي او را شکل نمي دهند. از نظر فروم شخصيت سالم چيزي را به بار مي آورد که مهم ترين دستاورد انسان يعني «خود» است(همان).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 5. ديدگاه مزلو:
مزلو انسان سالم را فرد خواستار تحقق خود مي داند. لازمه رسيدن به اين مرحله طي کردن چهار نياز اوليه، در سلسله مراتب نيازهايي است که عبارتند از: نيازهاي جسماني، نيازهاي ايمني، نيازهاي محبت و احساس تعلق، نياز به احترام و نياز به تحقق خود.
پس از رفع چهار نياز اوليه، عالي ترين نياز، يعني نياز به تحقق خود آشکار مي گردد. تحقق خود عبارت است از کمال عالي و کاربرد همه توانايي ها و متحقق ساختن تمام خصايص و قابليت هاي خود. افراد سالم، نيازهاي سطوح پايين شان برآورده شده، روان پريش و روان نژند نيستند، در بلوغ و پختگي و سلامت هستند، مي دانند چيستند، کيستند و به کجا مي روند. اين افراد از موضوعات و اشخاص دنياي پيرامونشان شناخت عيني دارند، خود را آن گونه که هستند مي پذيرند و به معايب و کاستي هاي خود آگاهند، در همه شيوه هاي زندگي، به شيوه اي بي تعصب، مستقيم و بدون تظاهر رفتار مي کنند، يعني بر طبق طبيعت خويش عمل مي کنند. اين افراد سرشار از حس وظيفه شناسي و تعهد در قبال ديگران وکارشان هستند، خودکفا و مستقل بوده و مي توانند در برابر فشارهاي اجتماعي مقابله کنند، اين افراد از زندگي آن گونه که هست، لذت مي برند و از تجارب جزوي زندگي غرق در لذت مي شوند. آفرينندگي، اصيل، مبتکر و ابداع گر بودن نيز از ويژگي هاي آنان است(همان).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ6. ديدگاه فرانکل:
تأکيد عمده فرانکل در بحث سلامت روان بر اراده معطوف به معناست. فرد سالم فردي است که به جستجوي معناي زندگي خود بپردازد. جستجوي معنا، وظيفه اي سخت و دشوار است که تنش دروني را افزايش مي دهد. فرانکل اين افزايش تنش را، شرط لازم سلامت روان مي داند. اين تنش ناشي از آنچه که فرد هست و آنچه که بايد بشود، است و اين فاصله، فرد را هميشه در تلاش براي رسيدن به اهدافش همراهي کرده و به زندگي او معنا مي دهد. به نظر فرانکل، اشخاص سالم در انتخاب عمل آزادند، مسئوليت زندگي خود را مي پذيرند وبر زندگي شان تسلط دارند و معلول نيروهاي بيرون از خود نيستند، آينده نگرند و به اهداف و وظايف خود توجه دارند. اين افراد توانايي ايثار و دريافت عشق را دارند(همان).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 7. ديدگاه پرلز:
پرلز انسان سالم را انساني اين مکاني و اين زماني دانسته که واقعيت را زمان حال مي داند. اين افراد به آنچه هستند آگاهند و نقاط ضعف و قوت خود را شناخته و مي پذيرند. اين افراد بدون هيچ منعي مي توانند خود، ويژگي ها و آرزوها و خواسته هايشان را بيان کنند. آنان مسئوليت زندگي خود را مي پذيرند و در عين حال مسئوليت هيچ کس ديگر را نمي پذيرند. اشخاص سالم با خود و جهان ارتباط کامل دارند، با حواس و عواطفشان و آنچه پيرامونشان مي گذرد، ارتباط کامل دارند. اين افراد مي توانند آشکارا آرزوها و حتي خشم خود را بيان کنند. مرزهاي من در افراد سالم انعطاف پذير، بسيط و گسترده است و اين باعث عدم تعصب در اين افراد نسبت به افکار و احساس هاي مختلف مي گردد(همان).
2 ـ 1 ـ 3 ـ 3 ـ 8. سلامت روان از ديدگاه اسلام:
سلامت اهميت ويژه اي در زندگي آدمي دارد. پيامبر اکرم«ص» فرموده اند که سلامت و امنيت دو نعمتي است که آدمي تا آن ها را از دست ندهد به ارزش آنان پي نبرد. . امام علي(ع) فرمودند: همانطور که براي جسم شش حالت است؛ صحت، مرض، حيات، موت، خواب و بيداري، براي روح نيز اين شش حالت وجود دارد: دانش، زندگي روان؛ ناداني، مرگ آن؛ ترديد، بيماري آن؛ يقين، سلامت آن؛ غفلت، خواب آن و مواظبت، بيداري آن است. در اين جا از يقين به سلامت روان تعبير شده است. يقين عبارت است از جمعيت خاطر و حالتي است که در آن تمام ابعاد روحي انسان هماهنگ و متعادل هستند(طاهري، 1388). اسلام بر سلامت تأکيد فراوان دارد و حتي به اين امر از دوران جنيني اهميت داده و مادران باردار را به آرامش در گفتار و کردار و مصرف غذاهاي سودمند، توصيه مي کند که ريشه در اهميت دادن اسلام به مقوله پيشگيري و فراهم آوردن امکانات سلامت، از همان ابتداي وجود، دارد. در آموزشهاي مذهبي، ضمن مسئول دانستن والدين در تربيت و رشد فرزند، وظيفه انتخاب نام و عنوان نيكو، آموزش سواد و دانش، فنون مورد نياز و انواعي از ورزشها را به عنوان وظايف اساسي والدين در تربيت فرزندان به شمار آورده و تأكيده شده است كه عمل به اين آموزشها، هر گونه بيم، هراس و احساس درماندگي و نوميدي را از آدمي دور كرده و او را به برترين جايگاه ميرساند.
دين با مكانيسمهاي گوناگون موجب سلامت جسمي و رواني و ارتقاي بهداشت رواني ميشود، نمونههايي از سلامت ناشي از دين عبارتند از: وجود اميد، انگيزه و مثبت نگري در دين، ايجاد شبكه حمايتي عاطفي و اجتماعي، دادن پاسخ روشن و قاطع به مفهوم خلقت، جهان و زندگي، تبيين و تعريف لذت بخش و معقول از رنج، درد و محروميت و مكانيسمهاي بسيار ديگر (بوالهری،1387). نتايج پژوهش هاي دانشمندان عصر جديد بيانگر اين مسئله است كه سلامت رواني افرادي كه داراي تجربه هاي معنوي عميق مي باشند، در سطح بالاتري نسبت به ساير افراد مي باشد. كشف و شناخت ظرفيت هاي روحي و راه هاي اشباع آن، پرهيز از غفلت و كم كردن شكاف هاي دوري از ياد خدا، انسان را به اين مسير سوق مي دهد. در اين راستا قرآن با ايجاد بصيرت، حيطه هاي وجودي انسان را در فراخناي وسيعي گسترش داده تا روح او به قدري بزرگ شود كه با از دست دادن دنيا يا بدست آوردن آن دچار بحران و سردرگمي يا اضطراب ناشي از حوادث نگردد. اين انسان با شرح صدر، ارتباطات سه گانه ي با خود ، خدا و محيط را سامان مي بخشد( فضلي نژاد، کامکار، کامکار، ملا شفيع، 1389).به صورت کلي و اجمالي مي توان گفت از نظر اسلام، انسان سالم و ارزشمند کسي است که داراي سه ويژگي اساسي و برجسته باشد: 1ـ تعقل و تفکر 2ـ ايمان، تقوا، تدين و تعهد 3ـ هدفمند بودن و به دنبال آن تلاش و فعاليت در جهت رسيدن به اهداف انساني و معنوي(چه فردي و چه اجتماعي). به تعبير ديگر مي توان گفت: انسان سالم و ارزشمند از چشم انداز اسلام، انساني است که در زندگي سه جايگاه را به خوبي بشناسد و به آن ها توجه وعنايت خاص داشته باشد:
1ـ جايگاه جهاني خود.
2ـ جايگاه فردي خود.
3ـ جايگاه اجتماعي خود(ميردريکوندي، 1382).
پيشينه تحقيقاتي
2 ـ2 ـ 1. تحقيقات انجام شده در ايران
در بررسي پيشينه تحقيقي، منابعي که به صورت مستقيم به بررسي موضوع مورد مطالعه بپردازد، اندک بود. اما پژوهش هاي بسياري در رابطه با بررسي رابطه معنويت و دينداري با متغيرهاي شادکامي و سلامت روان صورت گرفته است. از آنجا که بهزيستي معنوي مفهومي برگرفته از معنويت و اعتقاد به خدا است، در اينجا به بيان پژوهش هاي صورت گرفته در اين زمينه نيز که به طور غير مستقيم با موضوع ما مرتبط است، پرداخته مي شود.
صفايي راد، کريمي، شموسي و احمدي طهور(1389)، در بررسي رابطه بهزيستي معنوي با سلامت روان در دانشجويان به رابطه منفي بين بهزيستي معنوي با سلامت روان و چهار زير مقياس آن شامل علائم جسماني ، اضطراب و اختلال در خواب ، اختلال در کارکرد اجتماعي و افسردگي دست يافتند. در اين مطالعه دختران نمرات بالاتري از پسران در بهزيستي مذهبي به دست آوردند اما در ساير خرده مقياس ها تفاوت معناداري ديده نشد.
در پژوهشي که جعفري ، دهشيري ، سهرابي و نجفي(1388)، تحت عنوان رابطه بهزيستي معنوي با سلامت روان در دانشجويان انجام دادند ، ملاحظه شد که بين بهزيستي معنوي و سلامت روان رابطه معناداري وجود دارد. يعني بهزيستي معنوي با چهار زير مقياس سلامت روان ، رابطه منفي داشته است. بهزيستي مذهبي و وجودي به طور معناداري سلامت روان را پيش بيني کردند همچنين بهزيستي معنوي و وجودي دختران به طور معناداري بالاتر از پسران بود، اما در نمرات سلامت روان دو جنس، تفاوتي مشاهده نشد.
بررسی های صورت گرفته در رابطه با بهزيستی معنوی اندک بود، اما دينداری، اعتقادات مذهبی و معنويت به گونه ای عميق در بهزيستی معنوي مستور بوده و رابطه ای تنگاتنگ دارند، ازاين رو بررسی موارد پژوهشی موجود در اين زمينه نيز دور از نظر ما نبوده است. نادي و سجاديان (1390)، در پژوهش خود بر روي دانشجويان دريافتند که بين داشتن معناي معنوي در زندگي و بهزيستي معنوي رابطه مثبت معناداري برقرار است.
بهزيستی معنوی، پيش بين بسياری از متغير های مثبت روانی است. شادی و سلامت روان را نيز مي توان از متغيرهای مستور در بهزيستی روانشناختي دانست. پژوهش واحدي و غني زاده (1389)، با عنوان الگوي تحليل مسير روابط انگيزش دروني ، مذهبي ، نماز ، بهزيستي معنوي و کيفيت زندگي با بهزيستي روانشناختي ، نشان دادند که بين مؤلفه هاي بهزيستي معنوي و بهزيستي روانشناختي رابطه مثبت معناداري وجود دارد. در بررسي تأثير مستقيم هر متغير بر روي بهزيستي روانشناختي ، بهزيستي مذهبي بالاترين سهم را دارا بود. بهزيستي وجودي نيز در رتبه سوم، پيش بيني کننده بهزيستي روانشناختي بود.
در پيشينه بررسی رابطه متغيرهای دينی و شادی مي توان به پژوهش های زير اشاره کرد. صحراييان، غلامي و اميدوار(1390)، با بررسي رابطه نگرش مذهبي و شادکامي در دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي شيراز، نشان دادند که رابطه مثبت بين نگرش مذهبي و شادکامي ديده شد، که نشان از تأثير ارتباط با وجودي برتر، بر داشتن چشم انداز مثبت در زندگي است. در گروه مورد مطالعه سن و شادکامي رابطه منفي نشان دادند.
برنا و سواري (1387)، در مقاله اي با عنوان ارتباط ساده و چند گانه نگرش هاي مذهبي ، سلامت رواني و رضايت از زندگي و عزت نفس با احساس شادکامي در بين دانشجويان، دريافتند که بين نگرش مذهبي و شادکامي رابطه مثبت معناداري وجود دارد. يافته ها نشان داد که از بين متغير هاي مورد مطالعه، فقط نگرش هاي مذهبي و سلامت رواني به طور معناداري واريانس احساس شادکامي را تبيين مي کنند و به ترتيب بهترين پيش بيني کننده احساس شادکامي به شمار مي روند.
علي محمدي و جان بزرگي(1387)، با تهيه پرسشنامه شادکامي ديني، به بررسي شادکامي ديني، شادکامي روانشناختي و افسردگي در بين دانشجويان مؤسسه علمي پژوهشي امام خميني«ره» پرداخته و دريافتند که ميان شادکامي ديني و شادکامي روانشناختي رابطه مثبت معنادار وجود دارد. شادکامي ديني با افسردگي نيز رابطه منفي معنادار نشان داد.
متغيرهای ديني در پژوهش های بسياری با شادی و سلامت روان همبستگي نشان داده اند. رجبي، صارمي و بياضي(1391)، در بررسي ارتباط الگوهاي مقابله ديني و شادکامي با بررسي 401 دانشجو دريافتند که با افزايش به کارگيري الگوي مقابله ديني منفي که ناشي از ارتباط شکننده با خدا، نگاهي نوميدانه به دنيا و نارضايتي معنوي است، سلامت رواني کاهش مي يابد. در اين مطالعه بين الگوي مقابله ديني مثبت با نارسا کنش وري اجتماعي و افسردگي رابطه منفي به دست آمد. در افراد مطالعه شده بين الگوي مقابله ديني مثبت و شادکامي، رابطه مثبت، مشاهده شد.
قدرتي ميرکوهي و خرمايي(1389)، در بررسي رابطه دينداري و سلامت روان در نوجوانان، با بررسي 419 نوجوان اصفهاني و تهراني نشان دادند که بين ابعاد دينداري شامل التزام ديني،عواطف ديني و باورهاي ديني و سلامت عمومي رابطه منفي وجود دارد و افزايش در اين ابعاد، کاهش در سطوح مشکلات روان را پيش بيني مي کند.
غرايي، احمدوند،اکبري دهقي و زنوزيان(1387)، در برسي ارتباط نوع اعتقادات مذهبي با انواع مشکلات در سلامت روان، با بررسي 1032 آزمودني از شهر کاشان، دريافتند که بين مذهب دروني و سلامت روان ارتباط معنادار وجود دارد. کاهش مذهب دروني موجب افزايش نمرات در تمامي زير مقياس هاي سلامت روان مي گردد. در اين مطالعه ارتباطي بين مذهب بيروني و سلامت روان مشاهده نشد. مذهب بيروني صرفا با نمرات افسردگي وخيم ارتباط معنادار داشت و افزايش آن با افزايش افسردگي مرتبط بود.
واحدي ، فتح آبادي و اکبري (1389)، در مقاله اي با عنوان الگوي ميانجي احساس تنهايي هيجاني و اجتماعي، بهزيستي معنوي، فاصله اجتماعي و افسردگي دانشجويان دختر نشان دادند که ارتباط با خدا رابطه معناداري با افسردگي پايين دارد.
موسوي و اکبري زردخانه (1389)، در مقاله اي با عنوان الگوي رابطه دين داري و سلامت روان دانشجويان؛ تفاوت هاي جنسيتي، دريافتند که در دختران کليه مؤلفه هاي دين داري با کليه مؤلفه هاي سلامت روان رابطه معکوس دارند اما در پسران فقط اضطراب، افسردگي و سلامت عمومي با کليه زيرمقياسهاي دين داري رابطه معکوس معناداري داشتند.
اژدري فرد، قاضي و نوراني پور(1389)، در بررسي 120 دانش آموز دختر، 60 نفر از بين بالاترين دارندگان نمرات سلامت روان را به صورت تصادفي انتخاب کرده و در کلاس هاي آموزش معنويت شرکت دادند. نتايج نشان داد که آموزش عرفان و معنويت در افزايش سلامت روان، بهبود عملکرد جسماني و عملکرد اجتماعي و کاهش اضطراب و افسردگي دانش آموزان تأثير دارد.
رياحي، عليوردي نيا و بني اسدي(1387)، در بررسي اثرات دينداري و جهت گيري مذهبي بر سلامت روان با مطالعه 405 دانشجوي دانشگاه مازندران دريافتند که براساس مقياس سلامت عمومي بيست و هشت سؤالي، 7 / 55 درصد از دانشجويان سالم بوده و 60 درصد آنان داراي سطوح بالاي دينداري و اکثريت داراي جهت گيري مذهبي بيروني بوده اند. در اين بين دينداري و جهت گيري مذهبي دروني داراي رابطه معنادار با سلامت روان بوده اند.
پيشينه پژوهشی در بررسی مقايسه دانشجويان حوزه و دانشگاه بسيار اندک است. پرتوي نژاد، احمري طهران، حيدري، کيهاني و تازيکي(1390)، در مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي و طلاب حوزه علميه شهر قم با مطالعه بر روي سيصد دانشجو و سيصد طلبه نشان دادند که با وجود تفاوت اندک در ميانگين افسردگي پايين تر طلاب نسبت به دانشجويان، تفاوت معناداري در افسردگي اين دو گروه، مشاهده نگرديده است.
2 ـ2 ـ 2. تحقيقات انجام شده در خارج از ايران
در بررسی پيشينه پژوهش مرتبط با عنوان تحقيق حاضر، جعفري و همکاران (2010)، در مطالعه بهزيستي معنوي و سلامت روان در دانشجويان دريافتند که رابطه منفي و معناداري بين بهزيستي معنوي و اختلالات رواني وجود دارد. دينداري و بهزيستي وجودي رابطه منفي و معناداري را با علائم بدني ، اضطراب، افسردگي و اختلال در کارکرد اجتماعي نشان دادند. اين تحقيق همچنين نشان داد که نمرات بهزيستي معنوي و مذهبي دختران ، بيشتر از پسران بوده است.
سويو و همکاران(2009)، در بررسي 152 مرد و زن بالاي 65 سال نشان دادند که فعاليت هاي مذهبي و شاخص معنوي بهزيستي با سلامت عمومي ارتباط معنادار دارند.
بهزيستی معنوی و معنويت، در پژوهش های بسياری مرتبط با بهزيستی روانشناختی شناخته شده اند. بهزيستی روانشناختی حيطه گسترده ای از متغير ها را شامل می گردد، ريچتر (2001)، در بررسي 62 دانشجوي مسيحي در يک دانشگاه علوم انساني، نشان داد که بين بهزيستي رواني و بهزيستي معنوي رابطه مثبت معنادار وجود دارد. در اين تحقيق سطوح بالاتر معنويت با صفات شخصيتي سالم مرتبط بود.
فرينگ، برنان و کلر (1987)، با بررسي گروهي از دانشجويان دريافتند که بهزيستي معنوي و وجودي به طور منفي با خلق منفي مرتبط بوده و اين نشانگر آن است که متغيرهاي معنوي بر بهزيستي روانشناختي تأثير دارند.
از سوي کتن، لارکين، هوپس، کرومر و روزنتال (2005)، تحقيقي جهت سنجش معنويت به عنوان عاملي معنادار در زندگي افراد و اثرگذاري آن در علائم افسردگي و رفتار هاي ناقض سلامت، انجام شد. 134 نفر با ميانگين سني 2/16 مورد بررسي قرار گرفتند. از اين بين 89 درصد اعتقاد به خدا يا قدرتي برتر داشته و77 درصد معتقد بودند که دين در زندگي شان اهميت دارد. در اين مطالعه افراد داراي بالاترين سطوح بهزيستي معنوي به ويژه بهزيستي وجودي، کمترين نشانه هاي افسردگي و کمترين رفتارهاي ناقض سلامت را نشان دادند.
اليسون و فن (2008)، با بررسي مطالعات انجام شده در طرح پيمايش اجتماعي 1998 و 2004 تأکيد کردند که رابطه مثبت قوي بين تجارب معنوي روزانه و بهزيستي روانشناختي وجود دارد اما اين تجارب اثرگذاري کمي بر احساسات منفي داشته اند. آنان بيان کردند که تجارب معنوي روزانه دليل موجهي براي ارتباط بين فعاليت هاي مذهبي و متغير هاي روانشناختي اقامه نمي کند و اين مطلب مي تواند تأکيدي بر آن باشد که معنويت چيزي جداي از مذهب است.
برخلاف محدوديت پيشينه موجود در بررسی رابطه بهزيستی معنوی و شادکامی، با عناوين متعددی در بررسی رابطه دين و معنويت با شادی روبرو هستيم. عقيلي و کومار (2008)، در تحقيقي با عنوان رابطه بين نگرش هاي مذهبي و شادي در بين کارمندان حرفه اي، دريافته اند که عقايد مذهبي بيشتر، پيش بين وجود شادي بيشتر است . شادي با عقايد مذهبي همبستگي نشان داد ولي با داشتن دين رسمي، کمتر مرتبط بود.
موکرجي و برون (2005)، در مقاله اي با عنوان جنسيت، دين و شادي دريافتند که جنسيت و دين نقش مهمي در پيش بيني شادي دارند. دين داري، شادي بالاتري را پيش بيني مي کند و زنان از شادي بيشتري برخوردارند.
فيشر(2013)، در بررسي 466 دانشجو، 1002 دانش آموز و 494 فرد مذهبي دريافت که ارتباط با خدا، نسبت به شخصيت و سن فرد، به طور بارزتري واريانس شادي را تبيين مي کند.
عبد الخالق (2006)، در بررسي رابطه شادي با سلامت جسماني، رواني و دينداري نشان دادکه دينداري، پانزده درصد واريانس شادي را تبيين مي کند. در اين تحقيق، سلامت به گونه معناداري پيش بين شادي نبود. در بين افراد مورد مطالعه افراد ديندار، شادي بالاتري نسبت به گروه مخالف داشتند.
هيلز و آرگيل (1997)، در مقاله اي با عنوان تجارب موسيقيايي و مذهبي و ارتباط آنها با شادي بيان کردند که تجارب ديني بر شادي افراد اثر مثبت داشته اما فعاليت هاي گروهي مرتبط با موسيقي و مذهب، اثر عمده تري نشان دادند. به نظر مي رسد که جنبه هاي اجتماعي اين فعاليت ها است که حس بهزيستي و شادي ايجاد مي کند.
استاوروا، فچنهاور و شلوزر(2013) در بررسي فرضيه « دينداري، در جوامعي که دينداري، معيار و هنجار جامعه است، بهزيستي رواني را افزايش مي دهد.» نشان دادند که افراد ديندارتر ميانگين شادي و رضايت از زندگي بالاتري دارند و اين اثر در جوامع ديندار بارزتر است. در بررسي علل اين تفاوت، در بين افراد ديندار و غير ديندار در جوامع ديني، مشخص گرديد که در اين جوامع، افراد ديندار، به دليل برخوردهاي محترمانه و مورد احترام عموم مردم بودن، سطح شادي و رضايت از زندگي بالاتر و در نتيجه حس بهزيستي بيشتري دارند.
در مقابل پژوهش های فراوانی را نيز می توان يافت که رابطه دين داری و معنويت با شادکامی راتأييد نکر ده اند. لويس، مالتبي و دي (2005)، در مقاله جهت گيري مذهبي، سازگاري مذهبي و شادي در بين بزرگسالان ، به نتايج معناداري در رابطه دينداري و شادي دست نيافتند، در حالي که جهت گيري مذهبي دروني و سازگاري مذهبي مثبت، پيش بين نمرات بالاتر در مقياس شادي بودند. در توجيه اين امر آمده است که نتايج به دست آمده در ساير مطالعات مبني بر رابطه مثبت دينداري و شادي، بيشتر مبني بر سنجش بهزيستي روانشناختي بوده اند تا شادي. به عبارتي مذهب شايد بهزيستي روانشناختي را بيشتر از شادي فردي تحت تأثير قرار مي دهد.
هسناين، احمد انصاري و سمانتري (2011)، در مقاله اي با عنوان معنويت و شادي به عنوان همبسته هاي بهزيستي در زنان دين دار، در يافتند که زنان با بهزيستي بالا، شادي بيشتري نسبت به زنان با حس بهزيستي پايين دارند. تفاوت معناداري بين شادي در زنان با سطوح دين داري بالا و پايين به دست نيامد.
لويس، لنيگان، جوزف و فاکرت (1997)، در بررسي رابطه دينداري و شادي در بين 154 دانشجوي دوره ليسانس، ارتباط معناداري مبني بر اين که افراد مذهبي شادترند، به دست نياوردند.
گرين و اليوت(2010)، در مقاله اي با عنوان دين، سلامت و بهزيستي روانشناختي نشان دادند که افراد ديندار خبر از سلامتي و شادي بالاتري مي دهند. در گروه مورد مطالعه افراد ديندار با عقايد آزاد انديشانه، سلامت بالاتر و شادي کمتري را نسبت به افراد با عقايد بنيادگرايانه نشان دادند.
عبدل خالک و نيسر (2007)، در بررسي دانشجويان مسلمان الجزايري دريافتند که دينداري در مردان با سلامت روان مرتبط است، در حالي که در زنان علاوه بر سلامت روان، سلامت جسماني، شادي، رضايت از زندگي و خوش بيني را نيز پيش بيني مي کند.
بررسی رابطه دين و معنويت، هرچند در ظاهر متفاوت با موضوع پژوهش ما است، اما اين دو علاوه بر رابطه تنگاتنگ با بهزيستی معنوی، به عنوان جزئي جدايي ناپذير از بهزيستی مذهبی نيز هستند. غباري بناب، حکيمي راد و متولي پور(2008)، در بررسي 306 تن از دانشجويان دانشگاه تهران به بررسي رابطه سلامت روان و معنويت پرداختند. اين مطالعه نشان داد که افراد با معنويت بالاتر و معناي وجودي در زندگي کمتر عصبي و افسرده بودند. سلامت روان دانشجويان در اين تحقيق، از طريق معنويت آنان، قابل پيش بيني بود.
کوئنيگ(2012)، در بررسي صدها مقاله موجود در پايگاه اطلاعاتي از سال 1872 تا 2010، بيان کرد که بيماران طبي و رواني از اعتقادات مذهبي و معنوي خود، جهت سازگاري با بيماري و تغييرات استرس زاي زندگي شان استفاده مي کنند. در بين اين گروه افراد با دينداري و معنويت بيشتر، سلامت رواني بالاتري داشته و سريع تر با مشکلات سلامتي خود کنار مي آيند.
لي و نيوبرگ (2005)، با بررسي تحقيقات پيشين در زمينه رابطه دينداري و سلامت جسمي و رواني، ضمن تأييد اين مطلب، بيان داشتند که دينداري با فراهم آوردن امکاناتي از جمله حمايت هاي عاطفي و اجتماعي، ايجاد انگيزه هاي سالم زيستن و سبک زندگي سالم، به سلامت افراد کمک مي کند.
کراوز(2010) در يک بررسي طولي دريافت که اعتقاد به کنترل ميانجي گرانه خدا در زندگي، اغلب بر سلامت گزارش شده از سوي افراد، اثرگذار است. بر طبق اين تحقيق، افراد ديندار احساس هدفمندي در زندگي و خوش بيني بالاتري نسبت به سايرين دارند و شايد همين صفات، برآورد آن ها از سلامتي خود را تحت تأثير قرار مي دهد.
ماسلکو و کابزانسکي (2006)، در بررسي فرضيه اثر پذيري رابطه دين داري – معنويت و سلامت از جنسيت افراد، با بررسي نتايج به دست آمده از 1998 تا آن زمان، دريافتند که از ميان اثرگذاري سه نوع فعاليت مذهبي شامل: فعاليت دسته جمعي، فعاليت فردي و تجارب معنوي بر سلامت، در مردان فعاليت هاي مذهبي دسته جمعي پيش بين قوي تري براي سلامت و بهزيستي بود و در زنان نيز فعاليت مذهبي دسته جمعي و همچنين تجارب معنوي ارتباط معناداري را با سلامت و بهزيستي نشان دادند.
اليسون، بردت و هيل(2009)، با بررسي اطلاعات موجود در پايگاه اطلاعاتي از سال 1996، تأييد کردند که گرايشات مذهبي و اعتقاد به رستاخيز، به صورت منفي با اضطراب و به صورت مثبت با آسايش خاطر در ارتباط است.
هوانگ، هسو و چن (2012)، در بررسي 115 فرد شصت ساله و بالاتر در بيمارستان روانپزشکي تايوان مشاهده کردند که 75 درصد افراد افسردگي ملايم تا شديد داشته، 5/76 درصد نشانه هايي از افسردگي و 8/67 درصد همبودي علائم افسردگي و اضطراب را نشان دادند. نتايج نشان داد که دينداري، اثر ميانجي معني داري بر کيفيت زندگي دارد و به طور معناداري افسردگي و اضطراب را تعديل مي کند. در اين بين افراد ديندار، کيفيت زندگي بهتر و علائم افسردگي کمتري را نسبت به افراد غير ديندار نشان دادند.
کوئنيگ، مک کالوگ و لارسون (2001)، از بررسي 700 مطالعه صورت گرفته در موضوع ارتباط بين دينداري، بهزيستي و سلامت روان، 500 مطالعه را تأييدگر رابطه مثبت معنادار بين دينداري و الف) سلامت روان بهتر، ب) بهزيستي بالاتر و ج) سوء مصرف کمتر مواد يافتند. در مطالعات مورد بررسي روابط معنادار مشاهده شده با دين شامل موارد زير بود:
افسردگي کمتر و بهبود سريع تر( در 93.60 درصد از مطالعات صورت گرفته)
اضطراب پايين تر (در 69. 35 درصد از مطالعات صورت گرفته)
بهزيستي، خوش بيني و اميد بالاتر(در 114.91 درصد از مطالعات صورت گرفته)
هدفمندي و داشتن معناي بيشتر در زندگي(در 159.15 درصد از مطالعات صورت گرفته)
دريافت حمايت اجتماعي بيشتر(در 20.19 درصد از مطالعات صورت گرفته).
ريپنتروپ، آلتماير، چن، فوند و کفالا (2005)، در مطالعه اي بر روي 122 بيمار با درد مزمن عضلاني اسکلتي نشان دادند که رابطه معناداري بين عناصر دين – معنويت و سلامت جسمي و رواني وجود دارد. تجارب معنوي روزانه و حمايت ديني به طور معناداري سلامت رواني را پيش بيني مي کند. افراد بيمار اين گروه، معمولا تجارب معنوي روزانه نداشته، از حمايت هيچ تشکل مذهبي برخوردار نبوده و خود را فردي دين دار و معنوي نمي دانستند.
کوئنيگ، الزابن و احمد خليفه (2012)، در بررسي آثار موجود در رابطه بين دين، معنويت و سلامت روان در غرب و آسياي ميانه دريافتند که اکثريت ديني دو منطقه که به ترتيب مسيحي و مسلمان هستند، سطوح سلامت روان مشابهي را نشان مي دهند و اين دو دين اثرات به نسبت يکساني بر سلامت روان افراد دارند. جمع بندي نيز نشان داد که مشارکت مذهبي بالاتر در هر دو گروه با سلامت روان بيشتر همبسته است.
فرانسيس، رابينز، لويس، کيگلي و ويلر (2004)، در بررسي 246 دانشجوي دوره ليسانس دريافتند که افرادي که ديدگاهي مثبت نسبت به مسيحيت دارند، دارا ي سطوح بالاتر سلامت روان هستند. در اين بررسي حضور در کليسا و عبادات شخصي نيز نقش معناداري در سلامت روان افراد نشان داد.
کارمودي ، ريد ، کريستلر و مريام (2008)، در بررسي تأثير معنويت در گروهي که تحت آموزش افزايش آگاهي مبتني بر کاهش استرس قرار داشتند ، دريافتند که افزايش معنويت در کاهش پريشاني رواني و علائم طبي گزارش شده از سوي افراد اثر معناداري داشته است.
دين و معنويت تأثير مثبتی بر افزايش توان سازگاری فردی و روانی نشان داده اند. اثرگذاری بر اين ويژگی ها، زمينه ساز توانايي فردی در کنترل اثر گذاری استرس ها بر زندگی فرد بوده و به طريق مستقيم و غير مستقيم زمينه سلامت و بهزيستي فردی را فراهم می آورد.
کيم و سيدليتز(2002)، در بررسي 1300 دانشجو، نشان دادند که معنويت اثر محافظ در برابر اثر گذاري تجارب اضطراب آور بر سازگاري فردي داشته است.
مودلي (2008)، با مطالعه 1283 نفر از بزرگسالان آفريقاي جنوبي، با تحصيلات دبيرستان و بالاتر، نشان دادکه رابطه مثبت معنادار بين بهزيستي معنوي و توانايي سازگاري افراد وجود دارد. در اين مطالعه رابطه مثبت معنادار به ويژه بين سازگاري و ابعاد تعالي و اجتماعي بهزيستي معنوي مشاهده شد که نشان از افزايش توان سازگاري فردي همراه با بهبود ارتباط فردي با خدا و افراد جامعه دارد.
جکسون (2010)، در مطالعه اي تحت عنوان تجربيات معنوي روزانه، به عنوان سپري در برابر اثرگذاري استرس هاي روزمره بر خلق روزانه، با بررسي 244 بزرگسال 55 تا 92 ساله، دريافت که تجربيات معنوي روزانه، اثرات منفي استرس هاي روزمره بر خلق را تعديل مي کند. اين تجربيات معنوي به گونه اي معني دار کاهش اثرات منفي استرس ادراک شده روزمره، بر خلق را به دنبال داشتند. تجارب معنوي روزانه در اين نمونه، رابطه معناداري با وضعيت هاي خلق روزانه(مثبت و منفي)، نشان نداد.
جعفري و همکاران (2010)، در مقاله رضايت از زندگي، بهزيستي معنوي و اميد در بيماران سرطاني ، نشان دادند که بهزيستي مذهبي و وجودي به طور معناداري کيفيت زندگي را پيش بيني مي کنند و مي توان نتيجه گرفت که اين مؤلفه ها نقش مهمي در رضايت از زندگي و سازگاري رواني بر عهده دارند.
از بررسی مجموع پژوهش های صورت گرفته در بررسی رابطه معنويت و دينداری با شادي (موکرجي و برون(2005)، عقيلي و کومار(2008)،گرين و اليوت(2010)، برنا و سواري(1387)، صحرائيان و همکاران(1390 )،رجبي و صارمي(1391)، فيشر(2013)، اليسون و فن(2008)، موکرجي و برون(2005)، کوهن(2002)، و پاتريک و کيني(2003)) و سلامت روان (رجبي و صارمي(1391)، واحدي و همکاران(1389)، قدرتي ميرکوهي و خرمايي(1389)،اژدري فرد و همکاران(1389)، پاکيزه(1387)،صديق نژاد و محمدي(1387) ، کوئنيگ و همکاران(2012)، هوانگ و همکاران(2012)، کراوز(2010)، غباري بناب و همکاران(2008)، عبدالخالق و نيسر(2007)، ريو و وونگ(2006)، ريپنتروپ و همکاران(2005)، لي و نيوبرگ(2005)، فرانسيس و همکاران(2004)، سويدمير و همکاران(2004)، پاول، شهابي و تورسن (2003)، کوئنيگ و همکاران(2001) و ريچتر(2001))، به روشنی به رابطه معنويت با شادکامی و سلامت روان، پی می بريم. از پژوهش های جعفری و همکاران(1388)، صفائي راد و همکاران(1389)، سويو و همکاران(2009) رابطه منفی بهزيستی معنوی و مؤلفه های آن با سلامت روان تأييد می گردد. در بررسی بهزيستی معنوی شادکامی نيز، هرچند پيشينه ای يافت نشد اما پژوهش هايي در بررسی رابطه بهزيستی معنوی و بهزيستی روانشناختی موجود است و می توان شادی را جزئي از بهزيستی روانشناختی دانست. از طرفی تنها مطالعه يافته شده در مقايسه دانشجويان دانشگاه و حوزه، مقايسه سطح افسردگی آنان در پژوهش پرتوی نژاد و همکاران(1390) بود. پس ضمن تأييد مطالعات پيشين، خلأ پژوهشی در اين زمينه مشهود بوده و انجام پژوهشی دقيق و کامل تر در اين زمينه را لازم ساخته است.
منابع:
منابع فارسي:
آذربايجاني، مسعود و موسوی اصل، مهدی. (1385). درآمدي بر روانشناسی دين. قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انسانی دانشگاه ها، مرکز تحقيق و توسعه علوم انساني(سمت)،1385.
اژدري فرد، پري سيما؛ قاضي، قاسم و نوراني پور، رحمت ا.... (1389). بررسي تأثير آموزش عرفان و معنويت بر سلامت روان دانش آموزان. فصلنامه انديشه هاي تازه در علوم تربيتي، سال پنجم، شماره دوم،105- 127.
اميديان، مرتضي. (1388). بررسي وضعيت سلامت عمومي و شادکامي در دانشجويان دانشگاه يزد. مطالعات تربيتي و روانشناسي دانشگاه فردوسي، دوره دهم، شماره 1، 110-116.
اميريان، محمد الياس.(1390). بررسي رابطه ساده و چند متغيره هوش معنوي با سلامت روان و شادکامي دانشجويان دانشگاه شهيد باهنر کرمان. پايان نامه کارشناسي ارشد.کرمان .دانشگاه شهيد باهنر.
بخشايش، عليرضا؛ مرتضوي، مهناز و حائري، محمود. (1390). بررسي تطبيقي شادي و نشاط از ديدگاه اسلام و روانشناسي. مجله جامعه شناسي و علوم اجتماعي، زمستان 1390، شماره 1، 84- 101.
بردبار، مريم. (1385). پيش بيني شادماني بر اساس ابعاد هويت با واسطه گري باورهاي کنترل- هماهنگي و احساسات در تعاملات اجتماعي. پايان نامه کارشناسي ارشد. شيراز. دانشگاه شيراز.
برنا، محمدرضا و سواري، کريم. (1387). ارتباط ساده و چندگانه نگرش هاي مذهبي، سلامت رواني، رضايت از زندگي و عزت نفس با احساس شادکامي در بين دانشجويان. يافته هاي نو در روان شناسي، پاييز 1387، 2(8) . 76-86.
بوالهری، جعفر. (1387). رابطه ايمان و سلامت روان. بازيابی شده در 14/ 5 / 1387، از http:// tebyan. Net.
پاکيزه، علي. (1387). بررسي مقايسه اي سلامت روان دانشجويان و تأثير فعال سازي مفهوم معنويت بر آن. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان.
پرتوي نژاد، علي؛ احمري طهران، هدي؛ حيدري، اکرم؛ کيهاني، محمد و تازيکي، صادق علي. (1390). مقايسه ميزان افسردگي در دانشجويان دانشگاه هاي علوم پزشکي و طلاب حوزه علميه شهر قم سال 1388. مجله دانشگاه علوم پزشکي قم، دوره پنجم، شماره سوم، پاييز 1390، ويژه نامه طب و دين، 49-52.
تبرايي، رامين. (1388). بررسي جايگاه معنويت در الگوهاي عمده سلامت روان. مجله روانشناسي و دين، سال 3، شماره 1، 5-29.
تقوي، محمدرضا. (1380). بررسي روايي و اعتبار پرسشنامه سلامت عمومي. مجله روانشناسي و علوم تربيتي، شماره 20، 381-398.
جعفري، عيسي؛ دهشيري، غلامرضا؛ سهرابي، فرامرز و نجفي، محمود. (1388). رابطه بين بهزيستي معنوي و سلامت رواني دانشجويان.تازه ها و پژوهش هاي مشاوره، 8(31)، 65-78.
چراغي، مونا و مولوي، حسين. (1385). رابطه بين ابعاد مختلف دينداري و سلامت عمومي در دانشجويان دانشگاه اصفهان. پژوهش هاي تربيتي و روانشناختي 1385، شماره2.
خداياري فرد، محمد و همکاران. (1388). گزارش نهايي طرح پژوهشي آماده سازي مقياس دينداري و ارزيابي سطوح دينداري اقشار مختلف جامعه ايران. مؤسسه روانشناسي علوم تربيتي دانشگاه تهران.
دهشيري، غلامرضا. سهرابي، فرامرز. جعفري، عيسي و نجفي محمود.(1387). بررسي خصوصيات روانسنجي مقياس بهزيستي معنوي در ميان دانشجويان. مطالعت روان شناختي، دوره 4 ، شماره3، پاييز 1387.
رجبي، محمد.صارمي، علي اکبر و بياضي، محمد حسين. (1391). ارتباط بين الگوهاي مقابله ديني با سلامت رواني و شادکامي. روانشناسي تحولي: روانشناسان ايراني، سال هشتم، شماره 32، تابستان 1391.
رياحي، محمد اسماعيل؛ عليوردي نيا، اکبر و بني اسدي، محمدرضا. (1387). بررسي اثرات دينداري و جهت گيري مذهبي بر سلامت روان دانشجويان دانشگاه مازندران. مجله علوم اجتماعي دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي مشهد، پاييز و زمستان 1387، 51-90.
ريو، مارشال. (2005). انگيزش وهيجان. (ترجمه يحيي سيد محمدي، 1387). نشر ويرايش، چاپ 11، تابستان 1387.
زارع، بهنام.(1390). بررسي شادکامي و عوامل مؤثر بر آن(مطالعه موردي شهر کرمان). پايان نامه کارشناسي ارشد، کرمان ، دانشگاه شهيد باهنر.
شولتس، دوآن. (1977). روانشناسي کمال، الگوهاي شخصيت سالم. ترجمه گيتي خوشدل. نشر پيکان، چاپ سيزدهم، 1385.
صحراييان، علي؛ غلامي، عبد ا... و اميدوار، بنفشه. (1390). رابطه نگرش مذهبي و شادکامي در دانشجويان پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شيراز. افق دانش، فصلنامه دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني گناباد، دوره 17، شماره 1، بهار 1390، 69-75.
صديق نژاد، فهيمه؛ محمدي، نوراله. (1387). بررسي رابطه مذهب و رضايت از زندگي در دانشجويان دانشگاه شيراز. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان.
صفايي راد، ايرج. کريمي، لطف ا... . شموسي، نعمت ا... و احمدي طهور، محسن.(1389) . رابطه بهزيستي معنوي و سلامت روان در دانشجويان. مجله دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني سبزوار. دوره17، شماره4، 270-276.
طاهري، حبيب ا.... (1388). نقش باورهاي ديني در رفع نگراني ها. قم: انتشارات زائر، 1388.
علي پور، احمد و نوربالا، احمد علي. (1386). بررسي مقدماتي پايايي و روايي پرسشنامه شادکامي آکسفورد در دانشجويان دانشگاه تهران. مجله روانپزشکي و روانشناسي باليني ايران، شماره 4، 71-81.
علي محمدي،کاظم و جان بزرگي، مسعود. (1387). بررسي رابطه ميان شادکامي با جهت گيري مذهبي و شادکامي روانشناختي و افسردگي در دانش پژوهان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني قم در سال تحصيلي 86-1385. مجله روانشناسي و دين، تابستان 1387، شماره 2،131-146.
غرايي، بنفشه؛ احمدوند، افشين؛ اکبري دهقي، اشرف و زنوزيان، سعيده. (1387). بررسي ارتباط سلامت روان با مذهب دروني و بيروني در شهر کاشان. فصلنامه علمي ـ پژوهشي روانشناسي دانشگاه تبريز، سال سوم، شماره 10،59-83.
فتحي آشتياني، علي.(1390). آزمون هاي روانشناختي؛ ارزشيابي شخصيت و سلامت روان. انتشارات بعثت، چاپ ششم، زمستان 1390.
فضلي نژاد، صغري؛ کامکار، علي؛ کامکار، زهرا؛ ملا شفيع، اعظم. (1389). معنويت و سلامت رواني از ديدگاه قرآن. همايش منطقه اي سلامت پژوهي در قرآن کريم، 1389.
قدرتي ميرکوهي، مهدي و خرمايي، احسان. (1389). رابطه دينداري و سلامت روان در نوجوانان. فصلنامه علوم رفتاري، پاييز 1389، 2(5)،115-131.
کرتيس، آنتوني جيمز.(1963). روانشناسي سلامت. ترجمه فتحي آشتياني، علي؛ عظيمي آشتياني، هادي. انتشارات بعثت، چاپ دوم، 1385.
کريمی، علی. (1383). روان درمانی عارفانه.تهران: دانش، چاپ اول، 1383.
گنجي، حمزه. (1385). بهداشت رواني. نشر ارسباران، چاپ هفتم، تابستان 1385.
محمدي ري شهري، محمد. (1391). الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث. نشر دار الحديث، چاپ اول، 1391.
مرتضوی زاده، جشمت ا.... (1383). شادی. پيوند، شماره 296
مطلب زاده، افسانه. (1383). بررسي تأثير شوخ طبعي بر سلامت روان و شادماني ذهني در دانش آموزان مقطع متوسطه شهر شيراز. پايان نامه كارشناسي ارشد، شيراز، دانشگاه شيراز، دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي.
موسوي، رقيه و اكبري زردخانه، سعيد.(1389). الگوي رابطه دينداري و سلامت روان دانشجويان: تفاوت هاي جنسيتي. فرهنگ مشاوره، تابستان 1389 ، 1(2)،151-170.
مير دريکوندي، رحيم. (1382). الگوها و نظريه هاي عمده بهداشت رواني. ماهنامه معرفت، شماره 112، 1-13.
نادي، محمد علي و سجاديان، ايلناز. (1390). تحليل روابط بين معناي معنوي با بهزيستي معنوي ، شادي ذهني، رضايت از زندگي، شکوفايي روانشناختي، اميد به آينده و هدف در زندگي دانشجويان. فصل نامه علمي پژوهشي دانشکده بهداشت يزد، سال دهم، شماره 3و4 ، پاييز و زمستان 1390.
ناطقيان، سمانه. (1387). بررسي رابطه بين اعتقاد به باورهاي اسلامي و سلامت عمومي در بين دانشجويان. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان.
نور بالا، احمد علي. (1390). سلامت رواني ـ اجتماعي و راهکارهاي بهبود آن. مجله روانپزشکي و روانشناسي باليني ايران، سال هفدهم، شماره2، تابستان 1390، 151-156.
واحدي، شهرام و غني زاده، سميه. (1388). الگوي تحليل مسير روابط بين انگيزش دروني مذهبي ، نماز، بهزيستي معنوي و کيفيت زندگي با بهزيستي روانشناختي دانشجويان. فصل نامه علمي پژوهشي پژوهش در سلامت روانشناختي، دوره سوم، شماره دوم ، تابستان 1388.
واحدي، شهرام. فتح آبادي،جليل و اکبري، سونيا. (1389). الگوي ميانجي احساس تنهايي هيجاني و اجتماعي، بهزيستي معنوي، فاصله اجتماعي و افسردگي دانشجويان دختر. فصلنامه روانشناسي کاربردي، سال 4، شماره4 (16) ، زمستان 1389، 7-24.
هادي نژاد، حسن و زارعي، فاطمه. (1388). پايايي، اعتبار و هنجار يابي پرسشنامه شادکامي آکسفورد. پژوهش هاي روانشناختي، دوره 12، شماره 1و2، 62-77.
منابع انگليسي:
Abdel khalek, A. (2006). Happiness, health and religiosity: significant relations. Mental health, religion and culture,( 9) 1, 85-97.
Abdel khalek, A., & Naceur, F. (2007). Religiosity and its association with positive and negative emotions among college students from Algeria. Mental health, religion and culture, 10(2), 159- 170.
Adams, T., Bezner, J. & Steinhardt, M. (1997). The conceptualization and measurment of perceived wellness: integration balance across and within dimentions. American journal of health promotion, 11(3), 208-218.
Aghili, M., Kumar, G. V. (2008). Relationship between Religious Attitude and Happiness among Professional Employees. Journal of the Indian Academy of Applied Psychology, ( 34) Special Issue, 66-69.
Argyle, M. (1999). Causes and correlates of happiness. In D. Kahneman, E. Diener&N. Schwartz(Eds), well-being: the foundations of hedonic psychology. New York: Russell sage foundation. 353-373.
Barkr, P. J., Buchanan-Barker, P. (2005). Spirituality and mental health breakthrough. London: whurr pubs.(shelton & stafford).
Bonet, M. (2009). The impact of spiritual well- being and stressful life experiences on traumatic stress.submitted in partial fulfillment of the requirements for the degree doctor of philosophy Seton Hall university.
Buss, D. M. (2000). The evolution of happiness. American psychologist, university of Texas at Austin, 55(1), 15-23.
Carr,A.(2004). Positive psychology: The science of happiness and human strength. 27 church road, Hove,East sussex BN3 2FA.
Carmody, J., Reed, G., Kristeller, J., & Merriam, P. (2008). Mindfulness, spirituality, and health-related symptoms. Journal of Psychosomatic Research, 64, 393–403.
Cotton, S., Larkin, E., Hoopes, A., Cromer, B. A., & Rosenthal, S. A. (2005). The impact of adolescent spirituality on depressive symptoms and health risk behaviors. The Journal of adolescent health, (36) 6, 529- .
Diener, E. (1984). Subjective well-being. Psychological Bulletin, 95, 542-575.
Diener, E. (2000). Subjective well being: the science of happiness and a proposalfor a national index. American psychologists, 55, 34-43.
Diener, E. (2002). Frequently asked question(FAQ”S) about subjective well being (happiness and life satisfaction). A printer for report and new comers. http://www./s.psych.uivc.edu/-ediener/fag.html.
Edlin, G., Golanty, E. & Brown, K. C. (1999). Health and wellness. American psychologists, 4(4), 287-292.
Elkins, D. N. (1998). A personal program for building a spiritual life outside the walls of traditional religion. Wheaton IL: the theosophical publishing house.
Ellison, C. G., Burdette, A. M., & Hill, T. D. (2009). Blessed assurance: Religion, anxiety, and tranquility among US adults. Social Science Research, ( 38) 3, 656-667.
Ellison, C. W. (1983). Spiritual well- being: conceptualization and measurement. Journal of psychology and theology, ( 11) 4, 330-338.
Ellison, C. G., & Fan, D. (2008). Daily spiritual experiences and psychological well- being among US adults. Social indicator research, 88, 247-271.
Fehring, R. J., Bernnan, P. F., & Keller, M. A. (1987). Psychological and spiritual well- being in college students. Research in nursing and health, 10, 391-398.
Fisher, J. (2010). Development and application a spiritual well- being questionnaire called SHALOM. Religions 2010, 1, 105-121.
Fisher, J. (2013). Relating with God Contributes to Variance in Happiness, over that from Personality and Age. Religions 2013, 4(3), 313-324.
Francis, L. (1998). Happiness is a thing called stable extraversion: a further examination of the relationship between the Oxford Happiness Inventory and Eysencks dimensional model of personality and gender. Personality and Individual Differences, ( 26) 1, 5-11.
Francis, L. J., Robbins, M., Lewis, C. A., Quigley, C. F., & Wheeler, C. (2004). Religiosity and general health among undergraduate students: a response. Personality and Individual Differences, ( 37) 3, 485-494.
Freud, S. (1964). An outline of psychoanalysis. New York W.W. Notton and Co Inc.
Ghobaribonab, B., Hakimirad, E., & Motavallipour, A. (2008). The relationship between spirituality and mental health in college students: the case of university of Tehran. The sixth international conference on new directions in the humanities faith university: Istanbul, Turkey, July 2008, 15-18.
Gomez, R., & Fisher, J. W.(2005). The spiritual well-being questionnaire: testing for model applicability, measurement and structural equivalencies and latent mean differences across gender. Personality and Individual Differences, ( 39) 8, 1383-1393.
Green, M., Elliott, M. (2010). Religion, health and psychological well- being. Journal of religion and health, 49, 149-163.
Hawks, S. R., Hull, M. L., Thalman, R. L., & Richins, P. M. (1995). Review of spiritual health:definition, role and intervention strategies in health promotion. American journal of health promotion, ( 9) 5, 371-378.
Hasnain, N., Ahmad Ansari, Sh., Samantray, S. (2011). Spirituality and Happiness as Correlates of Well-being in Religious Women. European Journal of Social Sciences, ( 20) 3.
Hills. P., Argyle, M. (1998). Musical and religious experiences and their relationship happiness. Personality and Individual Differences 25, 91-102.
Huang, C. Y., Hsu, M. C., & Chen, T. J. (2012). An exploratory study of religious involvement as a moderator between anxiety, depression symptom and quality of life outcomes of older adults. Journal of clinical nursing, 21(5,6), 609-619.
Ibrahim, A. K., Kelly, S. J., Adams, C. E., & Glazebrook, C. (2012). A systematic review of studies of depression prevalence in university students. Journal of Psychiatric Research, In Press, Corrected Proof, Available online 20 December 2012.
Jafari, E., Dehshiri, G. R., Eskandari, H., Najafi, M., Heshmati, R., & Hoseinifar, J. (2010). Spiritual well-being and mental health in university students. Procedia social and behavioral science. 5, 1477-1481.
Jafari, E., Najafi, M., Sohrabi, F., Dehshiri, G. R., Soleymani, E., & Heshmati, R. (2010). Life satisfaction, spirituality well-being and hope in cancer patients. Procedia Social and Behavioral Sciences, 5, 1362–1366.
Jackson, B. R. (2010). Daily spiritual experiences: A buffer against the effect of daily perceived stress on daily mood. A thesis submitted to the graduate school of the university of the Notre Dame in partial fulfillment of the requirements for the degree for master, graduate program in psychology, Notre Dame, Indiana, October 2010.
Kaldor, P., Hughes, P., Castel, K., & Bellamy, J. (2004). Spirituality and well-being in Australia.NCLS occasional.
Keyes, C. L. M. (2002). The mental health continumm: from languishing to flurishing in life. Journal of health and social research, 43, 207-222.
Keyes, C. L. M. (2004). The nexus of cardiovascular disease and depression revisited: the complete mental health perspective and the moderating role of age and gender. Aging and mental health, 8, 266-274.
Kim, Y., Seidlitz, L. (2002). Spirituality moderates the effect of stress on emotional and physical adjustment. Personality and Individual Differences, ( 32) 8, 1377-1390.
Koenig, H. G. (2012). Religion, Spirituality, and Health: The Research and Clinical Implications. ISRN Psychiatry, Volume 2012 (2012), Article ID 278730, 33 pages. http://dx.doi.org/10.5402/2012/278730.
Koenig, H. G., Al Zaben, F., & Ahmed Khalifa, D. (2012). Religion, spirituality and mental health in the West and the Middle East. Asian journal of psychiatry, 5, 180-182.
Krause, N. (2010). God-Mediated Control and Change in Self-Related Health. Journal of Psychology and Religion, 20(4), 267–287.
Lee, B. Y., & Newberg, A. B. (2005). Religion and health: A review and critical analysis. Zygon, (40) 2, 443-468.
Lewis, C. A., Lanigan, C., Joseph, S., & De Fockert, J. (1997). Religiosity and happiness: no evidence for an association among undergraduates. Personality and Individual Differences, ( 22)1, 119-121.
Lewis A. C., Maltby, J., & Day, L. (2005). Religious orientation, religious coping and happiness among UK adults. Personality and Individual Differences, 38, 1193–1202.
Maselko, J., & Kubzansky, L. D. (2006). Gender differences in religious practices, spiritual experiences and health: Results from the US General Social Survey. Social Science & Medicine, 62, 2848–2860.
Miller, W. R., & Thoresen, C. E. (1999). Integrating spirituality into treatment: resources for practitioners. PsycNET, psyc INFO, Data base record.
Miller, W. R., & Thoresen, C. E. (2003). Spirituality, religion and health an emergency research field. A merican psychologist, 58 (1), 24-35.
Mookerjee, R., & Beron, K. (2005). Gender, religion and happiness. The Journal of Socio-Economics, 34, 674–685.
Moodley, T. (2008). The relationshi between coping and spiritual well- being during adolescence. A thesis submitted for partial fulfillment of the requirements for the degree of philosophiae doctor(child psychology). In the faculty of humanities, department of psychology at the university of the free state Bloemfontein, November 2008.
Pargament, K. I., Koenig, H. G., & Perez, L. M. (2000). The many methods of religious coping: development and initial validation of the RCOPE. Journal of clinical psychology, 56(4), 519-543.
Patrick, J.H., & Kinney, J.M. (2003). Why believe? The effect of religious beleifs on emotional well being. Journal of Religious Gerontology, (14) 2-3, 153-170.
Powell, L.H., Shahabi, L., & Thoresen, C.E. (2003). Religion and spirituality linkage to physical health. American psychologists, 58(1), 36-52.
Rew, L., & Wong, Y. J. (2006). A systematic review of association among religiosity/ spirituality and adolescents health attitudes and behaviors. Journal of adolescent health, 38(4), 433-442.
Richter, R. J. (2001). Correlation of psychological well- being and christian spiritual well- being at a small christian liberal Arts college in the urban MidWest. Paper presented at the first annual undergraduate research symposium beld at Wisconsin Lutheran college, May 2001.
Rojas, M. (2007). Heterogeneity in the relationship between income and happiness. Journal of economic psychology, 28, 1-14.
Rippentrop, A. E., Altmaier, E. M., Chen, J., Found, E. M., & Keffala, V. J. (2005). The relationship between religion/spirituality and physical health, mental health, and pain in a chronic pain population. Pain, 116, 311–321.
Seligman, M., Steen, T., Park, N., & Peterson, Ch. (2005). Positive psychology progress: emprical validation of intervention. American psychologists, 60(5), 410-421.
Sheldon, K. M., & Lyubomirsky, S. (2004). Achieving sustainable new happiness: prospects, practices and prescriptions. In A. Linely & S. Joseph( Eds), Positive psychology in practice, 127-145. Hoboken, NJ, John Wiley & sons.
Smith, T.B., Mc Cullough, M.E., & Poll, J. (2003). Religiousness and depression: evidence from a main effect and the moderating influence of stressful life events. Psychological Bulletin, 129(4), 614- 636.
Soo You, K., Lee, H., Fitzpatrick, J., Kim, S., Marui, E., Lee, J., & Cook, P. (2009). Spirituality, Depression, Living Alone, and Perceived Health Among Korean Older Adults in the Community. Archives of Psychiatric Nursing, ( 23) 4, 309-322.
Soydemir, G., Bastida, E., & Gonzalez, G. (2004). The impact of religiosity on self assessments of health and happiness: evidence from the US south west. Applied economics, 36(7), 665-672.
Stavrova, O., Fetchenhauer, D., Schlösser, T. (2013). Why are religious people happy? The effect of the social norm of religiosity across countries. Social Science Research, ( 42) 1, 90-105.
Stewart, M. E., Watson, R., Clark, A., Ebmeier, K. P., & Deary, I. J. (2010). A hierarchy of happiness? Mokken scaling analysis of the Oxford Happiness Inventory. Personality and Individual Differences, 487, 845-848.
Tiew, Creedy & Chan. (2012). Student nurses' perspectives of spirituality and spiritual care. Nurse Education Today, In Press, Corrected Proof, Available online 11 July 2012.
Veenhoven, R. (2006). How do we assess how happy we are? Tenets, implication and tenability of three theories.Paper presented at conference on new directions in he study of happiness: United states and international perspectives. University of Notre Dame, USA, October 2006.
Warren, A. (2009). Thriving in your life and ministry religion, spirituality and well- being review. Religion, spirituality and well- being review, June 2009. research