صفحه محصول - مبانی نظری و پیشینه تحقیق امنیت عاطفی در زندگی زناشویی 43 صفحه

مبانی نظری و پیشینه تحقیق امنیت عاطفی در زندگی زناشویی 43 صفحه (docx) 44 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 44 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

1156970-251142500 -70485-12890500 دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم وتحقیقات هرمزگان موضوع: رابطه مهارت‌های هیجانی و امنیت عاطفی با کیفیت زندگی زناشویی زوجین شهر رودان استاد راهنما: دکتر سید عبدالوهاب سماوی دانشجو: زهرا اخلاقی پور سال تحصیلی 1393-1392 تقدیر و تشکر سپاس فراوان از جناب آقای دکتر سید عبدالوهاب سماوی، که در تمام مراحل پژوهش، رنج به من آموختن را بر خود هموار کردند و دشواری‌های این راه، از مهربانی و دلسوزی شان نکاست، آن چنان‌که هیچ گاه احساس نکردم در این راه تنها هستم. از جناب آقای منصور اخلاقی پور که مرهون کمک‌ها و راهنمایی‌های ارزشمند ایشان می‌باشم، صمیمانه قدردانی می‌کنم. تقدیم به پدر و مادرم همسرم فهرست مطالب 1-6 تعاريف مفهومی متغيرها8 1-6 تعاريف عملیاتی متغيرها9 فصل دوم: مروری بر تحقیقات انجام شده 2-3 موضع‌گیری‌های نظری در خصوص امنیت عاطفی49 2-3-1 مفهوم امنیت50 2-3-2 مفهوم امنیت عاطفی52 2-3-3 عوامل تاثیرگذار بر امنیت عاطفی53 2-3-3-1 ویژگی‌های شخصیتی 54 2-3-3-2 ارتباط54 2-3-3-3 حل تعارض55 2-3-3-4 مسائل مالی55 2-3-3-5 فعالیت اوقات فراغت56 2-3-3-6 رابطه جنسی56 2-3-3-7 نقش‌های مربوط به برابری زن و مرد56 2-3-4 دیدگاه‌های مطرح شده پیرامون امنیت عاطفی57 2-3-4-1 دیدگاه رشدی فارمن57 2-3-4-2 دیدگاه تركيبي وارينگ59 2-3-4-3 دیدگاه دلبستگي جانسون و ويفن60 2-3-4-4 ديدگاه تركيبي جسلسن62 2-3-4-5 ديدگاه تعاملي باگاروزي65 2-4 يافته‌هاي پژوهشي در قلمرو موضوع مورد بررسي66 منابع منابع فارسی منابع غیر فارسی چکیده تحقیق حاضر جهت بررسی رابطه بين مهارت‌های هیجانی و امنیت عاطفی با کیفیت زندگی زناشویی زوجین ساكن شهر رودان انجام گرفت. این پژوهش به روش توصیفی- همبستگي طراحی و انجام شد. ابزارهای مورد استفاده در این تحقیق عبارت بود از آزمون رضايتمندی زناشويی انريچ، مقیاس آگاهی از هیجانات تورنتو (TAS-20) و آزمون امنیت عاطفی تجدید نظر شده (ISQ-R) که توسط اعضای نمونه تکمیل شدند. نمونه تحقیق شامل 475 نفر از زوجین ساكن شهر رودان بودند که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. همچنین جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روشهای آماری همبستگی و تحلیل رگرسیون استفاده شد. نتایج نشان داد که مهارت‌های هیجانی و امنیت عاطفی با کیفیت زندگی زناشویی زوجین ساكن شهر رودان ارتباط مستقیم معنادار دارند. نتایج حاصل از آزمون رگرسیون حاکی از این بود كه مهارت‌های هیجانی و امنیت عاطفی 18 درصد از واریانس کیفیت زندگی زناشویی را تبیین می کنند. یافته‌های پژوهش مؤید این مهم است که بين مهارت‌های هیجانی و امنیت عاطفی با کیفیت زندگی زناشویی زوجین ساكن شهر رودان رابطه معناداری وجود دارد و می توان از طریق مهارت‌های هیجانی و امنیت عاطفی مي‌توانيم کیفیت زندگی زناشویی زوج ها را پیش‌بینی کرد. کلید ‌واژه‌ها: کیفیت زندگی زناشویی، مهارت‌های هیجانی، امنیت عاطفی. 1-6. تعاریف مفهومي متغیرها کیفیت زندگی زناشویی: کُل و اسپانير (1998) کيفيت زندگی زناشويي را به عنوان موفقيت و عملکرد يک ازدواج توصيف کردهاند. لارسون و هولمان (2001) بيان کردند کيفيت زندگی زناشويي يک مفهوم پويا است زيرا ماهيت و کيفيت روابط ميان افراد در خلال زمان تغيير مييابد که اين مطلب امکان شناسايي عوامل تأثير گذار برکيفيت يک رابطه را فراهم مينمايد. هرچند ممکن است که اين قبيل روابط پيچيده بوده وحاوي تعاملات ميان متغيرهاي بسيار باشند (نقل از غلامعليان و احمدی، 1387). مهارت‌های هیجانی: مهارت‌های هیجانی شامل طبقه وسیعی از مهارت‌ها می‌باشند از قبیل: توانایی در شناسایی هیجانات، ابراز هیجانات، همدلی کردن و مدیریت هیجانات چالش‌برانگیز. به عبارت دیگر مهارت‌های هیجانی شامل روش‌های اکتسابی هر فرد برای شناسایی کردن، سازمان‌دهی کردن و ابراز هیجاناتش و همچنین نحوه پاسخ‌گویی او به هیجانات دیگران می‌باشد (کردوا، جی و وارن،2005). امنیت عاطفی: طبق تعریف کردوا و اسکات (2001) امنیت عاطفی، احساس امنیت و آسودگی نسبت به آسیب پذیر بودن در بافت یک رابطه معین می‌باشد. 1-7. تعاریف عملیاتی متغیرها کیفیت زندگی زناشویی: در تحقیق حاضر منظور از کیفیت زندگی زناشویی نمره‌ای است که آزمودنی‌ها در آزمون انریچ به دست می‌آورند. طیف نمرات آزمودنی‌ها در این آزمون از 47 تا 235 می‌باشد. مهارت‌های هیجانی: در تحقیق حاضر منظور از مهارت‌های هیجانی نمره‌ای است که آزمودنی‌ها در آزمون آگاهی از هیجانات تورنتو (TAS-20) به دست می‌آورند. طیف نمرات آزمودنی‌ها در این آزمون از 20 تا 100 می‌باشد. امنیت عاطفی: در تحقیق حاضر منظور از امنیت عاطفی نمره‌ای است که آزمودنی‌ها در آزمون امنیت عاطفی تجدید نظر شده (ISQ-R) به دست می‌آورند. طیف نمرات آزمودنی‌ها در این آزمون از 0 تا 112 می‌باشد. فصل دوم مروری بر تحقیقات انجام شده 2-3. موضع‌گيري نظري درخصوص امنیت عاطفی 2-3-1. مفهوم امنیت از جمله نیازهای اساسی بشرکه دربیشتر نظریه‌های روان شناسان و نیز پژوهش های آنان درباره خصوصیات انسان، مشاهده می گردد،نیاز به امنیت است امنیت عبارت است ازآزادی نسبی ازخطر.ایمنی عبارت است از: 1- آسایش خاطرناشی ازاطمینان شخص به ارضای نیازمندی‌ها وخواهش‌های خود.2- اطمینان ازاین که هیچ کس او را تهدید نمی کند.به عبارتی امنیت: الف- حالتی است که در آن، ارضای احتیاجات و خواسته‌های شخصی انجام می‌یابند، ب- احساس ارزش شخصی،اطمینان خاطر،اعتماد به نفس و پذیرش ازطرف گروه است. برخلاف احساس امنیت، ناایمنی وضع یاحالتی است که درآن آسایش خاطر وامنیت شخصی، دست خوش تهدید است.ناایمنی،احساس بی یارو یاوری، بیچارگی،عدم محافظت وناشایستگی درمقابل اضطرابهای گوناگون است،که شخص به علت عدم توانایی درتصمیم گیری وشک وتردید از لحاظ هدف ها، ایده آل‌ها، استعدادهای شخصی، و روابط با افراد دیگر با آن مواجه می گردد. امنیت حالتی است که در آن قدرت یا پیروزی بدون مبارزه، حاصل می‌شود.هم چنین، امنیت حالتی است که در آن ارضای نیازها وتمایلات تضمین شده است. مزلو (1970) تأکید می کند که هر یک از نیازهای عاطفی، شناختی و بیانی یک ارزش به شمار می رود، این نکته همان قدرکه در مورد عشق به حقیقت یا به یقیین صدق می کند، درباره علاقه به ایمنی نیز صادق است. احساس ناایمنی نه تنها انگیزه و محرک سودمندی نخواهد بود، بلکه استعداد فرد را در رو به روشدن وحل کردن مشکلات وخطرات نیزمحدود می نماید.نابهنجاری های روانی و رفتاری درانسان هنگامی شروع می‌شود که احساس ناایمنی بر وجود او حاکم گردد. احساس ناایمنی می تواند از جنبه های مختلف زندگی، شغلی، تحصیلی، خانوادگی و اجتماعی نمود پیدا کند و با متغیرهای سن، جنس، دین، تأهل، شغل، رشته تحصیلی، شدت یا کاهش یابد. احساس ناایمنی را می توان در دوره های مختلف سنی مشاهده کرد. جامعه خوب، باثبات، آرام و تحت اداره صحیح، معمولاً به حد کافی موجبات امنیت خاطر اعضایش را در مقابل تغییرات ناخوشایند اقتصادی واجتماعی،تغییرات شدید اقلیمی، تهاجمات جنایی، قتل، آشوب، ظلم ونظایر آن فراهم می‌آورد. در این میان مزلو، روان شناس معروف انسان گرا از اولین کسانی بود که در این زمینه نظریات اساسی ارائه نموده است. برای روشن نمودن مفهوم ناایمنی او چهارده نشانه فرعی یا عناصر اجزایی این احساس را برشمرد که عبارت بودند از: 1- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه دیگران نبودن، با سردی و بدون عاطفه با او رفتار کردن و داشتن احساسات نفرت آمیز و خصمانه نسبت به دیگران، 2- احساس تنهایی، انزوا و دوری از دیگران، 3- احساس این که همیشه در معرض خطر قرار دارد، احساس مداوم از تهدید، خطر و اضطراب، 4- ادراک دنیا به عنوان مکانی تاریک، خصمانه و خطرناک، دنیایی که قانون جنگل در آن حکم فرما است، 5- دیدن دیگران به عنوان افراد بد، شیطانی، تهدید کننده، خودخواه و خطرناک، 6- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل خصمانه زیاد نسبت به دیگران، 7- عموماً بدبینی، تمایل به این که همه چیز به طرف بدی است، 8- گرایش به ناخشنودی و نارضایتی شدید از خود محیط، 9- احساس تنش، تنیدگی، فشار، کشمکش درونی توأم با عوارض و حالاتی مانند عصبی، پرخاشگری و خستگی، 10- علاقه اجتماعی، مهربانی، علاقه در دیگران و همدلی، 11- احساس گناه و شرمندگی شدید، سرزنش زیاد، دلسردی، یأس و ناامیدی و تمایل به خودکشی، 12- اختلال در سیستم احساس ارزش و پذیرش خود، مانند نیاز شدید به قدرت و مقام اجتماعی، افتخارات، جاه طلبی، پیشرفت اجتماعی، پرخاشگری، ثروت، کلّّّیت، رقابت و بالعکس احساسات خودآزاری، حقارت و اتکای شدید و وابستگی زیاد به دیگران، احساس ضعف و بیچارگی، و درماندگی و تسلیم شدن در برابر ناملایمات، 13- گرایش به عبیب جویی زیاد و بیش از حد و خرده بینی وسواسی نسبت به خود و به ویژه عیوب و ضعف هایش، 14- داشتن امیال دایمی و شدید برای یافتن امنیت به صورت هدف های مکرر و متغیر و کاذب و ناقص و گاه هدف هایی که با هذیان و توهم همراهند. طبق تعریف کردوا و اسکات (2001) امنیت عاطفی، احساس امنیت وآسودگی نسبت به آسیب پذیر بودن دربافت یک رابطه معین می‌باشد. 2-3-2. مفهوم امنیت عاطفی امنیت عاطفی، حالتی را گویند که در آن شخص از ارضای نیازهای عاطفی خود، به ویژه ارضای نیاز خود به محبوب بودن، احساس اطمینان کند.. احساس امنیت عاطفی بستگی دارد به محبت و عطوفت، مقبولیت و ثبات روابط. احساس امنیت عاطفی به توانایی احساس امنیت و اطمینان، زمانی که شخص درگیر یک رابطه صمیمانه با یک شریک عشقی است، اطلاق می‌شود، به این شرط که با اینکه فرد آسیب پذیر است، ترس از پیامد هیجانی منفی تجربه نشود (کردوا،2007). مهم است که توجه شود که برای شروع فرایند صمیمیت، وجود آسیب‌ پذیری ضروری است و اینکه آسیب‌پذیری در یک بافت آرامش‌بخش و اطمینان‌بخش، فرایند ایجاد احساسات امنیت عاطفی را خلق می‌کند (کردوا،2007). کردوا و اسکات (2001) به منظور سهولت در مشاهده امنیت عاطفی در تحقیقات تلاش کردند که آن را با واژه‌های رفتاری تعریف کنند. آن‌ها امنیت عاطفی را به عنوان نتیجه تعاملات بین زوج‌هایی که رفتارهای صمیمانه و احساسات مثبت را در روابطشان تجربه می‌کنند، مفهوم سازی می‌کنند. این احساسات، تجربیاتی درونی هستند که در طول زمان به علت صمیمیت و پاسخ‌گویی عاطفی زوجین به یکدیگر بر انگیخته می‌شوند و حاصل آن‌ها احساس آرامش و امنیت عاطفی است. اگر تجارب انباشته شده در طول زمان در یک رابطه صمیمانه غنی باشد، سرانجام امنیت عاطفی بوجود می‌آید (آسایش در مورد آسیب‌پذیر بودن به جای ترس از ضربه خوردن یا طرد شدن از سوی همسر) (کردوا و اسکات، 2001). اولسن (2006) امنیت عاطفی را به احساس امنیت فرد در یک رابطه عاطفی تعریف می‌کند و آن را به عنوان ملاک صمیمیت در نظر می‌گیرد. بعضی از محققان به توضیح این موضوع پرداخته‌اند که چگونه امنیت عاطفی که یک زوج در رابطه‌شان تجربه می‌کنند، به میزان مهارت‌های هیجانی آن‌ها مربوط می‌شود. در این دیدگاه امنیت عاطفی به عنوان پدیده‌ای اکتسابی در نظر گرفته می‌شود که بیشتر به رضایت افراد از رابطه‌شان نزدیک است (دوریان و کردوا،2004). آن‌ها یک نظریه رفتاری از صمیمیت را ارائه دادند که روشن می‌کرد چگونه سطوح بالای مهارت‌های هیجانی درون یک رابطه، رابطه را برای طرفین از این نظر که از دیگری آسیب نبینند، ایمن می‌کند و رضایت و امنیت عاطفی را به ارمغان می‌آورد. از سوی دیگر امنیت عاطفی نقش مهمی در حفظ و بالا نگه داشتن رضایت زناشویی دارد (سیمپسون، هاگ و اشنایدر،2006). 2-3-3. عوامل تاثیرگذار بر امنیت عاطفی به صورت کلی، ایجاد امنیت عاطفی منوط به شکل‌گیری اعتماد بین‌فردی در رابطه زوجین است، به گونه‌ای که اولا زوجین طرف مقابل را در زندگی خود شریک بدانند، دوما رابطه زوجین به گونه‌ای باشد که وابستگی ایمنی بین طرفین بوجود آید و سوما اینکه تعهد و وفادرای فزاینده‌ای که همراه با تقویت‌های مثبت است، در زوجین مشاهده شود (گریف و مالهرب،2001). از جمله موضوع های شناخته شده که می‌تواند بر امنیت عاطفی زوجین تاثیرگذار باشد عبارتند از: رابطه جنسی، رابطه خویشاوندی، دوستان، فرزندان، مصرف مواد مخدر، نحوه صرف اوقات فراغت، اختلافات مذهبی، خیانت جنسی، به پایان رسیدن عشق متقابل، مشکلات عاطفی، مشکلات مادی، سوء استفاده بدنی (مانند کتک زدن)، مشکلات ارتباطی، (گفت و شنود)، ازدواج در سنین پایین، درگیری های شغلی (ومبل، 1969، پیتمن، 1989؛ به نقل از سیمپسون و همکاران،2007). عواملی که در ایجاد و میزان امنیت عاطفی در رابطه زناشویی موثر است به شرح زیر می‌باشد: 2-3-3-1. ویژگی‌های شخصیتی درک افراد از همسرشان با توجه به رفتارها و ویژگی‌های شخصیتی او که شامل مواردی نظیر بدخلقی، کله شقی، افسردگی، لجبازی، حسادت، اجتماعی بودن، منزوی بودن و... می شود، می تواند ازعواملی باشد که امنیت عاطفی را درهمسرتحت تاثیر قرار دهد.معمولا اختلافات شخصیت افراد با چشم‌اندازهای متفاوت آنان ارتباط دارد.هرکدام از همسران خود را منطقی وانعطاف ‌ذیر ودیگری را غیرمنطقی و سرسخت می‌پندارد. بسیاری از برخوردها ناشی از طرز تلقی شخصیتی زن وشوهراست.یکی باعینک شفاف خوش‌بینی به حوادث می‌نگرد و دیگری با عینک تار بدبینی. شخص مستقل پیشنهاد کمک را نشانه تحقیر یا فقدان اعتماد می‌داند، حال آنکه انسان وابسته آن را به حساب توجه و علاقه می‌گذارد. انسان مستقل جدایی را مترادف با آزادی می‌داند و حال آنکه برای انسان وابسته، جدایی نشانه انزوا و تنها ماندن است. همه این موارد به طرق مختلف امنیت عاطفی زوجین را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد (ناوک،2007). 2-3-3-2. ارتباط رابطه خوب وسالم زناشویی مبتنی برعشق است. عشقی مسئولانه که بدنبال رابطه ای مسئولانه ایجاد می‌شود. رابطه‌ای مبتنی بر مساوات و برابری دو انسان که هردو سعی‌شان فراهم کردن امکانات رشد و شکوفایی دیگری است. بطور کلی برقراری رابطه به دو صورت کلامی و غیر کلامی است.ارتباطات کلامی، بخش عمده‌ای از ارتباطات را شامل می‌شود. بسیاری از زوج ها در انتقال امیال و احساسات خود به یکدیگر با دشواری روبرو هستند و خواسته هایشان را طوری به طرف مقابل منتقل می‌کنند که گویی به دو زبان متفاوت صحبت می‌کنند. در این شرایط هرگز عجیب نیست که دچار سوء تفاهم شوند (میرجین،2003). زوج هایی که از زندگی زناشویی خوبی برخوردار نیستند، در مقایسه با زوج‌هایی که زندگی زناشویی موفقی دارند، در درک نقطه نظرات واقعی یکدیگر با دشواری بیشتری روبرو هستند. با آنکه هردو خواهان تشریک مساعی هستند، ناتوانی در مبادله و انتقال پیام، آنها را در رسیدن به توافق‌های مهمی نظیر تقسیم وظایف و رسیدگی به فرزندان محروم می‌کند. در مواقعی می‌توان ریشه‌های مشکل را در حساسیت بی حد و روحیه تدافعی جستجو کرد. افراد با گرفتن حالت تدافعی، از دیدن و یا شنیدن آنچه دوست ندارند مصون می‌مانند. در نتیجه قادر نخواهند بود به ارتباط سالم برسند و این نهایتا باعث نا امنی در زندگی زناشویی می شود (بک، 1987، به نقل از روشنی،1390). 2-3-3-3. حل تعارض در یک ازدواج موفق، زن و شوهر متعهدند که بر سر تفاوت‌های خود به توافق برسند، در تضاد و اختلاف باقی نمانند و بجای بحث و مخالفت برای مصالحه و صمیمیت تلاش کنند. با هم گفتگو کردن بخشی از تماس و مصالحه است. زوج‌های موفق نیز باهم درگیر می‌شوند اما با اختلافات خود برخورد منصفانه می‌کنند. ظرفیت قبول اختلاف، نشانه صمیمیت و نشانه یک خانواده سالم است. اختلاف سالم و خوب، سازنده است. در خانواده های مساله دار، مسائل را انکار می‌کنند و یا می‌پذیرند که با هم مخالفت نکنند و یا اینکه لب از سخن می‌بندند و منزوی می‌شوند. از آنجا که هر شخص، انسان منحصر به فردی است و از آنجا که مقررات نظام هر خانواده متفاوت است، اختلاف امری نا گزیر است و صد البته که نحوه برخورد با این تفاوت‌ها و حل تعارضات، در میزان امنیت عاطفی بسیار موثر است (برادشاو، 1999، به نقل از میرجین و کردوا،2007). 2-3-3-4. مسائل مالی مسائل مربوط به دخل و خرج هم اغلب موجبات نا امنی در روابط را فراهم می کند. با توجه به نقش دخل و خرج می‌توان انتظار داشت که فعالیت مشترک زن و شوهر در تحصیل اسباب معاش و پرداخت هزینه ها بر وحدت و یکپارچگی میان آنان بیافزاید. در زمینه دخل و خرج، اغلب با انواع مشغله‌های ذهنی در خصوص انصاف، کنترل و رقابت و سایر مبانی سمبلیک که به فعالیت های مشترک لطمه می‌زند، برخورد می‌کنیم (هیل،2005). بسیاری از زوج ها بر سر چگونگی مخارج با یکدیگر اختلاف دارند. زن و شوهر باید در کار بودجه بندی و خرج درآمد های خانواده از سیاستی استفاده کند که بر اساس آن از بروز لجبازی و اقدامات تلافی جویانه اجتناب شود (باکوم و اپستین،1990). 2-3-3-5. فعالیت اوقات فراغت بسیاری از زوج ها از این شکایت دارند که به قدر کافی با هم وقت صرف نمی کنند. مشکل اصلی در واقع مدت با هم بودن نیست، بلکه مسئله این است که فرصت با هم بودن چگونه می‌گذرد، کم توجهی زن و شوهر به راضی کردن یکدیگر، برای زندگی مشترک بسیار مضر است. زن و شوهر از همدیگر انتظاراتی دارند. انتظار اینکه اوقاتی را نیز به همدیگر اختصاص دهند. عدم توجه به این مسئله عاملی برای ایجاد احساس ناامنی عاطفی در زوج ها می‌شود (بک، 1987، به نقل از فابرت و شولی،1996). 2-3-3-6. رابطه جنسی به اعتقاد بسیاری، رابطه جنسی زن و شوهر یکی از مهم ترین علل تعیین کننده امنیت عاطفی بین آن‌ها است. در هیچ بخشی از روابط زناشویی، معنای سمبلیک آن تا این اندازه فعال و نقش آفرین نیست. اختلاف میان زن و شوهر، در زمان و کیفیت این رابطه نمایان است. احساس صمیمیت و مورد پذیرش بودن که در رابطه جنسی تجربه می‌شود، تضعیف کننده ناامنی عاطفی روابط زناشویی است. از سوی دیگر، کاهش میل جنسی و در نتیجه عملکرد جنسی ممکن است به حساب تخفیف عشق و محبت گذاشته شود، در نتیجه دایره بسته‌ای شکل می‌گیرد که از یک سو این پیام را به طرفین می‌دهد که مانند قبل برای دیگری جذاب نیستند و از سوی دیگر باعث فاصله بیشتر زوجین شده و امنیت عاطفی آن‌ها را کاهش می‌دهد (دوریان و کردوا،2004). 2-3-3-7. نقش‌های مربوط به برابری زن و مرد اعتقادات، احساسات و نگرش‌های افراد، سهم و نقش‌های مختلف زناشویی در خانواده را نشان می‌دهد. کار بسیاری از زوج‌ها بر تقسیم وظایف و اینکه زن و شوهر هر کدام موظف به انجام چه مسئولیت هایی هستند به اختلاف برمی‌خورند. با بی اعتبار شدن تدریجی نقش‌های سنتی زن و مرد، تعیین مسئولیت های زن و شوهر در قبال هم دشوار است. از دیرباز بر اساس یک رسم متداول نقش مرد در خانواده، تحصیل درآمد و نقش زن انجام کارهای خانه و نگهداری از بچه‌ها بوده است. اما وقتی هر دو بیرون از منزل کار می کنند، زن اغلب مسئولیت دوگانه ای پیدا می‌کند. با توجه به تحولات تدریجی و موقعیتی که امروزه فراهم آمده، زن و شوهر در کار تامین درآمد و انجام وظایف خانه داری باهم مشارکت می‌کنند. این تحول با آنکه در زمینه‌هایی اسباب تحکیم پیوندهای زندگی زناشویی را فراهم کرده، در بعضی زمینه‌ها و بخصوص در مواردی که نقش‌ها نامشخص و درهم شده اند، اشکالاتی بوجود می‌آورد. گاه زن و شوهر در انجام وظایف و مسئولیت ها کارشان به بحث و اختلاف می کشد و یکدیگر را به زیر پا گذاشتن پیمان نامه ازدواج متهم می کنند که این خود امنیتی که آن‌ها در رابطه‌شان تجربه می‌کنند را زیر سوال می‌برد (ویتاکر،1993؛ نقل از هیل،2005). 2-3-4. دیدگاه‌های مطرح شده پیرامون امنیت عاطفی 2-3-4-1. ديدگاه رشدي فارمن طبق نظر فارمن در مورد امنیت عاطفی توانايي براي کسب امنیت عاطفی از طريق يك فرايند مطالبه كردن تسهیل ميشود. انتظارات مربوط به خود و رابطه و الگوهاي ويژه روابط اوليه منجر به شكل خاصي از درگير شدن با افراد و اشيا مي‌شود. توانايي براي تجربه امنیت عاطفی يك پديده رشدي است. البته امنیت عاطفی ويژگي‌هاي فوري نيز دارد كه كاملا بوسيله توانايي‌هاي اوليه مشخص نمي‌شود. اما از پيش زمينه‌هاي اوليه از طريق مجموعه‌اي از انفعالات ناشي مي‌شود. در هر مرحله از زندگي كودكي، تجربه با والدين و همسالان ساختارهاي زيربنايي كه توانايي رفتار صميمانه با بزرگسالان است را شكل مي‌دهد. خودافشايي و امنیت عاطفی در بزرگسالي نتايج كيفي دوران كودكي هستند. هيچ چيز در كودكي بطور مستقيم اين توانايي ها را ايجاد نمي‌کند اما رويكرد رشدي به ما اجازه مي‌دهد بين كودكي يا تجارب اوليه با همسالان و امنیت عاطفی در بزرگسالي ارتباط برقرار كنيم. يك ديدگاه رشدي همچنين جنبه هاي پيچيده صميميت رفتاري، هيجاني و انگيزش را در نظر مي گيرد (فارمن،2002؛ نقل از باگاروزی،1387). فرد بزرگسال برای تجربه امنیت عاطفی بايد بتواند هيجانات شديد كه بخش غيرقابل تفكيك يك رابطه نزديك است را آزادانه در ميان بگذارد. سرانجام فرد بايد توانايي خودافشايي، تقابل بالغانه، حساسيت نسبت به احساسات ديگران و علاقه به خوب بودن ديگران را داشته باشد. هر يك از اين جنبه هاي امنیت عاطفی از تركيب تجارب خانوادگي و همسالان در مراحل اوليه رشد ناشي مي‌شود. كودك بايد نزديكي، تقابل و حل تعارض بين گروه‌هاي همسال را نيز تمرين كند. ديدگاه رشدي از دو بعد توانايي تجربه امنیت عاطفی را بررسي مي كند: الف) روابط اوليه و توانايي براي نزديكي: از نظر فارمن روابط در كودكي با سه جزء نزديكي، تعامل و نهايتاً محبت ارتباط دارد. اول: رابطه با مراقبين اوليه كه تاريخچه پاسخ دهي و در دسترس بودن منجر به انتظارات مثبت درباره تعاملات با ديگران مي‌شود. دوم: اين روابط زمينه اي براي يادگيري تعامل با همسر را آماده مي‌كند. سوم: از طريق يك تاريخچه مراقبت مسئولانه و حمايت براي استقلال كودك يك حس خود ارزشي را رشد مي‌دهد. اين ويژگي‌ها احتمالاً زيربناي رفتارهايي است كه احتمالاً با الگوهاي بعدي مثل خود اطميناني ارتباط دارد. اين تجارب همچنين كودك را به پذيرش و انتظار انواع خاصي از واكنش‌ها از سوي ديگران هدايت مي كند. ب) حساسيت نسبت به طرد و روابط رمانتيك: شواهد تجربي نيز ارتباط اين رشد دلبستگي و نزديكي را نشان مي‌دهد. آنچه افراد از روابط قبلي مي‌آورند ممكن است روابط رمانتيك را تحت تاثير قرار دهد. براساس رويكردهاي بين فردي كلاسيك (باولبي، اريكسون، هورناي و ساليوان) يك راه كليدي براي بررسي تاثير روابط گذشته بر روابط رمانتيك بررسي اثر اين روابط روي انتظارات دريافت پذيرش و پرهيز از طرد است. بزرگسالي كه انتظارات دفاعي طرد را بعنوان نتيجه طرد از والدين يا همسالان رشد داده، نسبت به طرد همسرش حساس خواهد بود. حساسيت نسبت به طرد يك فرايند شناختي- هيجاني است كه از تجربه طرد ناشي مي‌شود. بطور خلاصه حساسيت نسبت به طرد اين موضوع را مطرح مي‌كند كه افراد چگونه فكر كردن، احساس كردن و رفتار كردن در رابطه رمانتيك و تصميم گيري براي تداوم رابطه رمانتيك يا پايان آن را بر اساس تجارب اوليه انتخاب مي كنند (فارمن، 2002؛ نقل از باگاروزی، 1387). دو نوع ارتباط بين ظهور روابط رمانتيك و تغييرات مربوط به قدرت در روابط خانوادگي در خلال دوره انتقال بزرگسالي اوليه وجود دارد. اول رشد علاقه رمانتيك به وظايف جدايي و تفرد مربوط مي شود. ظهور فعاليت رمانتيك در نوجواني مي‌تواند بعنوان بخشي از فرآيند كلي رشد استقلال هيجاني در بافت خانواده در نظر گرفته شود. دوم: درگير شدن نوجوان در روابط رمانتيك همراه با تغييراتي در موقعيتهاي بين فردي يا خانواده و وسيله جدا شدن نوجوان از خانواده در ابعاد مختلف اقتصادي و اجتماعي است. يكي از مسائل مهم در روابط بين فردي حفظ استقلال و فرديت در عين نزديكي، قرابت و دلبستگي است كه تجارب اوليه دوران كودكي و نوجواني در رشد اين توانايي مي تواند نقش اساسي داشته باشد (فالونو اسكوپر،1997؛ به نقل از سامانی،1386). 2-3-4-2. دیدگاه تركيبي وارينگ وارينگ (1980، 1983؛ نقل از الیس،2004) امنیت عاطفی بین همسران را به عنوان تركيبي از هفت عنصر زير تعريف مي‌كند: محبت يا هيجان: ميزاني كه احساسات نزديك هيجاني بوسيله همسر بيان ميشود. وقتي احساسات نزديك هيجاني و محبت بين همسران ابراز ميشود، امنیت عاطفی ايجاد ميشود. بيانگر بودن و خودافشايي: ميزاني كه افكار، عقايد، گرايشات و احساسات در درون رابطه بيان ميشود. خودافشايي با امنیت عاطفی ارتباط مثبت دارد؛ وقتي خودافشايي در رابطه زناشويي تسهيل ميشود، امنیت عاطفی افزايش مييابد. تطابق : ميزاني كه همسران ميتوانند با يكديگر بصورت راحت كار و تفريح داشته باشند. تطابق، امنیت عاطفی را به وسيله افزايش زمان با هم بودن در فعاليتهاي مشترك ايجاد ميكند. همبستگي و تعهد: ميزان تعهد همسران نسبت به رابطه است. تعهد شرط ضروري براي امنیت عاطفی است، زيرا اطمينان و اعتماد در رابطه را تسريع مي كند. روابط جنسي: ميزاني كه نيازهاي جنسي مبادله و ارضاء مي شود، ارضاء جنسي منعكس كننده بيشتر با هم بودنهاي شديد است كه يك زوج تجربه مي كنند. تعارض: ميزان آساني حل عقايد متفاوت بين همسران است. مهارتهاي حل تعارض بعنوان يك پيش بيني كننده سطح نهايي امنیت عاطفی در نظر گرفته مي شود. اختيار: ميزان روابط مثبت همسران با خانواده و دوستان است. اختيار مربوط به استقلال در برقراری روابط هيجاني قوي با افراد ديگر مانند خانواده اصلي است كه به زوج اجازه يك فضاي هيجاني كه براي رشد امنیت عاطفی نياز است، را مي‌دهد. 2-3-4-3. دیدگاه دلبستگي جانسون و ويفن جانسون و ويفن (2003) معتقدند مسئله اساسي در زوج‌هايی که امنیت عاطفی را تجربه نمی‌کنند، دلبستگي نا امن است و نحوه ايجاد اين نا امني و تداوم آن و همچنين تغيير سبك دلبستگي زوجين را تبيين مي‌كنند. اين رويكرد به درمانگر براي درك و تغيير عملکرد خانواده كه منبع درد است اما مي‌تواند منبع لذت و رضايت شود كمك مي كند. اين ديدگاه معتقد است بسياري از مشكلات و علائم مراجعين انعكاس مشكلات ناشي از دلبستگي ناامن است، زيرا نامني دلبستگی، روابط را ناایمن مي‌كند و آشفتگي هيجاني ايجاد مي كند. دلبستگي ناامن وقتي رشد مي‌كند كه يك مظهر دلبستگي (مثل مادر يا همسر) از نظر هيجاني غيرقابل دسترس باشد. عدم دسترسي به مظهر دلبستگي به دلايل مختلف مي‌تواند بروز كند. اول بخاطر اينكه اين مظهر دلبستگي خودش دلبستگي ناامن دارد و از نزديكي در رابطه اجتناب مي‌كند. افرادي كه از نزديكي اجتناب مي‌كنند براي صميمي بودن با ديگران احساس عدم صلاحيت مي‌كنند و وقتي ديگران نياز به دلبستگي به آنان دارند، تمايل به طرد ديگران دارند. غيرقابل دسترس بودن به ويژه در لحظات بحراني مي‌تواند اين پيام را ايجاد كند كه نيازمند بودن شرم آور است و احتمالاً پرهيز از تماس با ديگران را تسريع مي‌كند. غيرقابل دسترس بودن همچنين وقتي اتفاق مي‌افتد كه مظهر دلبستگي در هيجانات منفي مثل احساس خشم و افسردگي، غوطه ور باشد. اين هيجانات منفي بر توانايي فرد براي در دسترس بودن هيجاني اثر مي‌گذارد، زيرا درگيري عاطفي باعث مي‌شود فرد در تشخيص و درك نيازهاي هيجاني فرد ديگر مشكل دشته باشد. اين افراد همچنين ممكن است در پاسخ به نيازهاي ديگران حتي وقتي نياز ديگران را تشخيص مي‌دهند، صلاحيت نداشته باشند. نيازهاي دلبستگي در روابط بزرگسالي مانند روابط والدين و فرزندان در كودكي است و مسائلي مانند نياز به دانستن اين كه همسر دوست داشتني، در دسترس، حمايتگر و ثابت است را شامل مي‌شود. بنابراين احساس امنيت عاطفی، به حس اطمينان با توجه به در دسترس بودن و پاسخگو بودن مظهر دلبستگي و احساس خود ارزشي و عدم طرد و غفلت اشاره مي كند. طرحواره‌هاي مربوط به دلبستگي نوعاً مربوط به ترس از طرد بوسيله همسر و آرزو براي نزديكي يا صميميت بيشتر با همسر است، و ترس از اينكه همسر وقتي به حمايت نياز است غيرقابل اعتماد يا غيرقابل دسترس باشد. در روابط زناشويي غيرقابل دسترس بودن هيجاني همسر، دلبستگي ناامن را ايجاد مي كند و دلبستگي ناامن منجر به افسردگي و خشم مي‌شود. همين طور دلبستگي امن سازگاري را تسهيل مي‌كند و آشفتگي هيجاني را كاهش مي‌دهد، در حالي كه دلبستگي ناامن هم ناامنی عاطفی ايجاد مي‌كند و هم روي توانايي فرد براي سازگاري در رابطه اثر مي‌گذارد. به منظور اطمينان از اين‌كه نياز به دلبستگي ارضا مي‌شود، بزرگسالان در دسترس بودن همسر و توانايي او براي ارضاء نيازها را بازنگري مي‌كنند. شواهد دال بر غيرقابل دسترس بودن همسر، فقدان حمايت، فقدان عشق و صميميت يا طرد منجر به آشفتگي و رشد مشكلات ارتباطي مي‌شود (بتانی و لورن،2008). بنابراين اگرچه مشكل ظاهرا ناشي از مشكلات ارتباطي است اما مشكل زيربنايي تهديد دلبستگي امن است. دلبستگي امن فراتر از فقدان ناامني و ترس از طرد است و شامل يك باور مطمئن نيز مي‌شود كه مظهر دلبستگي هم مي‌تواند و هم از نظر هيجاني در دسترس و پاسخگو خواهد بود (جانسون و ويفن، 2003). 2-3-4-4. ديدگاه تركيبي جسلسن جسلسن به 8 مقوله يا بعد امنیت عاطفی زوجین همراه با آسيب شناسي آن اشاره مي كند: علاقه يا نگاهداري: اولين تجربه ميان فردي ما بعنوان يك انسان نگاه داشته شدن است. نظريه‌هاي رشدي و روابط شيء متناسب با اين مرحله يا بعد امنیت عاطفی است. دنيل استرن ميگويد امنیت عاطفی، صمیمیت و همدلي از گهواره آغاز ميشود. مشاهدات استرن از كنش‌هاي متقابل والدين و كودك نتايجي را براي امنیت عاطفی بزرگسالان ارائه مي‌كند. اگر امنیت عاطفی، صميميت و همدلي واقعيت طفوليت را مي‌سازند، پس بايد در تصور دروني والدين پيگيري شود تا واقعيت طفوليت را شكل دهد. پس در بزرگسالي نيز امنیت عاطفی در تجربه ارتباط با ديگران ايجاد مي‌شود. استرن همچنين پيشنهاد مي‌كند كه مرحله كودكي پيش كلامي يك مرحله رشدي ضروري براي يادگيري رفتارهاي پيچيده تعامل غيركلامي انسان هاست. فرا ارتباط در تقاضاهاي غيركلامي كودك براي نگاهداري بنا نهاده مي‌شود (استرن، 1990، به نقل از الیس،2004). سولومن (1989) معتقد است كه ازدواج در بهشت يا آسمان ايجاد نميشود، بلكه در تعاملات پوياي اوليه بين والدين و كودك ساخته مي‌شود كه مكرراً در بزرگسالي دوباره فعال مي‌شود. از ديدگاه جسلسن اگرچه نگاه داشتن به عنوان پيش مرحله اي براي وظايف توسعه يافته بعدي و موفقيت در امنیت عاطفی بزرگسالي است، اما افراد مي‌توانند مسئوليت روابط شان در زمان حال را به عهده بگيرند (نقل از الیس،2004). دلبستگي: در اين مرحله كودك بين مادر و ساير افراد تمايز قائل مي‌شود. قبلاً كودك فردي بود كه مورد علاقه بود، اما در اين مرحله كودك مي‌تواند به مادرش علاقه داشته باشد. رفتار دلبستگي در طول زندگي ادامه مي‌يابد. افراد دلبستگي به افراد و اشياء را در طول زندگي در تلاش براي رهايي از درد و تنهايي جستجو مي‌كنند. از اين طريق كودك روابط اجتماعي را مطابق با انتظار پاسخ دهي و در دسترس بودن ديگران در كودكي شكل مي‌دهد. همين اصل در بزرگسالي ادامه مي‌يابد. شيوه دلبستگي افراد ريشه در تجربه آنان با دلبستگي اوليه شان دارد و اين انتظارات روي چگونگي انتظارات افراد از روابط اثر ميگذارد. مارگارت ماهلر (1975) رفتار دلبستگي را ناشي از مرحله جدايي- فرديت مي‌داند. اين مرحله از سن سه ماهگي تا شش ماهگي اتفاق مي‌افتد و وظيفه نهايي اين مرحله براي كودك دروني كردن حضور شخص مادر است. اين ديدگاه اهميت انتقال روابط در رشد كودك را خاطرنشان مي‌كند. لاكار (1992) دو نوع انتقال انحرافي و سالم را مطرح مي‌كند. حركت انتقالي انحرافي پيچيده است و امنیت عاطفی را محدود مي‌كند، در حالي كه انتقال سالم رشد ارتباط افراد را تسهيل مي كند. انتقال مي‌تواند امنیت عاطفی رابطه و درك را افزايش دهد يا مانع شود (نقل از الیس،2004). هيجان يا شهوت: سومين بعد امنیت عاطفی تجربه هيجان يا شهوت است. در حالي كه علاقه و دلبستگي آرام و دروني است تجربه هيجاني پرسر و صدا و توجه برانگيز است. جسلسن يك درك روان تحليلي از ارتباط انسان مبتني بر غرايز ليبدويی فرويد را خاطرنشان مي‌كند و مثال فرويد از عقيده اوديپال را مطرح مي‌كند. اريكسون (1982) يك نظريه آلتي از صميميت يا ازدواج را مطرح مي‌كند. جسلسن مي‌گويد غريزه جستجوي لذت ما را براي غلبه بر فضاي بين ما از طريق رابطه جنسي يا لمس تحريك مي‌كند و اين تجربه هيجاني فضاي بين مردم را عايق مي‌شود. موضوع ديگر در ارتباط تجربه هيجاني به عنوان كاهش دهنده تنش است. جسلسن مي‌گويد ما از كودكي به دنبال كامروايي بوده‌ايم و ارضاء مي‌تواند به عنوان كاهش تنش تلقي شود. به هر حال تجربه هيجاني سهم مهمي در هماهنگي صميميت و جدايي دارد (الیس،2004). تصديق يا اعتباربخشي چشم به چشم: تصديق يا انعكاس تجربه دروني مطابق با فلسفه من- تو مارتين بوبر است. تجربه تماس جنسي يا ارتباط چشمي براي غلبه بر فضاي بين افراد صورت مي‌گيرد. در رابطه چشمي يا صميمي است كه ما خودمان را بيدار مي‌كنيم و مي‌توانيم نتيجه گيري كنيم كه ما در حضور ديگري و به خاطر ديگري با ارزشيم و وجود داريم. اين بعد صميميت مطابق با روانشناسي خود كوهات (1977) نيز هست. كوهات از آيينه يا انعكاس براي توصيف اينكه كودك وقتي شخص ديگر در دسترس باشد ياد مي‌گيرد تا آنچه مي‌خواهد را بفهمد، استفاده مي كند. انعكاس يا همدلي يك ابزار ضروري براي رشد مفهوم خود سالم است. در كودكي ما آگاه مي‌شويم كه پدر و مادر اشخاص جدايي از ما هستند. كودك شروع به استفاده از لغت ديگري مي‌كند و واكنش‌هايش به عنوان يك انعكاس است كه مي‌تواند به كودك درباره تجربه خود ياد بدهد. بنابراين انعكاس در چشم‌هاي مادر يعني آن چيزي كه مركز حس كودك از خود مي‌شود در بزرگسالي نيز ادامه خواهد يافت (نقل از الیس،2004). هويت‌يابي يا كمال طلبي: همان طور كه كودك رشد مي‌كند، مي‌فهمد كه ديگران به ويژه بزرگسالان بزرگتر و قوي‌تر از او هستند. هويت يابي و كمال طلبي فرد را به اين افراد قدرتمندتر مربوط مي‌كند و به فرد كمك مي‌كند بيشتر شبيه اين افراد شود. اين با مفهوم آدلر كه مي‌گويد برتري طلبي روانشناختي مربوط به نياز به غلبه بر احساس حقارت در شخص است قابل مقايسه است. در نياز ما به شبيه شدن به يك فرد يا حتي كنترل روي ديگران ما به شكلي عملي مي‌كنيم تا بر فضاي بين خودمان غلبه كنيم. ما نردباني را براي ارتقاي جستجو مي كنيم تا بر روي آن بايستيم يا با كفش‌هاي ديگران و در جاي ديگران راه مي رويم. تقابل و بازآوايي يا تشديد: تقابل تصوير دو انسان كه در كنار يكديگر با تعادل راه مي‌روند را نشان مي‌دهد. اين مرحله مشابه مرحله صميميت در مقابل انزواي اريكسون است و به معناي تناسب با ديگران است. احاطه شدن: احاطه شدن به معناي تعلق به گروه، شغل، مذهب و خانواده است. مردان به طور سنتي توسط شغل و زنان توسط خانواده يا كودكانشان احاطه مي شوند. هر فرد محيطي را جستجو مي‌كند تا فرصت پيدا كند نيازهايش را از ديگران بگيرد. تجربه احاطه شدن يك پيش درخواست تكامل از بعد ارتباطي است. اين مرحله با مرحله توليد كردن اريكسون منطبق است. مراقبت: در طول رشد شخص ياد مي‌گيرد كه ديگران نيز نيازهايي دارند و ما مي‌توانيم به وسيله توجه به نيازهاي ديگران بر فضاي بين خودمان فائق آييم و نيازهاي ديگران را به نيازهاي خودمان ترجيح دهيم. اين مرحله مشابه با عشق رولومي است. مراقبت به عنوان منبعي از آرزوها است، يعني وقتي ما از ديگران مراقبت مي كنيم خودمان را در ارتباط با ديگران كامل مي‌بينيم و در بعد عميق انسان بودن حركت مي كنيم (الیس،2004). 2-3-4-5. ديدگاه تعاملي باگاروزي امنیت عاطفی يك فرآيند تعاملي است كه شامل يك تعداد از ابعاد مرتبط مي‌شود. امنیت عاطفی يك نياز واقعي انسان است و در يك چارچوب نياز بقا براي دلبستگي رشدي مي‌كند. آشفتگي هاي شديد در مرز دلبستگي مادر- كودك يا شكست دلبستگي كودكي پيامدهايي براي رشد امنیت عاطفی واقعي در زندگي بعدي دارد. نياز به امنیت عاطفی به عنوان رشد، پختگي، تمايز يافتگي و تظاهر پيشرفته نياز جهاني بيولوژيكي براي نزديكي بدني، ارتباط و تماس با انسانهاي ديگر مفهوم سازي مي شود (باگاروزی،1387). باگاروزي (1387) امنیت عاطفی را شامل نه بعد امنیت روانشناختي، عقلاني، جنسي، جسماني، معنوي، زيبايي شناختي، اجتماعي، تفريحي و فعلي مي‌داند. شدت كلي نياز به امنیت عاطفی و ابعاد نه گانه آن براي هر فرد متفاوت از ديگران است. افراد با ‌توجه به تفاوت‌هاي فردي در شدت و نوع امنیت عاطفی با يكديگر متفاوتند. با در نظر گرفتن اين تفاوت‌ها بين افراد مي‌توان درك كرد كه چگونه يك زن و شوهري كه نياز كلي‌شان براي امنیت عاطفی از نظر شدت نياز مشابه است، هنوز ممكن است از در ميان گذاشتن تجربه صميميت در رابطه شان ناراضي باشند. متاسفانه بسياري از همسران اين تفاوت‌ها را خوب يا بد، سالم يا ناسالم، خواستني يا غيرقابل قبول تعبير و تفسير مي كنند. يكي از وظايف اوليه درمانگران كمك به زوجين براي درك و پذيرش تفاوت در شدت نيازهاست. زوج‌هايي كه به خاطر عدم رضايت از نيازهاي امنیت عاطفی وارد درمان مي‌شوند، به تدريج ياد مي‌گيرند كه تفاوتشان در شدت نيازهاي كلي و شدت ابعاد نيازها يك موضوع ساده مربوط به تفاوت هاست. در ارتباط با ابعاد امنیت عاطفی با گاروزي به دو محور امنیت عاطفی قابل قبول و قابل پذيرش اشاره مي كند: امنیت عاطفی قابل قبول و متقابل: امنیت عاطفی يك فرآيند پويا و تعاملي است كه براساس اطمينان و احترام متقابل شكل مي‌گيرد. بنابراين هر همسر بايد اطمينان كامل براي در میان گذاشتن عميق ترين افكار و احساساتش بدون ترس از قضاوت و ارزيابي داشته باشد. علاوه بر اين براي درك اينكه همسر كاملا آنچه را مطرح مي شود مي‌پذيرد، يك فرد بايد احساس كند كه همسرش متقابلاً پذيرفته مي شود و سطوح عميق خودافشايي وجود دارد. اين پذيرش قابل قبول و متقابل است كه به رابطه اجازه مي‌دهد به سمت سطوح عميق امنیت عاطفی و عشق حركت كند. رضايت قابل پذيرش و متقابل: ممكن است از بحث قبلي اين طور استنباط شود كه اگر دو همسر در شدت نيازها در يك بعد متفاوت باشند احساس عدم رضايت در آن بعد مي‌كنند. اما اطلاعات باليني از اين ديد حمايت نمي‌كند و وجود اختلاف در ابعاد امنیت عاطفی لزوماً به معناي عدم رضايت نيست و ممكن است عليرغم اختلاف در اين زمينه باز هم رابطه رضايت بخش باشد. رضايت از امنیت عاطفی يك موضوع كاملاً شخصي و ذهني است. اين فرايند ارزيابي ذهني با در نظر گرفتن دو فرايند رضايت قابل قبول و رضايت متقابل قابل درك است. رضايت قابل قبول يك رضايت دروني است كه يك فرد با ميزان و كيفيت پذيرش نسبت به همدلي و دركي كه همسر در پاسخ به خودافشايي صميمانه و ابراز يك نياز احساس شده نشان مي‌دهد، تجربه مي‌كند. رضايت متقابل يك رضايت دروني است كه يك شخص با عمق، ميزان، كيفيت خودافشايي همسر و بيان نياز احساس شده براي ابعاد امنیت عاطفی مشترك تجربه مي‌كند (باگاروزي،1387). 2-4. يافته‌هاي پژوهشي در قلمرو موضوع مورد بررسي بسياري از دانشمندان و پژوهشگران كوشيده‌اند تا بر اساس نظريه‌هاي مختلف به مطالعه کیفیت زندگی زناشویی بپردازند. در اين تحقيقات به بررسي عوامل مختلف تاثيرگذار بر کیفیت زندگی زناشویی پرداخته شده است. نتايج اين تحقيقات نشان داده است كه کیفیت زندگی زناشویی پديده‌ايست كه از عوامل زمينه ساز مختلفي مانند جنسیت، خصوصيات رواني و شخصيتي فرد، سلامتی، نحوه فرزندپروری، وضعيت اقتصادي ـ اجتماعي و استخدام، نگرش‌هاي مربوط به ازدواج و طلاق، روابط جنسي و تجارب ارتباطی قبلي افراد تاثير مي‌پذيرد (غلامعليان و احمدي،1387). ماد (2000) اثر آموزش مهارت‌های هیجانی را بر افزایش سازگاری 8 زوج مورد بررسی قرار داد. نتایج پژوهش وی نشان داد آموزش مهارت‌های هیجانی باعث افزایش سازگاری زوجی گروه آزمایش شده است. هالوگ، بوکوم و مارکمن (1988) در یک پیگیری سه ساله، یک گروه از زوج های آلمانی را که در یک برنامه ی پیش از ازدواج مربوط به مهارت های هیجانی شرکت کرده بودند، مورد بررسی قرار دادند. در این مطالعه، زوج ها به مدت سه سال پس از اجرای برنامه، تحت پیگیری قرار گرفتند. بعد از سه سال، زوج های شرکت کننده در برنامه که سپس ازدواج کرده بودند، در سطوح رضایتمندی از رابطه زناشویی، توافق، حل مسأله و رفتارهای ارتباطی مثبت، تفاوت های معناداری را با گروه مقایسه نشان دادند. در پژوهش فینی (1999) با عنوان رابطه بين دلبستگی و روش‌های حل تعارض و رضايت زناشويی، امنیت دلبستگی با رضايت زناشويی زوجين همبستگی مثبت داشت. همچنين مذاكره ‌دو جانبه درباره حل تعارض‌ها، مهمترين عامل واحدی بود كه رضايت از دواج را برای زنان و مردان پيش‌بينی می‌كرد. در اين پژوهش، در رابطه‌ بين دلبستگی ايمن و رضايت زناشويی، الگوهای ارتباطی فقط برای زنان متغير واسطه (ميانجی) بود. برای مردان الگوهای ارتباطی تنها به طور جزيی واسطه بين دلبستگی ايمن با رضايت از ازدواج بود و اضطراب درباره روابط، تفاوت در رضايت زناشويي را توجيه می‌كرد. از سوی دیگر پژوهش‌های زیادی نشان داده‌اند که آموزش مهارت‌های هیجانی به همسران موجب کاهش تعارض و افزایش رضایت زناشویی شده است. پژوهش‌های فراتحلیلی، اندازه اثر را برای درمان تعارض زناشویی به شیوه آموزش مهارت‌های هیجانی به همسران 90/0 گزارش کرده‌اند (دان و اسکویل،1995؛ به نقل از اعتمادی و همکاران،1385). بخشی از تحقیقات داخلی به بررسی رابطه بین مهارت‌های هیجانی، صمیمیت و امنیت عاطفی بر کیفیت زندگی زناشویی پرداخته‌اند. برای نمونه حيدري و اقبال (1389) طی پژوهشی به بررسی رابطه دشواري در تنظيم هيجاني، سبک‌هاي دلبستگي و صميميت با رضايت زناشويي در زوجين صنايع فولاد شهر اهواز پرداختند. نتايج نشان داد که بين دشواري در تنظيم هيجاني و رضايت زناشويي زوجين و بين سبک دلبستگي اجتنابي و رضايت زناشويي زوجين رابطه منفي معناداري وجود دارد. بين سبک دلبستگي ايمن و رضايت زناشويي زوجين رابطه مثبت معناداري وجود دارد. همچنین بين صميميت و رضايت زناشويي زوجين رابطه مثبت معناداري وجود دارد. نتايج حاصل از تحليل رگرسيون نيز حاکي از وجود رابطه چندگانه دشواري در تنظيم هيجاني، سبک‌هاي دلبستگي و صميميت با رضايت زناشويي زوجين بود. متولي، بختياري، علوي مجد و ازگلي (1388) در پژوهشی با عنوان رضايتمندي از زندگي زناشويي و صميميت زوجين در زنان باردار شاغل و غير شاغل شهر اردبيل نتیجه گرفتند که بين ميانگين رضايت زناشويي و صميميت کلي در زنان باردار غير شاغل و شاغل تفاوت معناداري وجود ندارد. بين حيطه‌هاي صميميت با رضايت زناشويي به جز صميميت بدني همبستگي معناداري مشاهده شد. احتشام زاده، مكوندي و باقري (1388) در تحقیقی رابطه بخشودگي، کمال گرايي و صميميت با رضايت زناشويي در جانبازان و همسران آنها را مورد مطالعه قرار دادند. نتايج تحليل همبستگي پيرسون نشان داد که بين بخشودگي و رضايت زناشويي رابطه مثبت معنادار وجود دارد. همچنين ميان صميميت و رضايت زناشويي رابطه مثبت معنادار و ميان کمال گرايي و رضايت زناشويي رابطه منفي معنادار به دست آمد. نتايج حاصل از تحليل همبستگي چندگانه نيز حاکي از وجود رابطه چندگانه بين بخشودگي، کمال گرايي و صميميت با رضايت زناشويي بود و بخشودگي بهترين پيش‌بيني کننده ميزان رضايت زناشويي زوجين گزارش شد. در زمینه تحقیقات داخلی در حوزه مهارت‌های هیجانی می‌توان به پژوهشی اشاره کرد که بشارت (1384) در آن به بررسي تاثير هوش هيجاني بر كيفيت روابط اجتماعي پرداخت. يافته‌های این پژوهش نشان داد که بين هوش هيجاني و مشکلات بين‌فردی دانشجويان همبستگي منفي معنادار وجود دارد. هوش هيجاني، هم چنين با زمينه‌هاي مختلف مشکلات بين‌فردی دانشجويان، هم چون قاطعيت، مردم آميزي، صميميت، و مسئوليت پذيري، همبستگي منفي معنادار دارد. هوش هيجاني، با تقويت سلامت رواني، توان همدلي با ديگران، سازش اجتماعي، بهزيستي هيجاني، و رضايت از زندگي، مشکلات بين‌فردی را کاهش مي‌دهد و زمينه بهبود روابط اجتماعي را فراهم مي‌سازد. هوش هيجاني، هم چنين از راه ويژگي‌هاي ادراک هيجاني، آسان سازي هيجاني، شناخت هيجاني و مديريت هيجان‌ها، و با سازوکارهاي پيش بيني، افزايش توان کنترل، و تقويت راهبردهاي رويارويي کارآمد، به فرد کمک مي‌کند تا کيفيت روابط اجتماعي را بهتر سازد. قايدي، ثابتي، رستمي و شمس (1387) در پژوهشی ارتباط بين هوش هيجاني و سازوكارهاي دفاعي را مورد مطالعه قرار دادند. يافته‌هاي حاصل از این پژوهش نشان داد كه تنها بين سبك هاي دفاعي بالغ و نوروتيك با مولفه‌هاي هوش هيجاني رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. بين دو جنس در ابعاد ادراك و تنظيم هيجانات و نمره كلي هوش هيجاني، تفاوت معناداري وجود داشت و دختران در اين سه عامل، نمرات بالاتري نسبت به پسران كسب كردند. نتايج تحليل رگرسيون نشان داد كه در بين دختران فقط سبك دفاعي بالغ پيش‌بيني‌كننده هوش هيجاني و مولفه هايش بود، در حالي كه در پسران، علاوه بر سبك دفاعي بالغ، سبك دفاعي نوروتيك نيز هوش هيجاني و مولفه‌هايش را پيش‌بيني مي‌كرد. به طور كلي، نتايج نشان داد كه آن دسته از افراد كه از سبك هاي دفاعي بالغ و نوروتيك استفاده مي‌كنند، از هوش هيجاني بالاتري برخوردارند. فاتحی زاده و احمدی (1384) نيز در پژوهشی تحت عنوان بررسی رابطه الگوهای ارتباطی ازدواج و ميزان رضايتمندی زناشويی که بر روی زوجين شاغل در دانشگاه اصفهان انجام دادند، نشان دادند که در هر دو گروه زنان و مردان همبستگی مثبت بالایی بين رابطه سازنده متقابل و رضايتمندی و همچنين همبستگی منفی بين رضايتمندی زناشويی و ارتباط اجتنابی متقابل وجود دارد. فهرست منابع احتشام زاده، پروين؛ مكوندي، بهنام و باقري، اشرف.(1388). رابطه بخشودگي، کمال گرايي و صميميت با رضايت زناشويي در جانبازان و همسران آنها. يافته هاي نو در روان شناسي; 4(12):123-136. احمدي، خ، آزاد، ا، ملازمانی،م و دیگران. (1384). بررسي وضعيت ازدواج و سازگاري زناشويي در بين كاركنان سپاه. طب نظامي، 7(2)،141-152. اعتمادی، عذرا؛ نوابی‌نژاد، شکوه؛ احمدی، سید احمد و فرزاد، ولی‌الله.(1385). بررسی اثربخشی زوج‌درمانی شناختی- رفتاری بر صمیمیت زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره در شهر اصفهان. فصل‌نامه علمی-پژوهشی مطالعات روان‌شناختی. دوره 2 (1 و 2): 69-88 . آخرتی، محمود.(1386). بررسی و مقایسه عملکرد خانوادههای عادی و خانوادههای متقاضی طلاق. پایاننامه کارشناسی ارشد. تهران. دانشگاه تربیت معلم. باگاروزی، د(1387). زوج درمانی. ترجمه اندوز، ز و حمیدپور، ح. تهران، انتشارات: آسیم. برنشتاين، ف و برنشتاين، م.(1380). زناشويي درماني. ترجمه پور عابدي ناييني، ح و منشئي، غ. تهران: رشد. بشارت، محمدعلي.(1384). بررسي تاثير هوش هيجاني بر كيفيت روابط اجتماعي. مطالعات روانشناختي; 1(3-2):25-38. بک، آ.(1378). عشق هرگزکافی نیست. ترجمه قراچه داغی، م. تهران، انتشارات: آسیم. به پژوه، احمد و رمضاني، فريدون (1384). بررسي رضايت زناشويي والدين كودكان كم توان ذهني و كودكانعادي. علوم اجتماعي و انساني دانشگاهشيراز; 22(4(پیاپی 45)(ویژه نامه علومتربیتی)):72-81 بهاري، فرشاد؛ فاتحي زاده، مريم؛ احمدي، سيداحمد؛ مولوي، حسين و بهرامي، فاطمه(1390). تاثير آموزش مهارت هاي ارتباط همسران بر کاهش تعارض هاي زناشويي زوجهاي متعارض متقاضي طلاق پژوهش هاي روان شناسي باليني و مشاوره (مطالعات تربيتي و روان شناسي); 1(1):59-70. پیرمرادی، سعید.(1379). مفاهیم و تئوریهای کلیدی در خانواده درمانی. اصفهان. انتشارات جنگل. تابع بردبار، فريبا.(1383). بررسی مقايسه ای رضايت از زناشويي در ميان دانشجويان دختر و پسر متأهل ساكن در خوابگاه ، پايان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربيت مدرس. ثنایی ذاکر، باقر.(1386). مقدمۀ خانواده و خانواده درمانی. تهران. انتشارات بعثت. ثنايي ذاكر، باقر؛ فرزاد، ولي اله و فلاح زاده، هاجر. (1391). بررسي اثربخشي زوج درماني هيجان مدار و زوج درماني سيستمي تلفيقي بر کاهش اضطراب صميميت زوج ها. فصلنامه خانواده پژوهي; 8(32):465-484. جانسون، سوزان. ام. و ویفن، والری. ای. (1388). فرایند های دلبستگی در زوج درمانی و خانواده درمانی، ترجمه دکتر فاطمه بهرامی و همکاران، تهران: نشر دانژه. جدیدی، م و جان بزرگی، س (1388 )، بررسي و مقايسه باورهاي ارتباطي و تعارضات زناشويي در مردان ، سومين کنگره خانواده و سلامت جنسي ، تهران : دانشگاه شاهد. حسين پور، محمد. (1389). بررسي اثربخشي آموزش خانواده درماني به شيوه شناختي ـ رفتاري بر رضايت زناشويي. پایانامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات خوزستان. حيدري، عليرضا و اقبال، فرشته.(1389). رابطه دشواري در تنظيم هيجاني، سبک‌هاي دلبستگي و صميميت با رضايت زناشويي در زوجين صنايع فولاد شهر اهواز. يافته هاي نو در روان شناسي ; 5(15):115-134. خمسه، اكرم.(1388). راهبردهاي جديد در زوج درماني. تهران؛ انتشارات ارجمند. دربان باشي، فريبرز.(1386). هوش هيجاني سازماني، تهران: انتشارات فرهنگ. سامانی، س.(1386). بررسی عمده ترین عوامل ایجادکننده درگیری های زناشویی در دانشجویان متاهل شیراز. فصلنامه خانواده پژوهي، 11(3)، 658-667. سلیمانیان، علي‌اكبر.(1387). بررسی مشکلات زناشویی زوجین هر دو شاغل. تازه های مشاوره، 24، 103 -122. سليمانيان، علی‌اکبر.(1376). بررسی تفکرات غير منطقی بر نارضايتی زناشويی. پايان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه تربيت معلم. غلامعليان ، فهيمه و احمدي ، احمد (1387) ، کيفيت زندگي زناشويي ، فصلنامه تازه هاي روادرماني ، شماره 50 و 49 . فاتحی زاده، مريم. احمدی ، سيد احمد.(1384). بررسی رابطه الگوهای ارتباطی ازدواج و ميزان رضايتمندی زناشويی زوجين شاغل در دانشگاه اصفهان .نشريه خانواده پژوهی ، سال اول ، شماره 2. فروتن، س.(1387). شیوع نارضایتی جنسی در میان متقاضیان طلاق. مجله پزشکی دانشور: 16 (78): 11-17. گلدنبرگ، ایرنه و گلدنبرگ، هربرت.(1387). خانواده درمانی، ترجمه حمید رضا حسین شاهی برواتی، سیامک نقشبندی و الهام ارجمند،تهران:نشر روان. گلدنبرگ، ایرنه و گلدنبرگ، هربرت.(1389). خانواده درمانی، ترجمه حمید رضا حسین شاهی برواتی، سیامک نقشبندی و الهام ارجمند،تهران:نشر روان. لطفعلی خانی، علی. (1386). بررسی عوامل اجتماعی و فردی موثر بر درخواست طلاق (بررسی تطبیقی در بین دو گروه از خانواده های درخواست دهنده طلاق و طلاق نگرفته شهر میاندوآب). پایانامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی، دانشگاه پیام نور واحد مرکز تهران. متولي، رويا؛ بختياري، مريم؛ علوي مجد، حميد و ازگلي، گيتي.(1388). رضايتمندي از زندگي زناشويي و صميميت زوجين در زنان باردار شاغل و غير شاغل شهر اردبيل. مجله علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي اردبيل; 9(4 (پياپي 34)):315-324 . مرادي، مريم (1379). بررسي آموزش مهارتهاي زناشويي بر رضايت زناشويي، پايان نامه کارشناسي ارشد ، دانشگاه الزهرا. میراحمدی زاده، ع، نخعی، ن، طباطبایی،ح و شفیعیان،ر. (1382). رضايتمندی زناشویی و تعیین عوامل تاثیرگذار بر آن در شیراز. اندیشه و رفتار، 4(8)، 57 -63. نیکولز، مایکل. شوارتز، ریچارد.(1387). خانواده درمانی. ترجمه محسن دهقانی و همکاران. تهران. انتشارات دانژه. یوسفنژاد، مائده.(1386). بررسی رابطه عملکرد خانواده با طرحوارههای ناسازگار و رضایت از زندگی در دانشجویان شهرستان بابل. پایاننامه کارشناسی ارشد. تهران. دانشگاه الزهرا. ياوري کرماني، مريم . (1387). بررسي رضايت مندي زناشويي ، پايان نامه کارشناس ارشد ، دانشگاه آزاد بيرجند. Bagarrozzi, D. A. (2001). Premarital education and training sequence (PETS): A 3-year follow-up of an experimental study. Journal of Counseling and Development, 63, 91-100. Bagby, R. M., Taylor, G. J., & Atkinsons. (1988). Alexithymia: A comparative study of three self-report measures, Journal of Psychosomatic Research, 32 (3), 107-116. Bowling, T., & Hill ,M. (2005). An overview of marriage enrichment. The Family Journal, 13(1), 87-94. Bradbury T.N. fincham , F.D beach , S.R.H. (2000) Research on the nature and determinants of marital satisfaction. Cordova, J. V. (2007). Intimate safety: Measuring the private experience of intimacy (not published). Cordova, J. V., & Scott, R. (2001). Intimacy: A behavioral interpretation. The Behavior Analyst, 24, 75-86. Cordova, J. V., Gee, C. B., & Warren, L. Z. (2005). Emotional skillfulness in marriage: Intimacy as a mediator of the relationship between emotional skillfulness and marital satisfaction. Journal of Social and Clinical Psychology, 24(2), 218-235. Dorian, M, & Cordova, J. V., (2004). Observing intimacy in couples’ interactions. Invited chapter in P. K. Kerig & D. Baucom (Eds.), Couple observational coding systems. Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum Associates. Ellis, A. (2004). Rational - Emotive Couples Therapy. New York pergamon press. Feeney, J. A. (1999). "Adult Romantic Attachments and Couple Relationships" In J. Cassidy & P. R. Shaver (eds.) Handbook of attachment theory, research, and clinical applications. London, The Guilford Press. Goleman, D.(1998). Working with emotional intel- ligence. New York : Bantam Books. Gottman, J. (1997). Emotional Intelligence, Introduction taken from the book raising an Emotionally Intelligent Child. Journalism Quarterly, N 60, 615-621. Hahlweg, k. , Baucom, D. H. and Markman, H. (1988). Recent advances in therapy and prevention. In I. R. H. Fallon (Ed.), Handbook of behavioral family therapy. New York: Guilford Press. Lawrence , E., & Brabdury . T. N. (2001). Physical agression and marital disfunction. New York: Guilford. Mirgain, S. A. (2003) The emotional life of marriages: An investigation of emotional skillfulness and its effects on marital satisfaction and intimacy. PhD. dissertation, University of Illinois at Urbana-Champaign, United States -- Illinois. Retrieved November 4, 2007, from ProQuest Digital Dissertations database. (Publication No. AAT 3086142) Mirgain, S., & Córdova, J. V. (2007). Emotion skills and marital health: The association between observed and self-reported emotion skills, intimacy, and marital satisfaction. Journal of Social and Clinical Psychology, 26, 941-967. Mudd, J. E. (2000). Solution – Focused Therapy and Communication Skills Training: An integrated approach to couples therapy. Thesis submitted to the Faculty of the Virginia Polytechnic Institute and State University in partial fulfillment of the requirements for the degree of Master of Science In Human Development. Virginia: Blacksburg. Patrick, S., Sells, J. N., Giordano, F. G. & Follerud, T.R. (2007). Intimacy, differentiation, and personality variables as predictors of marital satisfaction. The Family Journal, 15; 359- 367. Salovey P, Mayer JD, Caruso D, (2000). Emotional intelligence meets traditional standards for intelligence. J Intelligence; 27(4): 267-298.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود پروژه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید