پاورپوینت جلسه8 حکایات شهدا (pptx) 17 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 17 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
چه کسی دوست دارد وارد دانشگاه شود؟ چه کسی دوست دارد رتبهی تک رقمی بیاورد؟ چه کسی میخواهد نفر اول کنکور شود؟ اصلاً چه کسی میخواهد نفر اول کنکور رشتهی پزشکی شود؟
چه کسی میداند که در سال 64 نفر اول کنکور در رشته پزشکی کی بود؟
فکر میکنید او الان چه کاره باشد؟ دارای چه تخصص و مدرکی است؟ آیا مسؤول بخش مهمی از کشور است؟ آیا وزیر یا نماینده مجلس است؟
نام او ترکیبی است، یعنی دو اسم دارد؛ یکی به معنای ستودهتر و یکی هم به معنای خرسندی و رضایت است.
راهنمایی دیگر اینکه، نام اولش لقب مشهور پیامبر اعظم (ص)در آسمانهاست و نام دومش همنام امامی که زیارتش همطراز با حج است و معروف به حج فقراست؟
یک نکته
نامش احمد رضا اَحَدی است.
ایشان در زمان جنگ به میدان مبارزه با باطل رفت و به والاترین مقام یعنی شهادت نائل شد، ولی وصیتنامهای کوتاه و در عین حال بسیار جالب و خواندنی دارد که پیامی برای همهی نسلها و جوانان است.
وصیت کوتاه شهید احمدرضا احدی
بسم الله الرحمن الرحيم
فقط: «نگذاريد حرف امام به زمين بماند. همين» والسلام
حدود يك ماه روزه قرض دارم آنرا برايم بگيريد و برايم از همگي حلالي [حلالیت] بخواهيد.
كوچكترين سرباز امام زمان(عج)
احمدرضا احدي
آیا شما وصیت نوشتهاید یا نه، یا اصلاً دوست دارید بنویسید یا نه؟ یا اگر بنا باشد وصیتنامه بنویسید چه خواهید نوشت؟ لابد چیزهای مهمی دارید که بگویید. حالا فکر کنید که چرا شهید رضا احدی که میتوانست در این دنیا زندگی خوبی دست و پا کند و... اینجور وصیتنامه نوشته است؟
چرا خواسته که نگذاریم حرف امام و رهبر روی زمین بماند؟
خاطره ای از دوران جنگ-ازکتاب روایت مقدس
در جادهی بصره- خرمشهر، وقتی که شهید «علی اکبر دهقان» به شهادت رسید، من آنجا بودم.دیدم ایشون همونطور که میدوید از پشت، از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش جدا شد. در همان حال که تنش داشت میدوید سرش روی زمین میغلتید.
سر این شهید حدود پنج دقیقه فریاد یا حسین یا حسین میداد. این فریاد را همهی ما که حدود ده تا پانزده نفر بودیم میشنیدیم. همه داشتند گریه میکردن. چند دقیقه بعد، از توی کولهپشتیاش وصیتنامهاش رو برداشتیم.
نوشته بود: خدایا! من شنیدهام که امام حسین(ع) با لب تشنه شهید شده. من هم دوست دارم اینگونه شهید بشم خدایا! شنیدهام که سرِ امام حسین (ع)را از پشت بریدهاند. من هم دوست دارم سرم از پشت بریده شه. خدایا! شنیدهام سر امام حسین(ع) بالای نیزه قرآن خونده. من که امام مثل امام حسین (ع)
اسرار قرآن را نمیدونم که بتونم با اون انس بگیرم تا بتونم بعد از مرگم قرآن بخونم. ولی به امام حسین(ع) خیلی عشق دارم.
دوست دارم وقتی شهید میشم سر بریدهام به ذکر یا حسین یا حسین باشه
چند پرسش
چند پرسش
واقعاً این جوانها که بعضی از آنها ممتاز و نخبه بودند، چرا دنیا و آیندهی خود را رها کرده و به میدان جنگ و مبارزه شتافتند و خود را فدای دین و انقلاب کردند؟
آنها در این میدان جنگ چه میدیدند که مشتاق فداکاری و عاشق شهادت بودند؟
امام و رهبرشان به آنها چه میگفت که اینگونه مطیع امرش بودند و نمیگذاشتند حرفاش روی زمین بماند؟
به چه شناخت و آگاهی دست یافته بودند که مثل یاران امام حسین(ع) و درست مثل صحنهی کربلا و عاشورا، از همهی لذتها دست شستند؟
شهدا از مرگ خود خبر داشتند
شهدا و بسیجیها، مرگ را به عنوان یک واقعیت پذیرفته بودند. آنها این را خوب فهمیده بودند که مرگ حق است و انسان بالاخره روزی خواهد مُرد، پس چه بهتر که با شهادت از دنیا برود؛ با روی سفید برود؛ در راه خدا برود؛ با اختیار و اراده برود؛ با هدف و آگاهانه برود.
واقعاً اگر جای «رضا احدی» بودید چه میکردید؟
شما با چه انگیزهای میرفتید جبهه؟
آیا این فکر به سراغ شما نمیآمد که مملکت، ارتش، آدمهای بیاستعداد و درس نخوان هم کم ندارد. چرا آنها نروند میدان؟ چرا من؟
مواظب باش کمیتت نلنگد
وقتی انسان خدا را قبول کرد باید تکلیف خودش را مشخص کند. وقتی نام شیعه و دوستدار علی(ع)را بر خود گذاشتیم، باید پای این ادّعا بایستیم؛ نباید توی میدان کُمِیت انسان بلنگد. وقتی میگوید عاشق امام زمان(عج) هستم، باید در عمل این را نشان بدهد؛ نباید کم بیاورد.
زمان عمل کِی هست؟ چهطور میتوانیم ثابت کنیم راست میگوییم؟
جنگ و هنگامهی بحران، میدانی است برای آزمایش راستگویان از دروغگویان؛ برای تشخیص کسانی که اهل ایمان و یقین هستند، از کسانی که منافق و اهل شک و دودلی هستند.
برای جدا شدن مرد از نامرد.
کسانی هستند که به امام حسین(ع) ارادت دارند و خیلی هم از سبک سینهزنی و مداحی و اینجور چیزها که خوب هم هست (و البته بعضی از آنها هم مثل قمهزنی خرافی و حرام است) خوششان میآید، ولی حاضر نیستند که در راه امام حسین(ع) فداکاری کنند و در راه هدف او به زحمت بیفتند.
آیا در این کلاس کسی هست که یکی از بستگانش شهید شده باشد؟
واقعیت این است که شهدای ما فداکار بودند و فداکاری کار آسانی نیست.
مثل اون آقایی که گفته بود: مگر یاران امام حسین(ع) در کربلا چهكار كردند كه امام بگويد: یارانی از اينها بالاتر نيست؟
آنهايى كه امام حسين(ع)را كشتند خيلى آدمهاى بدى بودند،
اينهايى كه امام حسين(ع)را يارى كردند كار مهمى انجام ندادند. هر مسلمانى جاى آنها مىبود، وقتى مىگفتند: فرزند پيغمبر، و امام زمانشان در دست دشمن تنها مانده است، قهراً مىايستاد و دفاع میکرد.
همین آقای مدّعی يك شب در عالم رؤيا ديد كه صحراى كربلاست، امام حسين7با 72 تن در يك طرف، لشكر 30 هزار نفرى دشمن هم در طرف ديگر. آن جريان به نظرش آمد كه موقع ظهر است و مىخواهند نماز بخوانند. حضرت امام حسين7به همين آقا فرمودند: «شما جلو بايستيد تا ما نماز بخوانيم». دشمن تيراندازى مىكرد. آقا رفت جلو ايستاد. اولين تير از دشمن داشت مىآمد. تا ديد تير دارد مىآيد، خم شد. ناگاه ديد كه تير اصابت كرد به امام. در همان عالم خواب گفت: «استغفرالله و اتوب اليه»، عجب كار بدى كردم! اين دفعه ديگر چنين كارى نمىكنم.
دفعهی دوم تير آمد. تا نزديك او شد دو مرتبه خودش را خم كرد. چند دفعه اين جريان تكرار شد، ديد بىاختيار خم مىشود.
در اين هنگام امام به او فرمود: «اَمّا بَعْدُ فاِنّي لاَ أعْلَمُ أصْحَاباً خَيْرَاً منِْکُمْ؛ من اصحابى از اصحاب خودم بهتر نمىشناسم»