صفحه محصول - دانلود مباني نظري مهارتهای زندگی و هوش هیجانی

دانلود مباني نظري مهارتهای زندگی و هوش هیجانی (docx) 46 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 46 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

كلياتي در باره ي مهارت هاي زندگي مهارت چيست ؟ اصطلاح مهارت در معاني مختلفي به كار رفته است . وقتي گفته مي شود كسي مهارت انجام كاري را دارد مثلا مهارت تايپ كردن ، اين بدين معني است كه او با آموزش و تمرين مي تواند به راحتي و به نحو احسن مطالب را تايپ نمايد . او كاربرد تمام كليد هاي ماشين تايپ را مي داند و به طرز صحيح از انگشتان خود استفاده مي كند ، او مي تواند بدون نگاه كردن به كليد هاي ماشين تايپ ، با سرعت مطالب را تايپ نمايد. ممكن است هر كسي بتواند از يك دستگاه ماشين تايپ استفاده كند و مطالبي را تايپ نمايد . اگر مهارت تايپ كردن را نداشته باشد ، براي پيدا كردن كليد ها بايد كمي وقت صرف كرده تا حروف را پيدا كند و يا ممكن است فقط با يك انگشت جملات را تايپ كند . يعني ، حتي در صورت نداشتن مهارت لازم ، مي تواند مطالب را تايپ كند. اما فرق بين كسي كه مهارت تايپ كردن ندارد با كسي كه اين مهارت را دارد اين است كه او مطالب را در حداقل زمان با كمترين غلط تايپ مي كند و لي فرد عامي با حداكثر زمان و بيشترين غلط تايپ مي كند . داشتن مهارت در تمام زمينه ها مطرح است به عنوان مثال نجاري ، رانندگي ، آشپزي ، نقاشي ، مطالعه كردن و زمينه هاي ديگر در حقيقت مهارت يعني داشتن توانايي هاي لازم براي انجام صحيح يك كار .در برنامه آموزش مهارت هاي زندگي ، مهارت يعني : توانايي ايجاد روابط بين فردي مناسب و مؤثر، انجام مسووليت هاي اجتماعي ، انجام تصميم گيري هاي صحيح ، حل تعارض ها و كشمكش ها بدون توسل به اعمالي كه به خود يا ديگران صدمه مي زنند . به معني ديگر مهارت هاي زندگي ، مهارت هاي شخصي و اجتماعي است كه هر فردي بايد آنها را ياد بگيرد تا بتواند در مورد خود ، انسانهاي ديگر و كل اجتماع به طور مؤثر ، شايسته و مطمئن عمل نمايد (سازمان بهزيستي كشور ، دفتر پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي معاونت امور فرهنگي و پيشگيري ، 1386 ) . تعریف مهارتهای زندگی سازمان جهانی بهداشت مهارتهای زندگی را چنین تعریف نموده است : توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالشها و ضروریات زندگی روزمره خود کنار بیاد .بطور کلی مهارتهای زندگی عبارتند از توانایی هایی که منجر به ارتقای بهداشت روانی افراد جامعه، غنای روابط انسانی ، افزایش سلامت و رفتارهای سلامتی در سطح جامعه می گردند. مهارتهای زندگی هم به صورت یک راهکار ارتقای سلامت روانی و هم به صورت ابزاری در پیشگیری از آسیب های روانی – اجتماعی مبتلا به جامعه نظیر اعتیاد ، خشونت های خانگی و اجتماعی ، آزار کودکان ، خودکشی ، ایدز و موارد مشابه قابل استفاده است به طور کلی مهارتهای زندگی ابزاری قوی در دست متولیان سلامت روانی جامعه در جهت توانمندسازی جوانان در ابعاد روانی – اجتماعی است. این مهارتها به افرادکمک می کنند تا مثبت عمل کرده، هم خودشان و هم جامعه را از آسیب های روانی – اجتماعی حفظ کرده و سطح بهداشت روانی خویش و جامعه را ارتقاء بخشند(عيوضي،1383). تاریخچه مهارتهای زندگی آموزش مهارتهای زندگی در سال 1979 و با اقدامات آقای دکتر گیلبرت بوتوین آغاز شد. وی در این سال یک مجموعه آموزش مهارتهای زندگی برای دانش آموزان کلاس هفتم تا نهم تدوین نمود که با استقبال فراوان متخصصان بهداشت روان مواجه گردید. این برنامه آموزشی به نوجوانان یاد می داد که چگونه با استفاده از مهارتهای رفتار جرات مندانه ، تصمیم گیری و تفکر نقاد در مقابل وسوسه یا پیشنهاد سوء مصرف مواد از سوی همسالان مقاومت کنند. هدف بوتوین طراحی یک برنامه واحد پیشگیری اولیه بود . مطالعات بعدی نشان داده آموزش مهارتهای زندگی در صورتی به نتایج مورد نظر ختم می شود که همه مهارتها به فرد آموخته شود. پژوهشها حاکی از آن بودند که این برنامه در پیشگیری اولیه چندین نوع مواد مخدر از جمله سیگار موفق بوده است(سرابي،1378). اهمیت مهارتهای زندگی : پژوهش های متعدد نشان داده اند که خودآگاهی ، عزت نفس واعتماد به نفس شاخص های اساسی توانمندی ها وضعف های هر انسان است. این سه ویژگی فرد را قادر می سازد که فرصت های زندگی اش رامغتنم شمرده برای مقابله با خطرات احتمالی آماده باشد به خانواده و جامعه اش بیاندیشد ونگران مشکلاتی که در اطرافش وجود دارد باشد و به به چاره اندیشی بپردازد. مهارت های زندگی به عنوان واسطه های ارتقای سه ویژگی فوق الذکر در آدم ها می توانند فرد وجامعه را در راه رسیدن به اهداف فوق کمک نمایند(عيوضي،1383). مهارتهای اصلی زندگی : کارشناسان مهارتهای زندگی را در چندین سطح دسته بندی می کنند: • سطح اول : مهارتهای پایه ای و اساسی روان شناختی و اجتماعی هستند این مهارتها به شدت متاثر از فرهنگ و ارزش های اجتماعی هستند نظیر خودآگاهی و همدلی . • سطح دوم : مهارت هایی هستند که تنها در شرایط خاص مورد استفاده قرار می گیرند نظیر مذاکره ، رفتار جرات مندانه و حل تعارض . • سطح سوم : مهارت های زندگی کاربردی هستند نظیر امتناع از سوء مصرف مواد .(كامكار،1380).این مهارتها عبارتند از : 1- مهارت تصمیم گیری: در این مهارت افراد می آموزند که تصمیم گیری چیست و چه اهمیتی دارد آنها همچنین با انواع تصمیم گیری آشنا شده مراحل یک تصمیم گیری را گام به گام تمرین می کنند. دانشجویان همچنین با رابطه موجود میان تصمیم گیری و سایر مهارتهای زندگی از یک سو و رابطه تصمیم گیری با پیشگیری اولیه در بهداشت روانی از سوی دیگر آشنا می شوند. 2- مهارت حل مسئله : این مهارت عبارت است از تعریف دقیق مشکلی که فرد با آن روبرو است شناسایی و بررسی راه حل های موجود و برگزیدن و اجرای راه حل مناسب و ارزیابی فرآیند حل مسئله بطوری که فرد دچار دغدغه و اضطراب نشود و از راه های غیر سالم برای حل مشکلات خویش استفاده نکند. 3- مهارت تفکر خلاق : توانایی تفکر خلاق یک مهارت سازنده و پایه برای نیل به سایر مهارت های مرتبط با اندیشیدن است. در این مهارت افراد فرا می گیرند که به شیوه های متفاوت بیاندیشند و از تجربه های متعارف و معمولی خویش فراتر رفته راه حل هایی را خلق نمایند که خاص و ویژه خودشان است. 4- مهارت تفکر نقاد : این مهارت عبارتست از توانایی تحلیل عینی اطلاعات موجود با توجه به تجارب شخصی و شناسایی آثار نفوذی ارزش های اجتماعی ، همسانان و رسانه های گروهی بر رفتار فردی 5- توانایی برقراری ارتباط موثر : این مهارت به معنای ابزار احساسات ، نیازها و نقطه نظرهای فردی به صورت کلاسی و غیر کلاسی است. 6- مهارت ایجاد و حفظ روابط بین فردی : مهارتی است جهت تعامل مثبت با افراد به ویژه اعضای خانواده در زندگی روزمره.(همان منبع). خود آگاهی : خودآگاهی به معنی توانایی و ظرفیت فرد در شناخت و خویشتن و نیز شناسایی خواسته ها ، نیازها و احساسات خویش است. در این مهارت فرد همچنین می آموزد که چه شرایط یا موقعیت هایی برای وی فشارآور هستند. 8- مهارت همدلی کردن : این مهارت عبارتست از فراگیری نحوه درک احساسات دیگران. در این مهارت فرد می آموزد که چگونه احساسات افراد دیگر را تحت شرایط مختلف درک کند تفاوتهای فردی را بپذیرد و روابط بین فردی خود را با افراد مختلف بهبود بخشد. 9- مهارت مقابله با هیجانها : شناخت هیجانها و تاثیر آنها بر رفتار همچنین فراگیری نحوه اداره هیجانهای شدید و مشکل آفرین نظیر خشم مهارت مقابله با هیجانها نامیده می شود. 10- مهارت مقابله با استرس : در این مهارت مخاطبین فرا می گیرند که چگونه با فشارها و نقش های ناشی از زندگی وهمچنین استرس های دیگر مقابله نمایند(همان منبع) مهارتهاي زندگي چيست؟ يكي از راه‌هاي پيشگيري از بروز مشكلات رواني و رفتاري ارتقاء ظرفيت روانشناختي افراد مي‌باشد كه از طريق آموزش مهارتهاي زندگي جامه عمل مي‌پوشد. مهارتهاي زندگي عبارت است از مجموعه‌اي از توانايي‌ها كه زمينه سازگاري و رفتار مثبت و مفيد را فراهم مي‌آورند. پژوهش‌هاي متعدد و گسترده‌اي تأثير مثبت آموزش مهارتهاي زندگي را در كاهش سوء مصرف مواد ، پيشگيري از رفتارهاي خشونت‌آميز ، تقويت اتكا به نفس ، افزايش مهارتهاي مقابله با فشارها و استرس‌ها ، برقراري روابط مثبت و مؤثر اجتماعي و ... نشان داده‌اند.نيازهاي زندگي امروز ، تغييرات سريع اجتماعي فرهنگي ، تغيير ساختار خانواده ، شبكه گسترده و پيچيده ارتباطات انساني و تنوع ، گستردگي و هجوم منابع اطلاعاتي انسان ها را با چالشها ، استرس‌ها و فشارهاي متعددي روبرو نموده است كه مقابله مؤثر با آنها نيازمند توانمندي‌هاي رواني- اجتماعي مي باشد . فقدان مهارتها و تواناييهاي عاطفي ، رواني و اجتماعي افراد را در مواجهه با مسائل و مشكلات آسيب پذير نموده و آنها را در معرض انواع اختلالات رواني ، اجتماعي و رفتاري قرار مي‌دهد(توانمند،1379) . پژوهش‌هاي بي‌شمار نشان داده‌اند كه بسياري از مشكلات بهداشتي و اختلالات رواني عاطفي ريشه هاي رواني اجتماعي دارند از جمله پژوهش در زمينه سوء مصرف مواد نشان داده است كه سه عامل مهم با سوء مصرف مواد رابطه دارند كه عبارتند از عزت نفس ضعيف ، ناتواني در بيان احساسات و فقدان مهارتهاي ارتباطي ( مك دانالد و همكاران ، 1991) . همچنين زيمرمن و همكاران (1992) بين احساس خود كارآمدي شخصي و موفقيت تحصيلي همبستگي معنا داري يافتند . مطالعات زيادي دلالت بر آن دارند كه بين عزت نفس ضعيف و سوء مصرف الكل و دارو ، بزهكاري ، بي بندوباري جنسي و افكار خود كشي رابطه وجود دارد . بنابراين با توجه به مدارك و شواهد علمي و به منظور پيشگيري از بروز آسيب‌هاي اجتماعي مانند خودكشي ، اعتياد ، خشونت ، رفتارهاي بزهكارانه و اختلالات رواني لازم است به موضوع بهداشت رواني و اهميت آن توجه بيشتري شود(اكبري،1382) . از طرفي ماهيت مشكلات رواني اجتماعي به گونه اي است كه مقابله با آن در سطوح بعدي مداخله ( پيشگيري ثانويه و ثالث ) نه تنها هزينه‌هاي قابل ملاحظه‌اي را از نظر نيروي انساني و مسايل مالي بر جوامع تحميل مي‌كند ، بلكه اثر بخشي و كارآمدي آن نيز بسيار محدود و حتي در مواردي ناچيز است . به عنوان مثال بررسي‌ها نشان مي‌دهد كه وقتي يك شخص وابستگي دارويي ( اعتياد ) پيدا كرد ، در خوشبينانه‌ترين حالت 20 الي 30 درصد موارد احتمال بهبود وجود خواهد داشت و حتي تحت اين شرايط نيز احتمال عود مجدد مشكل وجود خواهد داشت اين واقعيات باعث شده كه صاحب‌نظران و متخصصان حيطه بهداشت رواني در جهان تمام كوشش و توجه خود را حول محور برنامه‌هاي پيشگيري در سطح اول متمركز سازند . به همين منظور برنامه‌هاي پيشگيري هم در سطح عام و با هدف كاهش و كنترل انواع آسيب‌هاي رواني – اجتماعي و هم در سطح خاص و در رابطه با كاهش و كنترل مشكلات خاص ( از قبيل وابستگي دارويي ؛ افسردگي ؛ و ...) در نقاط مختلف جهان طراحي و به مورد اجرا گذاشته شده‌است(همان منبع). مهارتهاي زندگي شامل مجموعه اي از توانايي‌ها هستند كه قدرت سازگاري و رفتار مثبت و كارآمد را افزايش مي‌دهند . در نتيجه شخص قادر مي‌شود بدون اين كه به خود يا ديگران صدمه بزند ، مسئوليت‌هاي مربوط به نقش اجتماعي خود را بپذيرد و با چالش‌ها و مشكلات روزانه زندگي به شكل مؤثر روبه‌رو شود . محققان تأثير مثبت مهارتهاي زندگي را در كاهش سوء مصرف مواد ، استفاده از ظرفيت ها و توانمندي هاي هوشي و شناختي ، پيشگيري از رفتارهاي خشونت‌آميز ، افزايش خود اتكايي و اعتماد بنفس و ... مورد تأييد قرار داده‌اند. به ويژه در كاهش سوء مصرف مواد بر نقش كليدي مهارتهاي زندگي تأكيد مي شود . هم چنين آموزش اين مهارتها به عنوان يك روش عام پيشگيري از آسيب هاي فردي و اجتماعي مورد تأكيد بوده‌است. در مطالعه اسميت (2004) نشان داده شد كه آموزش مهارتهاي زندگي به‌طور قابل توجهي منجر به كاهش مصرف الكل و مواد مخدر در جوانان مي‌گردد. اسميت و گري (2005) نيز نشان دادند آموزش مهارتهاي زندگي اثر معني‌داري بر توانائيهاي رهبري و مديريت در جوانان دارد. فرايند نقش مهارت‌هاي زندگي در ارتقاي بهداشت روان را به شكل زير مي‌توان نشان داد : يادگيري موفقيت آميز مهارتهاي زندگي ، احساس يادگيرنده را در مورد خود و ديگران تحت تأثير قرار مي دهد و علاوه بر اين كسب اين مهارتها نگرش ديگران را نيز در مورد فرد تغيير مي دهد . به همين خاطر كسب مهارت هاي زندگي هم شخص را تغيير مي دهد و هم محيط را ، و اين اصل دو سويه ، ارتقاي بهداشت روان را شتابي دوچندان مي بخشد(سروستاني،1380). موارد كاربرد مهارت هاي زندگي : الف ) افزايش سلامت رواني و جسماني 1- تقويت اعتماد به خويشتن و احترام به خود 2- تجهيز اشخاص به ابزار و روش‌هاي مقابله با فشارهاي محيطي و رواني 3- كمك به تقويت و توسعه ارتباطات دوستانه ، مفيد و سالم 4- ارتقاي سطح رفتارهاي سالم و مفيد اجتماعي. ب) پيشگيري از مشكلات رواني ، رفتاري و اجتماعي شامل پيشگيري از : 1- مصرف سيگار و سوء مصرف مواد مخدر 2- بروز اختلالات رواني و مشكلات رواني – اجتماعي 3- خودكشي در نوجوانان و جوانان 4- رفتارهاي خشونت‌آميز 5- شيوع ايدز 6- بي‌بند و باري جنسي 7- افت و كاهش عملكرد تحصيلي(سيدمحمدي،1374) در ادامه به چند نمونه از مهمترين مهارت هاي زندگي به طور مفصل پرداخته شده است . مهارت همدلي : همدلي كردن يكي از مهارتهاي مهم و قابل توجه زندگي است كه نه كسب آن راحت است و نه اجراي ان ، همدلي پايه و اساس ارتباط با ديگران است .همدلي توانايي درك حالت ها ،احساسات عاطفي ديگران و برقراري ارتباط فكري و قلبي مي باشد و. همدلي چيزي فراتر از يك ارتباط ظاهري يا زباني است . يكي از وسايل ارتباطي مهم در همدلي زبان مي باشد . همانطور كه در حديثي از امام علي (ع) آمده است : « ما من شي اجلب تقلب الانسان من لسان»‌ ( هيچ چيز به اندازه زبان ، دل انسان را به طرف خود نمي كشاند) . همدلي مهارتي است كه اگر به طور درست يادگرفته شود و رعايت شود مي تواند پايه و اساسي شود براي ارتباط هاي مؤثر و سازنده .امدادگران گروهي هستند كه خيلي زياد به اين مهارت نياز دارند چرا كه برخورد مبتني بر ارتباط همدلانه با افراد آسيب ديده مي تواند اثر بخش باشد (خيراتي ، 1384 ) . همدلي چيست ؟ صاحبنظران و روان شنا سان تعاريف زيادي در خصوص همدلي ارائه كرده اند كه در اين جا برخي از اين تعاريف نقل شده است .به عنوان مثال : 1ـ همدلي ، توانايي درك حالتها ، احساسات عاطفي ديگران و مهارت در رفتار با ديگران ، متناسب با واكنشهاي احساسي مخاطب و نيز بهره گيري از احساسات خود در جهت تحقق اهداف است . 2ـ همدلي به معني يكرنگي و ارتباط بر اساس عاطفه و محبت است .در اين ارتباط نوع دوستي و غم خواري و محبت در محوريت قرار مي گيرد . 3ـ همدلي قابليتي است كه وجود آن را از نخستين سالهاي زندگي در كودك مي توان مشاهده كرد از نخستين سالهاي زندگي ، بسياري از رفتارهاي كودك حاكي از اين واقعيت است كه او قادر به درك ديگران است و مي تواند با آنها همدلي كند . 4ـ همدلي نوع خاصي از توجه داشتن به ديدگاه ديگري است به اين معني كه « فرد از طريق ادراك واكنشهاي عاطفي ديگران ، واكنشهاي عاطفي را از خودش نشان مي دهند، كه به آن همدلي مي گويند .»( لاكاني و همكاران ، 1382) . اجزاي همدلي : از نگاه روان شناسان همدلي داراي دو جزء است كه عبارتند از : الف ) شناختي ب) عاطفي اجزاي شناختي در همدلي عبارتند از: توانايي در شناسايي ، نامگذاري حالات ديگران و توانايي در حدس زدن ديدگاه شخص ديگر . اجزاء عاطفي در همدلي عبارتند از : توانايي در نشان دادن پاسخ عاطفي مناسب به منظور برقراري روابط همدلانه با ديگران . فرد بايد بتواند خود را بر جاي ديگران بگذارد ، امور را از ديدگاه آنان ببيند و از خود بپرسد كه اگر من به جاي او وشرايط او بودم چه احساسي داشتم ؟ شرط لازم براي انجام چنين كاري ايجاد همدلي بين افراد و اعتماد متقابل است . به عبارت ديگر اعتماد متقابل هنگامي بوجود مي آيد كه طرفين درگير ،در ارتباط نسبت به همديگر يكدلي ، آسايش و امنيت خاطر داشته باشند ( همان منبع ) . توانايي همدلي در افراد افراد مختلف از نظر توانايي و تمايل به همدلي كردن با يكديگر متفاوت اند . تفاوت موجود در ميل به همدلي در افراد مختلف به نحوه تربيت كودكان از جانب والدين بستگي دارد. درصد قابل توجهي از رفتارهاي كودكان از طريق تماشاي نحوه ي واكنش نشان دادن اطرافيان در مقابل درماندگي ديگران شكل مي گيرد .كودكان با تقليد از آنچه كه مي بينند مجموعه رفتارهايي از تنش هاي هاكي از همدلي را در خود بوجود مي آورند . از جهت ديگر شاهد اين واقعيت هستيم كه با بزرگتر شدن كودكان و ورود آنها به جامعه توان همدلي در افراد كاهش مي يابد و اين يكي از بزرگترين معضلات جامعه صنعتي است ( تميميان ، 1386 ) . راه هاي رسيدن به همدلي : هر گاه بتوان چهار چوب ذهني ديگران را شناخته ودانست چه چيزي برايشان اهميت دارد، مي توان با برآوردن انتظاراتشان به سهولت با آ نها رابطه گرم و صميمانه ايجاد كرده و آنها را متأثر از خود كرد .براي شناخت چهارچوب هاي ذهني افراد مختلف اطلاعاتي بدست آورد ، از نقاط ضعف ، حساسيت ها و گرايشهاي آنها اگاه شده و سپس مسائل را از دريچه چشم آنها ديد .براي ايجاد ارتباطي موفق با يكديگر بايد چار چوبهاي ذهني ، متقابل و همساز باشند . خواه چار چوب هاي ذهني افراد به طور طبيعي به هم نزديك باشند و خواه به اختيار آنها را به هم نزديك كنند ، هر چه اين تعاون بيشتر شود ، ارتباط افراد با يكديگر موفق تر و توان همدلي كردن آن ها با ديگران بالاتر مي رود ( همان منبع ) . هدف از ايجاد همدلي اگر توانايي همدل شدن را نوعي ارتباط بر اساس عاطفه و محبت بدانيم هدف از ايجاد آن را بايد نگريستن به مشكلا ت از زاويه ديد ديگران دانست. به اين مفهوم كه بايد با صرف وقت كوشيد تا مسائل را از چشم انداز ديد طرف مقابل ديد و توجهي ايثار گرانه ،عميق و واقعي به احساسات طرف مقابل داشته ودر انجام اين هدف مسئوليت پذيري و تعادل دو جانبه را اساس ومحور اصلي اين ارتباط داد. با يك بررسي اجمالي در جامعه مي توان پي برد كه در درون هر جامعه ، نهاد يا سازماني ايجاد مي شود يا به صورت خود جوش ويا به صورت ايجاد شده كه از طرف دولت به اين امر مهم اقدام مي كنند. هنگامي كه در گوشه اي از كشور حادثه اي غير مترقبه رخ مي دهد و مردم بدون هر گونه حكم قانوني وبدون هيچ چشم داشت مالي به كمك حادثه ديده گان مي شتابند ايجاد مؤسساتي مانند هلال احمر وصليب سرخ جهاني وپزشكاني بدون مرز و بسياري از اين گونه نهاد ها نشانگر همدلي اجتماعي و گروهي مي باشد ولي بايد توجه داشت كه در جوامع اوليه كه روابط انساني قوي تري وجود داشته ، همدلي جهت عاطفه پر رنگ تري را نشان داده است ولي با پيشرفت صنعت و درگير شدن خانواده ها با زندگي پيچده صنعتي وتغيير نظام خانواده ها از حالت پر جمعيت و قبيله اي به كم جمعيت و تك خانواده اي باعث شده تا ارتباطات از محور عاطفه و محبت به ارتباطاتي با محور قانون وكار تغيير نمايد ( وكيليان ، 1383) . مهارت ارتباط بين فردي مهارت ارتباط بين فردي عبارت است از فرايند تبادل پيام ها ، عقايد ، نظرات ، احساسات ، اعمال و واكنش هاي بين فرد منبع ( فرستنده ي پيام )‌ و فرد دريافت كننده (گيرنده پيام ) .اين فرايند رودرو ، پويا ،هدفدار و مشاركتي است و به جهت رسيدن به نوعي تبادل تجربيات به صورت قابل درك براي طرفين صورت مي گيرد . به عبارتي افراد در صدد هستند كه وجه اشتراكي بين خودشان و ديگران را بيابند . هدف ارتباط ، رسيدن به نتايج دلخواه است . همانگونه كه گفته شد ارتباط يك فرايند است ؛ لذا پويا ، روان ، متحرك و هميشه در حال تغيير است . پس ساكن نيست .توجه به نكات اصلي اين فرايند بسيار مهم است .ارتباط :ارتباط عبارت است از « انتقال و اشتراك معاني » معاني ممكن است عقايد ، تصاوير يا انديشه هايي باشند كه به صورت سمبل ( نوشتاري ، گفتاري ، صوتي ) بيان مي شود .بايد دانست كه واژه ها و سمبل هايي كه مورد استفاده قرار مي گيرند ،‌به خودي خود داراي معنا نيستند .بلكه به افرادي كه از آن ها استفاده مي كنند بستگي دارند . به بيان ديگر برداشت افراد مختلف از پديده واژه كلام يا حركتي خاص ممكن است كاملا با هم متفاوت باشد و اينجاست كه برداشت هاي متفاوت معاني ، تفسير هاي مختلفي در ذهن افراد ايجاد مي كند . در اين حالت ارتباط مطلوب صورت نمي گيرد . زيرا ارتباط بين دو نفر بر اساس درك مشترك ا ز معاني اتفاق مي افتد .هر چقدر درك دو نفر از موضوع مشخصي به هم نزديك باشد ارتباط قوي تري برقرار مي شود و بالعكس ( مركز رشد و آموزش وزارت آموزش و پرورش ، 1386) . اجزاي فرايند ارتباط 1 ـ منبع يافرستنده : منبع در واقع همان منشع پيام است ، منبع مي تواند گيرنده هم باشد ( بازخورد ) برخي از عوامل بر ميزان تأثير و قابليت اطمينان منبع مؤثر است ، كه عبارتند از : مهارت هاي ارتباطي مانند صحبت كردن و شنيدن، برخورداري از معلومات كافي و عقايد صحيح نسبت به موضوع و مخاطبين خود رفتار و عملكرد او نسبت به موضوع . 2 ـ پيام : پيام مفهومي است كه مبادله مي شود . ارائه پيام ممكن است به اشكال زير باشد : دادن اطلاعات ، سرگرم كردن ، تشويق ، انگيزه دادن ، تصحيح اشتباهات ، پرسش در مورد موضوعي و يا ارائه يافته هاي يك پژوهش يا تجربه . بسياري از پيام ها ممكن است به صورت كلامي يا زباني ارائه شود ، اما پيام هاي غير كلامي هم اهميت بسياري دارند مانند : تن صدا ، حركات بدن ، حركات دست ها ، اشكال صورت و ... 3 ـ كانال ارتباط : از طريق راه ارتباطي، پيام از منبع به گيرنده منتقل مي شود ، راه هاي ارتباطي بسياري وجود دارند . در ارتباط بين فردي ، مكالمات رودررو ، مشاوره و محاسبه ـ ارتباط گروهي بحث گروهي ، سخنراني و در ارتباط جمعي رسانه هاي گروهي مي توانند كانالهاي ارتباطي باشند . يكي از مهمترين مزاياي ارتباط بين فردي دريافت سريع بازخورد ( فيد بك‌) است .فرد مي تواند در يك مكالمه ، مصاحبه يا مشاوره ، آگاهي ، علاقمندي ، توجه احساسات و عقايد مخاطب خود به موضوع را دريافت كند . و اين بازخورد ها در تعميق رابطه و تداوم اثر بخشي آن بسيار مؤثر است . 4 ـ گيرنده پيام :‌ دريافت كننده پيام فردي است كه با او صحبت مي شود . او پيام شما را تفسير مي كند و متناسب با الگو هاي رفتاري خود واكنش هاي متفاوتي نشان مي دهد . شناسايي دقيق مخاطب خيلي مهم است . آگاهي ، نگرش ها ، ارزش ها ،‌رفتارها ، حتي زمينه هاي خانوادگي و نظرات او نسبت به موضوع مورد بحث. همانطور كه گفته شد ، فرايند ارتباط ماهيتي پويا دارد و دايما در حال تغيير است . يك رابطه ي ناقص و شكست خورده در يك زمان ممكن است در زماني ديگر به ارتباطي عميق ،دوستانه و صميمي تبديل شود (همان منبع). طبيعت و خصوصيات ارتباط بين فردي ارتباط بين فردي را مي توان به صورت ارتباط رودررو و مستقيم بين افراد تعريف كرد . خصوصيات آن عبارت است از : 1 ـ هم فرستنده و هم دريافت كننده پيام ، حاضر و آگاهند . 2 ـ هر فرد شركت كننده در فرايند ارتباط هم فرستنده است و هم دريافت كننده ( ارتباط فعال و متقابل )‌. بايد دو طرف دايما در جهت تطابق و سازگاري با يكديگر تلاش نمايند . به هم گوش كنند ، يكديگر را مشاهده نمايند و به نظرات يكديگر احترام بگذارند . 3 ـ در ارتباط بين فردي مطلوب دو طرف بايد آنقدر همبستگي داشته باشند كه هر يك بتواند خود را جاي ديگري بگذارد و تا احساس و نياز طرف مقابل را بهتر تشخيص دهند . 4 ـ در ارتباط بين فردي ، معاني از اعمال و رفتار دو طرف شكل مي گيرد ؛ اين رفتار كلامي با غير كلامي در برقراري ارتباط مؤثر ،‌بسيار مهم است (مركز رشد و آموزش وزارت آموزش و پرورش ، 1386). مهارتهاي مقابله اي مفهوم مقابله امروزه علي رغم تغييرات عميق فرهنگي و تغيير در شيوه هاي زندگي ، بسياري از افراد در رويارويي با مسائل زندگي فاقد توانايي هاي لازم و اساسي هستند و همين امرآنان را در مواجهه با بامسائل زندگي روزمره آسيب پذير كرده است . پژوهشهاي بي شماري نشان داده اند كه بسياري از مشكلات بهداشتي و اختلالات رواني ـ عاطفي ريشه هاي رواني ـ اجتماعي دارند .براي مثال : پژوهش در زمينه ي اعتياد و سوء مصرف مواد نشان داده است كه سه عامل مرتبط با سوء مصرف مواد و رفتارهاي مخاطره آميز عبارتند از : عزت نفس ضعيف ،‌ناتواني در بيان احساسات و فقدان مهارتهاي ارتباطي . هر فردي در زندگي با چالشها و مشكلاتي مواجهه مي شود ،با اين حال هر كس به شيوه خاص خود به مسائل پاسخ مي دهد . برخي ها هنگام روبرو شدن با مشكلات مي كوشـند با ارزيابي درست و منطقي مو قعيت و با استفاده از را هبردهايي مانند مسأ له گشايي ، تفكر مثبت و استفاده مؤثر از سيستمهاي حمايتي با موقعيت مقابله كنند .ودر مقابل برخي ديگر با برخورد هاي نا سازگارانه با مسائل، سعي ميكنند به روشهاي مختلف مانند پناه بردن به الكل و مواد مخدر و ساير راهبردهاي مقابله اي نا كارآمد از رويارويي با مشكلات اجتناب كنند . عيب عمده اين نوع راهبردهاي اجتنابي اين است كه اگر چه در كوتاه مدت مؤثر واقع مي شوند و به فرد آرامش موقت مي بخشند ولي در دراز مدت پيامد هاي منفي بسيار دارند و فرد را از احساس خود كارآمدي و عزت نفس و خود ارزشمندي محروم مي سازد . پژوهشگران اين دو نوع سبك مقابله با مشكلات را به ترتيب مقابله مسأ له مدار و هيجان مدار ناميده اند .اينكه فرد در هنگام مواجهه با موقعيتهاي د شوار به كداميك از اين راهبردها متوسل شود به ارزيابي او از موقعيت (ارزيابي اوليه ) و توانايي اش در مقابله با اين موقعيت (ارزيابي ثانويه) بستگي دارد . امروزه پژوهشگران با برسي راهبردهاي مقابله اي افراد موفق و ناموفق نكات بسيار مهمي را روشن كرده اند . اين مطالعات نشان داده اند كساني كه به طور موفقيت آميز با مشكلات مقابله مي كنند ،افرادي هستند كه خود را به مجموعه اي از مهارتهاي مقابله اي مجهز كرده اند ( كلنيكه ، به نقل از محمد خاني ، 1377) . مهارت حل مسأله حل مسأله مهارتي است كه فرد مي تواند در هنگام برنامه ريزي براي برخورد با مشكلات زندگي از آن استفاده كند . استفاده از راهبردهاي حل مسأله موجب افزايش اعتماد به نفس فرد مي شود . و همچنين احساس توانمندي و تسلط در او تقويت مي شود و همچنين مهارتهاي مؤثر حل مسأله با سازگاري شخصي خوب ، ارتباط دارد. مهارت خود آرام سازي خود آرام سازي مهارتي است مؤثر براي كاهش تنش و اضطراب هاي روزمره . اين مهارت بر سه عامل تأثير فراوان دارد : الف :‌ محيط :‌فرد بايددر يك محيط آرام و بدور از عوامل مزاحم و در راحت ترين حالت قرارگيرد . ب: بدن : وقتي فرد اين مهارت را انجام مي دهد بدنش آرام مي شود و ضربان قلب اوكند تر مي شود و عضلات و ماهيچه هاي بدنش از حالت تنيدگي خارج مي شود . ج :‌ ذهن : اصلي ترين قسمت در اين مهارت ذهن است . فرد با تمر كز بر ذهن خود و دور ريختن افكار مزاحم و تكرار كلمه « آرام » ذهنش آرام مي گيرد . واژه ي هوش هيجاني به پيتر سالووي از دانشگاه يل و جان ماير منصوب است. هر چند اين نويسندگان ادعايي در مورد اين اصطلاح ندارند و لي سؤالي كه مطرح است اين كه از چه زماني اين مو ضوع به بحث همگاني تبديل شد ؟‌در جواب بايد گفت از حدود سال 1990 ميلادي در ادبيات پژوهشي به كار برده مي شد اما عموميت يافتن آن به سال 1995 هنگامي كه كتاب هوش هيجاني نوشته دانيل گلمن پر فروش ترين كتاب نيويورك شد . سؤال ديگري كه مي توان مطرح كرد ، اين است كه دليل توجه زياد به هوش هيجاني چيست ؟ البته بايد توجه داشت كه اصطلاح جالب هوش هيجاني در اين توجه بي تأثير نيست اما دليل اصليش اين است كه مطالعات جديد پيش از پيش ارتباط واضح ميان عواطف ، شيمي مغز ، خوشبختي ، سلامتي و موفقيتهاي عمومي در زندگي را نشان مي دهد . عواطف وسيله صحبت بدنمان با ماست و به ما مي گويد كه بدن براي سلامتي و خوشبختي به چه چيزي نياز دارد . عواطف در طي ميليونها سال تغيير و اصلاح تدريجي بشر براي كمك به كامياب شدن و ادامه زندگي طراحي شده است ( استيوهن، 1990،به نقل از پارسا ، 1380 ) . هوش هیجانی یا عاطفی چیست؟ هوش عاطفی یا هوش هیجانی (یا EQ) شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجان‌ های خود است. به عبارت دیگر، شخصی که EQ بالایی دارد سه مؤلفهٔ هیجان‌ ها را به طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق می‌کند (مؤلفهٔ شناختی، مؤلفهٔ فیزیولوژیکی و مؤلفهٔ رفتاری).(گنجی،1377) تعاریف مختلف برای هوش هیجانی ▪ هوش هیجانی یعنی داشتن مهارت هایی تا بدانیم کی هستیم، چه افکار، احساسات، عواطف و انسجام رفتاری داریم. ▪ هوش هیجانی یعنی شناخت عواطف خود و دیگران، تا بتوانیم بر اساس آن رفتاری مبتنی بر اخلاق و وجدان اجتماعی داشته باشیم. ▪ هوش هیجانی شامل توانایی هایی مانند اینکه شخص بتواند انگیزه اش را حفظ کند و در مقابل مشکلات استقامت کند، در شرایط بحرانی و تکانش ها خودش را کنترل کند و خونسردی اش را حفظ کند، کامیابی را به تاخیر بیاندازد، با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد(پارسا،1380) تاریخچه هوش هیجانی اولین بار در سال ۱۹۹۰ روانشناسیبه نام <سالوی>، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. در حقیقت این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است؛ به عبارتی عاملی است که به هنگام شکست، در شخص ایجاد انگیزه می کند و به واسطه داشتن مهارتهای اجتماعی بالا منجر به برقراری رابطه خوب با مردم می شود. تئوری هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل موثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی فراهم می کند که تکمیل کننده علوم شناختی، علوم اعصاب و رشد کودک است. قابلیتهای هیجانی برای تدبیر ماهرانه روابط با دیگران بسیار حائز اهمیت است(گنجی،1377). هوش هيجاني از نظر گلمن : به نظر گلمن (1995) هوش هيجاني هم شامل عناصر دروني است و هم بيروني . عناصر دروني شامل ميزان خود آگاهي ، خود انگاره ، احساس استقلال و ظرفيت خود شكوفايي و قاطعيت مي باشد . عناصر دروني شامل روابط بين فردي ، سهولت در همدلي و احساس مسئوليت است . همچنين هوش هيجاني شامل ظرفيت فرد براي قبول واقعيات ، انعطاف پذيري ، توانايي حل مشكلات هيجاني ، توانايي حل و مقابله با استرس و تكانه ها مي شود . گلمن هوش هيجاني را از IQجدا كرده و به نظر او هوش هيجاني شيوه استفاده ي بهتر از IQ را از طريق خود كنترلي ، اشتياق و پشتكار و خود انگيزي شكل مي دهد . او مفهوم هوش هيجاني را در پنج حوزه قرار ميدهد 1ـ‌آگاهي از هيجانات خود:خود آگاهي _ بازشناسي احساس ،آنگونه كه رخ مي دهد محور اصلي هوش هيجاني است . توانايي و كنترل لحظه به لحظه احساسات ،براي بينش روان شناختي و درك خويشتن ،اساسي است . تعريفي كه گلمن براي خود آكاهي كرده چنين است :درك عميق و روشن از احساسات ، هيجانات ،نقاط ضعف و قوت ،نياز ها و سائق هاي خود . افرادي كه به احساسات و هيجانات خود اطمينان بيشتري دارند ،مهارت بيشتري در هدايت و كنترل وقايع زندگي از خود نشان مي دهند ، در كار هاي خود دقيق هستند اميد واري آنها غير واقع بينانه نمي باشد و مسئوليتي را قبول مي كنند كه در حد توان باشد همچنين اين افراد با خود و ديگران صادق بوده و خيلي خوب مي دانند كه هر نوع احساسي تا چه اندازه اي بر آنها و اطرافيان تأثير مي گذارند (پارسا ،‌ 1380) . 2- كنترل هيجانات :كنترل هيجانات به شيوه مناسب مهارتي است كه به دنبال خود آگاهي ايجاد مي شود اشخاص كار آمد در اين حيطه بهتر مي توانند از هيجانهاي منفي نظير نا اميدي ،اضطراب ، تحريك پذيري رهايي يابند و در فراز و نشيبهاي زندگي كمتر با مشكل مواجه مي شوند و يا در صورت بروز مشكل به سرعت مي توانند از موقعيت مشكل زا و ناراحت كننده به شرايط مطلوب باز گردند . بر عكس افرادي كه، در اين حيطه توانايي كمتري دارند . (همان منبع) 3- خود انگيختگي : اين مؤلفه مربوط به تمركز هيجانها براي دست يابي به اهداف با قدرت ،اطمينان ،توجه و خلاقيت مي باشد . افراد خود انگيخته،ارضاء و سركوب خواسته ها را به تأخير مي اندازد ، اغلب به تكميل يك عمل مي پردازند . آنها همواره در تكاپوي و حركت هستند و تمايل دارند كه هميشه مؤثر و مولد باشند . از نظر گلمن خود انگيزي زبان سائق پيشرفت مي باشد و كوششي جهت رسيدن به حد مطلوبي از فظيلت افرادي كه اين خصيصه را زياد دارند ، هميشه در كارهاي خود نتيجه محور هستند و سائق زيادي در آنها براي رسيدن به اهداف و استاندارد ها وجود دارد . و به طور كلي خود انگيختي يك صفت ضروري براي افراد مي باشد زيرا از طريق خود انگيختگي است كه مي توان به پيشرفت مورد انتظار رسيد . (همان منبع) 4- تشخيص هيجانات در ديگران : همدلي اساس مهارت مردمي است . افراد همدل با سر نخهاي ظريف اجتماعي و تأمل هايي كه بيانگر نيازها و خواسته هاي ديگران باشد مأنوس و آشنا هستند . اين مهارت افراد را در حيطه ي آموزش حرفه اي و مديريت توانمند مي سازد . اين مؤلفه با احساس مسئوليت در قبال ديگران نسبت بيشتري دارد و به عقيده ي گلمن عبارت است از درك احساسات و جنبه هاي مختلف ديگران و به كارگيري يك عمل منا سب و واكنش مورد علاقه براي افرادي كه پيرامون ما هستند . همدلي به معني من خوبم تو خوبي نيست و به اين معني هم نيست كه تمام احساسات طرف مقابل را تأييد و تحصين كنيم ، همدلي بيشتر به معني تأمل و ملاحظه ي احساسات ديگران است .(همان منبع) 5- كنترل روابط : مهارت در اين حيطه با توانايي مشترك در كنترل هيجان و تأمل سازگارانه با ديگران همراه است . همچنين به جنبه هاي زاتي رهبري و روابط ميان فردي منظم ، موزون و سازگار ارتباط دارد. به نطر گلمن افرادي كه مي خواهند در ايجاد رابطه با ديگران مؤثر واقع شوند بايد توانايي تشخيص ،تفكيك و كنترل احساسات خود را داشته باشند سپس از طريق همدلي يك رابطه مناسب برقرار كنند اين مهارت شامل دوست يابي نمي شود گر چه افرادي را كه اين مهارت را دارند خيلي سريع يك جو دوستانه با افراد ايجاد مي كنند ولي اين مهارت به دويت يابي هدفمند مربوط مي شود . اين افراد به راحتي مي توانند مسير فكري رفتار ديگران را در سمتي كه مي خواهند هدايت كنند هچنين گلمن در كتاب اخير خود با عنوان (هوش هيجاني در كار )پنج مؤلفه ي فوق را به بيست و پنج توانش هيجاني تقسيم مي كند نظير : آگاهي سياسي ، نظم كاركنان ،اعتماد به نفس ،هشياري ،و انگيزه ي پيشرفت و ..(همان منبع) هوش هيجاني از نظر بار – آن يكي ديگر از نظريه پردازان مدل مختلط هوش هيجاني بار – آن(1997) است . هوش هيجاني به وسيله بار – آن به اين صورت تعريف شده است :يك دسته از مهارتها ،استعدادها و توانايي ها ي غير شناختي كه توانايي موفقيت فرد را در مقابل با فشار ها و اقتضاهاي محيطي افزايش مي دهد . بنا براين هوش هيجاني يكي از عوامل مهم در تعيين مو فقيت فرد در زندگي است و مستقيما بهداشت رواني فرد را تحت تأثير قرار مي دهد . هوش هيجاني با ساير تعيين كنندها ي مهم از قبيل آمادگي زيست – پزشكي ،استعداد هوش شناختي و واقعيت ها و محدوديت هاي محيطي در تعامل است ( اکبرزاده ، 1383 ) . مدل بار- آن از هوش هيجاني چند عاملي است و مربوط به استعدادهايي براي عملكرد است تا خود عملكرد (يعني استعداد موفقيت تا خود موفقيت ). اين مدل همچنين فرايند مدار است تا نتيجه مدار . ماهيت جامع اين مدل مفهومي بر اساس گروهي از مؤلفه هاي عاملي (مهارت هوش هيجاني )و روشي كه آنها تعريف مي شوند ، قرار دارد . بار- آن هوش هيجاني را در پانزده خرده مقياس پرسشنامه هوش بهر هيجاني بار- آن معرفي كرده است . هوش هيجاني و مهارت هاي هيجاني در طي زمان رشد مي كنند ، طي زندگي تغيير مي كنند و مي توان با آموزش و برنامه هاي اصلاحي مانند تكنيك هاي درماني آنرا بهبود بخشيد (همان منبع) پانزده عاملي كه توسط بار- آن به عنوان عامل هوش هيجاني در نظر گرفته شده اند عبارتند از : 1. خود آگاهي هيجاني ،2. احترام به خود ،3.قاطعيت ،4.خود شكو فاي ،5.استقلال6 همدلي7 انعطاف پذيري 8 تحميل استرس 9 .حل مسأله 10. واقعيت سنجي 11. مسئوليت پذيري اجتماعي 12. كنترل تكانه 13. شاد كامي 14. خوش بيني 15 .روابط بين فردي (همان منبع) بار- آن ، مدلي از توانش هاي هيجاني را ارائه داده است كه اين مدل پنج حيطه يا گستره از مهارت ها را در بر مي گيرد: 1. مهارت دروني فرد : كه خود آگاهي هيجاني (باز شناسي و فهم احساسات خود )،جرأت (ابزار احساسات ، عقايد ، تفكرات و دفاع از حقوق شخصي به شيوه اي سازنده ) خود تنظيمي (آگاهي ، فهم ، پذيرش و احترام به خويش) ، خود شكوفايي ( تحقق بخشيدن به استعدادهاي با لقوه خويشتن ) و استقلال (خود فرماني و خود كنترلي در تفكر و عمل شخص و رهايي از وابستگي هيجاني ) را در بر مي گيرد(حسن زاده،1386) . 2- مهارت ميان فردي : كه شامل روابط ميان فردي ( آگاهي ، فهم و درك احساسات ديگران ) ايجاد و حفظ روابط رضايت بخش دو جانبه كه به صورت نزديكي هيجاني و وابستگي مشخص مي شود . تعهد اجتماعي (عضو مؤثر و سازنده گروهي اجتماعي خود بودن ، نشان دادن خود به عنوان يك شريك خوب ) و همدلي است (همان منبع). 3- سازگاري : كه شامل مسأله گشايي ( تشخيص و تعريف مسايل ، همچنين ايجاد راهكاري مؤثر ) آزمون واقعيت ( ارزيابي مطابقت ميان آنچه بطور ذهني و آنچه بطور عيني تجربه مي شود ) و انعطاف پذيري (تنظيم هيجان، تفكر رفتار به هنگام تغيير موقعيت و شرايط ) مي باشد (همان منبع). 4-كنترل استرس: كه توانايي تحميل استرس (مقاومت در برابر وقايع نا مطلوب و موقعيت استرس زا ) ، كنترل تكانه (ايستادگي در برابر تكانه يا انكارتكانه) را شامل مي شود .(همان منبع) 5 – خلق عمومي : كه شامل شادي (احساس رضايت خويشتن، شاد كردن خود و ديگران ) و خوش بيني (نگاه به جنبه هاي روشن زندگي و حفظ نگرش مثبت حتي در مواخهه با ناملايمات است ( همان منبع). مؤلفه هاي هوش هيجاني الف ـ مؤلفه هاي درون فردي : اين مؤلفه، توانايي هاي شخص را در آگاهي از هيجان ها و كنترل آن ها مشخص مي كند : ب ـ خود آگاهي عاطفي ( هيجاني ) :ميزان آگاهي فرد از احساسات خويش است كه درك و فهم اين احساسات را بررسي مي كند . 2ـ جرأت مندي :‌اين مؤلفه ابراز احساسات ، باورها ، افكار ، دفاع منطقي و مطلوب از حق و حقوق خويشتن را مورد بررسي قرار مي دهد . 3ـ‌حرمت نفس: توانايي خودآگاهي و درك خويشتن و احترام به خود را بررسي مي كند . 4ـ خود شكوفايي: توانايي تشخيص استعدادهاي ذاتي و استعداد انجام كارهايي را كه شخص مي تواند و مي خواهد ، و از انجام آنها لذت مي برد ، را بررسي مي كند . 5 ـ استقلال عمل : توانايي خود رهبري ، خويشتن داري فكري و عملي ، و رهايي از وابستگي هاي هيجاني را بررسي مي كند (حاجی پور،1383). ب) مؤلفه هاي سازگاري : انعطاف پذيري ، حل مسئله و واقع گرايي شخصي را مورد بررسي قرار مي دهد . 1ـ آزمون واقعيت : توانايي ارزيابي رابطه ي بين تجربه ي عاطفي و عينيت هاي موجود را بررسي مي كند . 2ـ انعطاف پذيري :‌توانايي همسازي با هيجان ها ، افكار و رفتارهاي فرد را در شرايط ، موقعيت ها و متغير هاي مختلف بررسي مي كند . 3 ـ حل مسئله : توانايي تشخيص و تعريف مشكلات خلق و خوي و كاربست راه حل هاي مؤثر را مورد مطالعه قرار مي دهد(همان منبع) . ج) مؤلفه هاي خلق وخوي عمومي (كلي ) : نشاط و خوش بيني فرد را مورد بررسي قرار مي دهد : 1ـ خوش بيني : توانايي توجه به جنبه هاي روشن تر زندگي و حفظ نگرش مثبت را حتي هنگام وجود احساسات منفي و ناخوشايند ، مورد بررسي قرار مي دهد . 2ـ‌ نشاط : توانايي احساس رضايت از زندگي ، احساس رضايت از خود و ديگران ، و ابراز احساسات مثبت را بررسي مي كند(همان منبع) . د) مؤلفه هاي ميان فردي : توانايي هاي شخصي را براي سازگاري با ديگران و مهارت هاي اجتماعي را بررسي مي كند : 1ـ هم حسي : توانايي آگاهي از احساسات ديگران و تحسين آن احساسات را بررسي مي كند . 2ـ‌مسئوليت اجتماعي : توانايي فرد را در معرفي خود به عنوان عضوي مفيد ، سازنده و داراي حس همكاري در گروه اجتماعي خويش مورد بررسي قرار مي دهد . 3ـ روابط بين فردي:‌ توانايي ايجاد و حفظ روابط رضايت بخش متقابل كه نزديكي عاطفي ، صميميت و دادوستد مهر آميز را كه از ويژگي هاي آن است را بررسي ميكند (همان منبع). ه ) مؤلفه هاي كنترل تنش ها : توانايي تحمل تنش و كنترل تكانه ها را بررسي مي كند. 1ـ تحمل تنش ها : توانايي تحمل فرد را در برابر رويدادهاي ناخوشايند ، شرايط تنش زا و هيجان هاي شديد ، بررسي مي كند . 2 ـ كنترل تكانه ها :‌توانايي و مقاومت فرد را در برابر تنش ها يا وسوسه و كنترل هيجان هاي خويش را بررسي مي كند(همان منبع) . تفاوت بين هوش عمومي IQ و هوش هيجاني EQ با فكر كردن به با هوش ترين افرادي كه مي شناسيد احتمالا چند خصيصه بارزشان را مي توان به خاطر آورد . به احتمال زياد اين افراد با كمترين تلاش ،‌ بالاترين نمره ها را در مدرسه مي گيرند يا آنها شغل هاي خوبي دارند ولي در ارتباط با همكلاسي هايشان و همكارانشان موفق نيستند و با آنكه دوستان زيادي دارند ولي روابط جديشان اندك است . حال به چند نفر از موفق ترين افراد در زندگيتان و به خصيصه هاي مشتركي كه آنها با يكديگر دارند فكر كنيد .بدون شك دايره دوستان اين افراد بزرگ و متنوع است . ارتباط شخصيشان قوي و زندگي خانوادگيشان مملو از افتخار و كاميابي است . آنها نسبت به ديگران حتي آنهايي كه تازه ملاقات مي كنند علاقه نشان مي دهند . آنها رضايت بيشتري از شغل خود دارند ،‌در مدرسه احترام همسالانشان را بر مي انگيزند و به خاطر انجام مسؤليت هايشان پيشرفت كرده و حتي ترفيع مي گيرند . آنها عواطفشان بدون رياكاري ،‌احساسات شان بدون نخوت و اعتماد به نفسشان عاري از هر خود نمايي است . تفاوت بين دو گروه تفاوت ميزان هوش بهر IQ يا ضريب هوشي و چيزي است كه EQ يا هوش هيجاني ناميده مي شود . هوش هيجاني شيوه پذيرفته شدن براي ارزيابي موفقيت يك فرد است ،‌ چه در مدرسه و چه در محيط كار شيوه اي كه امروزه در آمريكا رو به گسترش است .(متقي زاده ، 1382) نظريه پردازان هوش هيجاني معتقدند كه هوشبهر IQ به ما مي گويد كه چه كاري مي توانيم انجام دهيم در حالي كه هوش هيجاني EQ به ما مي گويد كه چه كاري بايد انجام دهيم . ضريب هوشي ( هوش شناختي ) شامل توانايي براي ياد گيري ، تفكر منطقي و انتزاعي مي شود در حالي كه هوش هيجاني به ما مي گويد كه چگونه مي توانيم از IQ در جهت موفقيت در زندگي و پيشرفت روزمره استفاده كنيم . هوش هيجاني شامل توانايي ما در جهت خود آگاهي هيجاني و اجتماعي مي شود و مهارتهاي لازم در اين حوزه را اندازه مي گيرد . همچنين شامل مهارت هاي ما در شناخت احساسات خود و ديگران و مهارتهاي كافي در ايجاد روابط سالم با ديگران و حس مسئوليت پذيري در مقابل وظايف مي باشد . هوش عمومي و هوش هيجاني توانايي هاي متفاوتي نيستند بلكه بهتر است چنين بيان نمود كه از يكديگر متفاوت هستند . همه ما تركيبي از هوش و هيجان داريم . در واقع بين هوش عمومي و برخي از جنبه هاي هوش هيجاني همبستگي پاييني وجود دارد و بايد گفت اين دو قلمرو اساسا مستقل اند . بر اساس مطالعات گلمن در بهترين شرايط همبستگي اندكي ( 57% )‌ بين هوش عمومي و برخي از ابعاد هوش هيجاني وجود دارد . وقتي افراد با هوش عمومي بالا در زندگي تقلا مي كنند افرادي با هوش متوسط به طور شگفت انگيزي پيشرفت مي كنند شايد بتوان آن را به هوش هيجاني بالا نسبت داد (همان منبع) به طور خلاصه بايد گفت كه تفاوت بين معلومات كتابي و مهارت در زندگي روزمره در ارتباط افراد در واقع همان تفاوت بين IQ و EQ است بدين معني كه درست است كه ما براي پيشرفت در تحصيل ناچار به استفاده از معلومات كتابي هستيم ولي آنچه مي تواند اين راه را براي پيشرفت هموار سازد استفاده درست از EQ است در واقع در سالهاي اخير اين تحقيقات شدت فراواني يافته است به گونه اي كه مطالعات وسيعي انجام شده تا نشان دهد كه ضريب هوشي بالا به تنهايي نمي تواند لازمه موفقيت باشد . گلمن( 1995 ) مي گويد :‌« بسياري از مديران ، معلمان و دانش آموزان به آن چيزي كه مي دانند بهتر است،‌ عمل نمي كنند و به اين علت در كارهاي خود دچار شكست مي شوند .» و وي همچنين اضافه مي كند براي كودكان قوي كردن هوش هيجاني كار ساده اي است حتي بزرگسالان نيز مي توانند هوش هيجاني خود را بپرورانند . به عنوان يك بزگسال شكوفا كردن توانايي هاي هيجاني مشكل است اما در سني و در مرحله اي از زندگي مي توان هوش هيجاني فرد را پرورش داد . طبيعتا بهتر آن است كه هر چه زودتر شروع كنيم . بار ـ آن در پي يافتن اين سؤال كه چرا برخي از افراد نسبت به برخي ديگر از افراد در ابعاد زندگي موفق تر اند به تحقيقات بسياري دست زده است . و او دريافت كه تنها كليد موفقيت و تنها عامل پيش بيني كننده موفقيت آنها هوش كلي يا IQ نيست. بلكه بايد در جستو جوي ديگري بود كه در اين ميان نقش هوش هيجاني از همه نمايان تر است (همان منبع) ویژگی افراد با هوش هیجانی بالا هوشبهر و هوش هیجانی قابلیت های متضاد نیستند بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم، افراد دارای هوش بالا و هوش هیجانی پایین و یا هوشبهر پایین و هوش هیجانی بالا ، علی رغم وجود نمونه هایی نوعی، نسبتا نادرند. فی الواقع میان هوشبهر و برخی جوانب هوش هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد، هر چند این ارتباط آن قدر است که روشن کند این دو قلمرو اساسا مستقل اند. گونه خالص دارای هوشبهر بالا ، یعنی کاملا فاقد هوش هیجانی، تقریبا تصویر اغراق آمیزی از روشنفکرانی است که در قلمرو ذهن استادند اما در دنیای فردی ناکار آمدند. نیم رخ های آماری مردان و زنان در این خصوص تا حدودی متفاوت است. مرد دارای هوشبهر بالا با طیف گسترده ای از علا یق و توانایی های ذهنی مشخص می شود که البته جای تعجبی ندارد(گنجی،1376). چگونگی افزایش هوش هیجانی الفبای یادگیری هوش هیجانی شناخت هیجان های اصلی و ترکیبات فرعی آنهاست. برخی از هیجان ها را می توان «اصلی» تلقی کرد; هیجان هایی که به مثابه رنگ های اصلی آبی، زرد و قرمز اند و سایر ترکیبات از آنها سرچشمه می گیرند. عنوان برخی از خانواده های اصلی و برخی از اعضای آنها از این قرار است: ـ خشم: تهاجم، هتک حرمت، تنفر، غضب، اوقات تلخی، غیظ، آزردگی، پرخاش، خصومت، اذیت، تندمزاجی، دشمنی. ـ اندوه: غصه، تاثر، دلتنگی، عبوسی، مالیخولیا، دلسوزی به حال خود، احساس تنهایی، دل شکستگی، ناامیدی و در سطح آسیب شناختی افسردگی شدید. ـ ترس: اضطراب، بیم، ناآرامی، دلواپسی، بهت، نگرانی، ملاحظه کاری، تردید، زودرنجی، ترسیدن، ترس ناگهانی یا شوک، وحشت و از نظر آسیب شناسی روانی هراس و وحشت زدگی. و …(وکیلی،1385) سازگاری در اجتماع و هوش هیجانی مغز انسان در قرن ۲۱ زندگی می کند، درصورتی که قلب او در عصر پارینه سنگی است آیا تا به حال با افرادی روبه رو شده اید که از هوش کافی برخوردار بوده اما در زندگی اجتماعی و شغلی خود موفق نبوده اند؟ این پرسش نشان می دهد که ما از مطالعه جنبه های مهمی از توانمندی های انسانی در ارزیابی هوش غافل مانده ایم. تئوری های جدیدی درباره هوش ارائه شده که به تدریج جایگزین تئوری های سنتی می شوند. زمانی که روانشناسان درمورد مسائل هوش و تفکر به پژوهش پرداختند، مرکز توجه آنها جنبه های شناختی مانند حافظه و حل مسئله بود. اما پژوهشگرانی بودند که در همان زمان خاطرنشان می ساختند جنبه های غیرشناختی نیز باید مورد توجه قرار گیرد. پیشینه هوش هیجانی (EQ) را می توان در ایده های وکسلر (روانشناس) به هنگام تبیین جنبه های غیرشناختی هوش عمومی جست وجو کرد. وکسلر درصدد آن بود که جنبه های غیرشناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد(جلالی،1381). اهمیت هوش هیجانی روان شناسان عقیده دارند می توان هوش هیجانی را در کودکان و حتی افراد بالغ افزایش داد. ممکن است این سئوال مطرح شود که چرا پرورش و رشد هوش هیجانی مهم است؟ ایجاد حس مسئولیت پذیری : هوش هیجانی به ما کمک می کند که فرد مسئولیت پذیری در جامعه باشیم، برای رسیدن به این مرحله باید به کودکان آموزش های لازم را بدهیم. ابتدا با آموزش کودکان ، به آنان یاد دهیم به جای آنکه دیگران احساسات شان را در دست گیرند، مسئولیت احساسات و هیجان های خود را بپذیرند، به عنوان مثال : به جای اینکه بگوید” شما باعث خوشحالی من شدید ” از جمله ” من احساس خوشحالی  می کنم ” استفاده کند.Bottom of Form( ابراهیمی ،1379) Top of Form بهره هوش وهوش هیجانی: تیزهوش وهوش هیجانی قابلیت های متضادی نیستند،بلکه بیشترمی شود چنین گفت که متمایزند. همه ماازترکیبی ازهوش وعواطف برخورداریم،افراد دارای ضریب هوشی بالاوهوش هیجانی پایین به رغم وجودنمونه هایی ،نوعی بسیارنادرهستند.درواقع میان بهره هوش «هوش هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد. هرچند این ارتباط آنقدرهست که روشن کند این دوقلمرواساسا ً مستقل اند (شریفی،1378). برخلاف آزمون شناخته شده تیزهوشی ،هنوزهیچ آزمون نوشتاری واحدی که مشخص کننده « رتبه هوش هیجانی» می باشد وجود ندارد وممکن است هیچگاه هم بوجود نیاید.اگرچه تحقیقهای بسیارزیادی درزمینه هریک ازمؤلفه های آن صورت گرفته است،بعضی ازآنها همانندهم حسی رادربهترین حالت می توان با نمونه گیری ازتوانایی عملی فرد دراجرای تکلیفی مربوط به آن آزمود (همان منبع). جان بلاک روان شناس دانشگاه کالیفرنیا دربرکلی برای سنجش آنچه او«من منعطف» (بازگشت به خود) می خواند کاملا ًمشابه هوش هیجانی است. به لحاظ نظری مقایسه ای میان این دونوع خالص انجام داده است: افراد دارای ضریب هوشی بالا درمقابل افراد دارای تما یلات عاطفی بالا. تفاوتها قابل توجه هستند. گونه خا لص دارای بهره هوشی( یعنی کاملا ً فاقد هوش هیجانی ) تقریبا ً اغراق آمیزی ازروشنفکرانی است که درقلمروذهن استادند ، اما دردنیای فردی ناکارآمدند (پارسا ،1380). نیم رخهای آماری مردان وزنان درخصوص هوش هیجانی وبهره هوشی تا حدی متفاوت هستند. ودارای بهره هوشی بالا با طیف گسترده ای ازعلاقه وتوانایی های ذهنی مشخص می شودکه البته تعجبی ندارد. این مردبلند پرواز ومولد قابل پیش بینی وسرسخت است ودربند علاقه های شخصی خود نیست. برعکس مردانی که ازنظرهوش هیجانی بالا هستندازنظراجتماعی متوازن ،خوش برخورد وبشاش هستند ودر مقابل افکارنگران کننده یاترس آورمقاوم هستند.زنان دارای ضریب هوشی بالاازاتکا به نفس هوشمندانه ای که ازآنان انتظا رمی رود برخوردارند. آنان همچنین درون نگر،مستعد به اضطراب ودرابرازخشم خود درنگ می کنند. برعکس زنان دارای هوش هیجانی سرشار،با جرأت هستند و احساس خود را مستقیم بروز می دهند و در باره خودشان احساس مثبتی دارند،زندگی برای آنان سرشار از معنا و مفهوم است(همان منبع) فردی که فقط از نظربهره هوش (IQ ) درسطح بالا،ولی فاقد هوشیاری عاطفی است،تقریبا ًکاریکاتوری ازیک آدم خردمند ؛ درقلمروذهن چیره دست است،ولی دردنیای شخصی خویش است. افرادی که ازهوش هیجانی قوی برخوردارند،ازنظراجتماعی متعادل،شادوسرزنده اند وهیچ گرایشی به ترس ونگرانی ندارند واحساسات خود رابه طورمستقیم بیان وراجع به خود مثبت فکرمی کنند. هرفرد به هراندازه دارای بهره هوش هیجانی باشد.به همان مقدارازخصوصیات مرتبط باآن بهره مند خواهد بود. بااین همه میان این دوهوش هیجانی بسیاربیشترازبهره هوشی خصایص رادراختیارما قرار می دهد که به کمک آنها چهره انسانی مان راکاملترمی کنیم (همان منبع) کاربردهای هوش هیجانی: هیجانات مسری هستند:تحقیقات گوناگون وزیادی درمورد سرایت هیجانات، دردانشگاه ها ومراکزتحقیقاتی دنیا صورت گرفته است که نشان می دهد گروه ازهیجانات اعضا وبویژه رهبرگروه تأ ثیرکذاری وتأ ثیرپذیری دارد. تأ ثیرمتقابل ومداوم مدارهای هیجانی یک شخص (که اساس فیزیولوژیک وعصب شناختی آن نیزمورد بررسی قرارگرفته) درمیان اعضا گروه نوعی سوپ هیجانی رابوجود می آورد که درآن هرفرد طعم خاص خودرابه آن می دهد،اما این رهبرگروه است که قویترین چاشنی رابه این ترکیب اضافه می کند. چراکه به خاطرآن واقعیت همیشگی درکار- همه چشم به رئیس می دوزند- افرادازسطوح بالاترخودتقلید هیجانی می کنند.مطالعات نشان می دهد این اثربویژه وقتی که برای کل گروه مسئله وسؤالی مطرح می گردد افرادنگاه خود رابه روی رهبرخیره می کنند تاپاسخ به آن بدهند ولذا ازروی آن برای خود الگو می سازند ،یعنی رهبری هیجانی راتعیین می کنند (بلوچ ،1383). وقتی افراد احساس خوب داشته باشند به بهترین نحو ممکن کارخواهند کرد. احساس خوب کارایی ذهنی رایاری می کند وافراد را دردرک بهتراطلاعات واستفاده ازقواعد تصمیم گیری درقضاوتهای پیچیده توانا می سازد ،علاوه برآن آنان رادرتفکرانعطاف پذیرترمی نماید وخلاقیت ومهارتهای تصمیم گیری را افزایش می دهد وافراد رادرجهت مفید واقع شدن آماده می سازد(همان منبع) هوش هیجانی درکار تحقیق درمورد شوخ طبعی درکارنشان می دهد که یک لطیفه به موقع یاخنده ازسرشوخی می تواند نوآوری راتحریک ،خطوط ارتباط راباز،احساس رابطه واعتماد رازیاد والبته کار را جذابتر نماید. بدون شک شوخ طبعی وسرزندگی درجعبه ابزاررهبران دارای هوش هیجانی جایگاه مهمی دارد.هنگامی که بحث ازگروه می شود،حالات خوب اهمیت ویژه ای پیدامی کنند.توانایی یک رهبردرهدایت یک گروه به حالت اشتیاق وهمکاری می توان تعیین کننده موفقیت این امرباشد،به نتایج یک مطالعه به روی 62مدیرارشد وتیم مدیریت توجه بفرمائید؛این مدیران واعضای تیم مدیریتی آنها مورد بررسی قرارگرفتند تامشخص شودتا چه اندازه پرانرژی ،مشتاق ومصمم هستند.همچنین ازآنها سؤال شد که گروه ارشد تا چه حد دچارنابسامانی وتضاد وتعارض گشته است.این مطالعات نشان دادهرچه حالات کمی افراد درتیم مدیریت ارشد مثبت تربود،بازده آن شرکت بالاتربود(ایران نژاد،1379). هوش هیجانی درمدیریت مهمترین عامل منفردی که درمتعالی کردن کاریک گروه نقش دارد ،میزان توانایی افراددر ایجاد یک حالت هماهنگی درونی بوده که به آنها امکان می دهد تا از استعداد کامل اعضای گروه استفاده کنند.داشتن یک عضو مشخصا ً با استعداد،به بالارفتن سطح عملکردکمی گروه های هماهنگ کمک می کند،گروههایی که اصطحکاک وبرخورد بیشتری درآنها روی می دهد،به میزان کمتری می توانند ازسرمایه داشتن اعضایی با توانایی عالی بهره برداری کنند. بسیاری ازکارهایی که افراددرمحیط کارانجام می دهند به توانایی مدیران درتقسیم مسئولیت میان افراد یک شبکه ازهمکاران بستگی دارد.(وکیلی ،1385). هوش هیجانی وتربیت فرزندان پدرومادر،تک تک یا هردوبا هم بزرگترین فرصت رادارند تادرهوش هیجانی فرزندخودتأ ثیربگذارند. راهنمایی های صبورانه آنها به فرزند کمک می کند تا استعدادهای خودرا بشناسد . پشتیبانی آنها باعث می شود که توانایی فرزند دربرخورد با ناراحتی های حا صل ازشکستها بیشتر شود وبه خود ایمان بیاورد. مهارتهای هوش هیجانی ازاول درانسان وجود ندارد،بلکه دراو ساخته می شوند. راهنمایی پدرومادردردرک وپردازش هیجانها نیروی محرکه اولیه برای توانایی نهایی کودک درنشان دادن هوش هیجانی درآینده است.( متقی زاده،1383). مشکلاتی که والدین با آن روبرو هستند نباید هوش هیجانی فرزندان را تعیین کنند.پژوهش انجام شده در دانشگاه اموری نشان داد که هوش هیجانی کودک محصول نمایش مهارت هاهوش هیجانی والدین است و نه تجربه شخصی آنها از استرس هیجانی . کودک مهارتهای هوش هیجانی خود را از والدین یاد می گیرد.هر لحضه ای با کودک خود می گذرانید،فرصتی است تابا او این مهارت را نشان دهید.وقتی جلوداد زدن خود را می گیردکودکتان نیز این کاررا انجام می دهد،وقتی متوجه ناراحتی او میشوید و دربارع آن از او سوال می کنید یاد می گیرد نسبت به دوستانش همدردی نشان می د هد.(پارسا ،1383). والدینی که هوش هیجانی را با کودکانشان تمرین می کنند و به عمل در می آورند،پسران ودخترانی بزرگ می کنند که شادتر هستند،سازگاری اجتماعی بیشتری دارند،نمرات بهتری بدست می آورند ودربزرگسالی موفقیت های حرفه ای بیشتری کسب می کنند.بچه هایی که مهارت های هوش هیجانی خود را افزایش می دهند میزان مکتب گریزی ،تنبلی ورفتاربزهکارانه خود را کاهش می دهند.کودک از هرکجا که شروع کند،افزایش هوش هیجانی اوباعث خواهد شد تا روابطش با همکلاسیهایش بهبود یابد واحتمال تجربه کردن الکل وسیگار دراو کمترشود.اگرازنظرهوش هیجانی الگوی فرزندان باشید،آنها مهارت های مورد نیازرا برای کنار آمدن با دیگران رشد خواهد داد(همان منبع) هوش هیجانی و سلامت درسال 1974یافته ای که در لابراتور دانشکده پزشکی دانشگاه روچستر به دست آمده ،نقشه بیولوژیک بدن را دگرگون کرد.رابرت آدرکه روانشناس بود،کشف کرد که سیستم ایمنی بدن نیزمی تواند مانند مغزیاد بگیرد.نتیجه ای که او بدست آورد تکان دهنده بود،یافته آدر بدان منجرشد که هزاران راه ارتباطی موجود درمیان سیستم عصبی مرکزی و ایمنی بدن،مورد بررسی قرار گیرند –راه های بیولوژیکی که ذهن،عواطف وجسم را نه تنها از هم جدا نمی سازند،بلکه باعث در هم تنیدگی این سه می شوند(گنجی ،1377). مهارت های هوش هیجانی شما را قادر میسازند تا جلوی وضعیت های دشواررا پیش ازاینکه غیرقابل کنترل شوند ،بگیرید وبا این کار مدیریت استرس (کنارآمدن با استرس)برای شما آسانترشود.کسانی که قادر نیستند از مهارتهای هوش هیجانی استفاده کنند،به احتمال زیاد برای مدیریت روحیه و خلق خود از روش های دیگری که کمتر اثر بخشی دارند،بهره می گیرند کسانی که هوش هیجانی خود را بکار می گیرند با محیط اطراف خود سازگاری بیشتری دارنداعتماد به نفس بالایی نشان می دهند واز توانایی های خود آگاهند(همان منبع) در مورد احساسات درمانده کننده دیگر همچون اضطراب،یا درخلال تلاش جسمانی ،افتی درکارایی تلمبه زنی مشاهده نشد.به نظر می رسد خشم تنها عامل پیدایش بیماریهای شریان است،اما این یکی ازچندین عاملی است که دراین بیماریها نقش دارند.هردوره خشمگین شدن،ازطریق افزایش میزان ضربان قلب وفشارخون،فشار مضاعفی برقلب افراد واردمیکند وهنگامی که دراین امربارها تکرارشود می تواند آسیب وارد کند(بلوچ ،1383). هوش هیجانی وموفقیت شغلی: هوش هیجانی آنقدربرای موفقیت ضروری است که 60درصدعملکرد درهمه انواع شغل ها راشامل می شود.هوش هیجانی به تنهایی بزرگترین عامل برای پیش بینی عملکردفرد درمحیط کارو قویترین نیروی رهبری و موفقیت است . شاید بهترین امتیازهوش هیجانی این باشد که یک مهارت بسیار انعطاف پذیر است . هوش هیجانی هر چقد ر هم کم باشد ،باز هم مردم می توانند با تمرین آن را بهبود بخشند وکسانی که در هوش هیجانی نمره کمی می آورند عملا میتوانند خودشان را به پای همکارانشان برسانند(وکیلی،1385). پژوهشگران دانشگاه کوئینزلنداسترالیا بامطالعه برروی تعداد زیادی افراددرمحیط کارمتوجه شده اند90درصد کسانی که عملکردشغلی عالی دارندهوش هیجانی بالا نیزدارندشما می توانید بدون داشتن هوش هیجانی بالا هم عملکرد عالی داشته با شید ولی احتمال این کاربسیارکم است کسانی که هوش هیجانی خودرارشد می دهند معمولا درشغل خود موفقترند،زیراهوش هیجا نی وموفقیت شغلی دست دردست یکدیگرند.این یافته ها درکارکنان تمام صنایع درهمه سطوح ودرهمه جای دنیا صدق می کند(همان منبع) سازمانها ونهادها بعنوان یک کل ازهوش هیجانی بهره می گیرند.وقتی دریک شرکت مهارت هزاران نفرافزوده می شود تجارت پیشرفت های زیادی می کند.مهارت های هوش هیجانی باعث پیشرفت رهبری، کارگروهی وخدمات به مشتریان می شود.سازمان هایی کاملا متفاوت مثل لورئال ونیروی هوایی ایالت متحده باانجام دادن برنامهایی درزمینه مهارت هوش هیجانی میلیون ها دلارصرفه جویی کرده اند.هروقت شرکتها هوش هیجانی را به کارمندانشان معرفی می کنندشوروشوقی فراگیرهمه کارمندان رادربرمی گیرد(همان منبع) ارزیابی هوش هیجانی وقتی ازمردم آزمون هوش هیجانی می گیریم به سرعت متوجه می شویم که آنها نتیجه آزمون راخیلی جدی می گیرند،اما وقتی به آزمون های دیگرمثل آزمون شخصیت پاسخ می دهند معمولاً ازنتیجه آن راضی می شوند ،هرچند ممکن است واقعیت امرچیزدیگری باشد.آزمون هوش هیجانی مقوله دیگری است وقتی به افراد اعلام می کنیم که ازنظرهوش هیجانی درچه سطحی قراردارند،ممکن است آنها این موضوع راتهدیدی نسبت به خودشان حساب کنند.حتی مدیردیرباوروشکاکی که اصطلاح هوش هیجانی رابرای اولین بار یکی دوساعت پیش ازانجام آزمون شنیده است می داند که نمره کم آوردن می تواند برایش مشکل ساز باشد،این نگرانیها برای موفقیت درخانه ومحیط کاربسیار حیاتی است (متقی زاده ،1383). آزمون هوش هیجانی رفتار رابه صورت عینی موردارزیابی قرارمی دهد،اینکه چگونه بامردم برخورد وارتباط برقرارکنیم وچگونه وضعیتهای مهم رابه کنترل درآوریم. اندازه گیری هوش هیجانی باعث می شود که آزمون ازحد یک تمرین انگیزشی یا واقعی مناسب تر،مرتبط تر و شخصی تربه نظربرسد. آزمون هوش هیجانی مثل یاد گرفتن شطرنج است اگربه شما بگوییم چگونه شطرنج بازی می کنید احتمال خواهد داشت که چیزی یاد بگیرید وحتی آن راامتحان کنید. اگربه شما نشان دهیم که چگونه شطرنج بازی کنید هر یک ازحرکات رابا من تمرین خواهید کرد وبه احتمال زیاد حرکات بهتردرذهن شما باقی خواهد ماند.نمره هوش هیجانی که با انجام دادن تست دریافت می کنید مثل هم بازی درشطرنج است که به شما کمک می کند تا مهارت های خود را رشد وتوسعه دهید. اوبه شما یاد آوری می کند که ازروی بازی حرکا ت بعدی بازی چه باید باشد(همان منبع) اکثرعناصرهوش هیجانی به چندین طریق اندازه گیری می شوند.ازطریق ترکیبهایی از آزمون های خود سنجی چند رتبه ای وعملکردی این استراتژی برای تشخیص موقعیت خودتان دراین موضوع روش قابل اعتمادی است. اما استثنایی که قایم می شویم به اولین عنصرEQ مربوط می شود شناسایی هیجان های خود. این بعد فقط ازطریق یک آزمون خودسنجی انجام می شود زیرا ارزیابی این بعد ازEQ ازهرطریق دیگری دشوارتراست. دراین موردآزمون چندرتبه ای زیاد مناسب نیست زیرا پرسید ن ازدیگران که چه هیجانی دارند کمی دشواراست(همان منبع) باارزیابی هوش هیجانی درباره تمایلات ورفتارها یتان چیزهای بیشتری یاد خواهید گرفت ،درحالی که بدون انجام دادن آزمون نمی توانستید به آنها پی ببرید. نمودارروانی وهیجانی یک نمره برای هوش هیجانی کمی، دونمره برای قابلیت های فردی واجتماعی وچهارمهارت هوش هیجانی،یعنی خود-آگاهی،خود-مدیریتی ،آگاهی اجتماعی ومدیریت رابطه دراختیار شما می گذارد. نتایج به دست آمده توجه شما رابه مهمترین کارهایی که برای بالا بردن سطح هوش هیجانی خود باید انجام دهید جلب می کند (همان منبع) هوش هیجانی پایین وبالا ازآنجایی که عواطف منفی ،فقدان عواطف وابزارغیرمستقیم وابزارمستقیم عواطف همگی مسری هستند اجتناب ازافراد باهوش هیجانی پایین عمل هوشمندانه است.درزیرخلاصه ای ازمشخصات این افراد ارائه می شوند: - مسئولیت احساسات خود را برعهده نمی گیرند. -نمی توانند جمله ای بسازند که با عبارت احساس می کنم ... شروع می شود. - به شما حمله کرده،شما را مورد سرزنش قرارمی دهند وانتقاد می نما یند. -صحبت شما را قطع می کنند وارزشی برایتان قایل نیست -درباره احساسات خود دروغ می گویند. -احساسات خود را به صورت مبا لغه آمیزخیلی بزرگ یا خیلی کوچک جلوه می دهند. -برای بیان احساس خود نیاز به کلمات توهین آمیزدارند. -براعتقادات خود پا فشاری می کنند. -یا بیش ازحد به ظواهراهمیت می دهند یا اینکه اصلا ً به آن توجهی نمی کنند. فردی که ازهوش هیجانی بالا برخورداراست علاوه براینکه علایم ذکرشده دربالا را از خود نشان نمی دهد. -احساسات خود را به شکل واضح ومستقیم بیان می کند. -ازابرازاحساسات خود بیمی ندارد. - قادربه ایجاد ارتباط غیرکلامی است. - احساس نمی کند که مجبوربه انجام کاری شده است وهرکاری راکه می خواهد انجام می دهد. -دارای انگیزه درونی است وازنظراحساسی انعطاف پذیر است. -موفقیت را دست نیافتنی نمی داند وشکست دراو اثر عمیق برجای نمی گذارد. -به احساسات دیگران علاقمند است وبه دیگران وابستگی ندارد. -احساس را با منطق ،تعقل وواقعیت متعادل می سازد. - قدرت،ثروت،موقعیت اجتماعی،شهرت وتأ یید دیگران به اوانگیزه نمی دهد.(گنجی،1377) چگونه می توانیم هوش هیجانی را افزایش دهیم؟ سواد آموزی هیجانی ،فراترازموضوع تربیت معلمان ،دید گاه ها را نسبت به تکلیف خود مدارس نیزبسط می دهد ومدارس رابه کارگزارانی ازسوی جامعه مبدل می سازد که نظارت برفراگیری این دروس اساسی زندگی توسط کودکان رابه عهده دارند،که این به معنای نوعی بازگشت به نقش سنتی تعلیم وتربیت است (پارسا ،1380). گوش دادن مهمترین عملی است که می توانید ازآن برای بالا بردن آگاهی اجتماعی خوداستفاده کنید.گوش دادن واقعا ً کاری دشواراست وبه ترکیبی منحصربه فرد ازخود-مدیریتی ومولتی تسکینک نیازدارد.مولتی تسکینک یک اصطلاح علم رایانه است به این معناست که رایانه چندین کاررا همزمان با هم انجام می دهد.برای خوب گوش دادن باید بسیاری ازکارهایی راکه دوست داریم انجام دهیم متوقف کنیم .درخانه این کارشامل خاموش کردن تلویزیون وپا یین گذاشتن کتابی که دردست دارید وروی برگرداندن به طرف عضوی ازاعضای خانواده که با شما صحبت می کند باشد(همان منبع) بسیارایده آل است که این دروس عاطفی –نه فقط درکلاس درس ،بلکه درزمین بازی نه فقط درمدرسه بلکه هم پای آن درخانه – نیز مورد تأکید و تقویت قرار بگیرند.این به معنای آن است که سه عامل مدرسه ،والدین واجتماع به صورت فشرده تری درهم تنیده می شوند.پایه ریزی فرهنگ خاصی در محیط مدرسه لازم است که آن را به یک«اجتماع مراتب و مسئول» مبدل سازد،یعنی محلی که دانش آموزان در آنجا احساس می کنند محترم شمرده می شوند ،مورد توجه قرار می گیرند وبا همکلاسیها ،معلمان و مدرسه خود پیوستگی دارند (همان منبع) برای افزایش هوش هیجانی فرزندان قبل ازهرچیز والدین باید درباره احساسات وهیجانات اطلاعات بیشتری پیدا کرده ودرجلسات درباره انواع هیجانات مثل غم ،شادی ،تنفر،عشق،ترس وشجاعت و....صحبتهای سازنده واکتشافی داشته باشند .جهت افزایش هوش هیجانی توجه به موارد زیر ضروری است: - به بچه ها کمک کنید تا لغات و عباراتی که در بر گیرنده احساسات و هیجانات هستندبیاموزند. - فضای سرشار از احساس امنیت خاطر وحمایت برای آنها فراهم کنید. - با آنها درباره جنبه های مثبت ومنفی هیجانات مختلف صحبت کنید. - والدین خودمهمترین الگوی رفتاری وهیجانی فرزندان هستند ،اگرتصورمیکنید ازنظرهیجانی احتیاج داریدازدوستان باتجربه،روانشناس،ومشاورکمک بگیرید(همان منبع). پيشينه تحقيق پيشينه داخلي ـ در تحقيقي كه توسط رمضاني و عبد الهي(1380) در بررسي ارتباط هوش هيجاني با بروز و مهار خشم در دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي تربيت معلم تهران بر روي نمونه 100 نفري از دانشجويان پسر اين دانشگاه انجام دادند، نتايج بررسي نشان داد ارتباط بين مؤلفه هاي هوش هيجاني با حالت خشم حاكي از رابطه منفي آنهاست ودريافتند كه ارتباط مستقيم و معني دار هوش هيجاني با مهار دروني و بيروني خشم بيانگر آن است كه افراد با هوش هيجاني بالا از عهده مهار هيجانهاي منفي خود بر مي آيند . ـ در تحقيقي كه توسط رحيمي در سال( 1389 ) تحت عنوان برسي وضعيت آموزش مهارت هاي زندگي بر سطح هوش هيجاني در بين دانش آموزان دبيرستاني انجام گرفت نتايج زير بدست آمد : 1)‌ بين ساعات آموزش مهارت هاي زندگي در مدارس و ميزان هوش هيجاني دانش آموزان رابطه ي مثبت و مستقيمي بدست آمد . 2) دانش آموزاني كه كنترل خشم ديدند در روابط خود با ديگران بيشتر از روش هاي كارآمد استفاده كردند .و نمره ي مديريت رابطه ي آن ها افزايش يافت . ـ در پژوهشي ديگر كه توسط خانم ذبيحي در مشهد (1384) تحت عنوان رابطه ي شيوه هاي مقابله افراد با هوش هيجاني آنها در بين دانشجويان دانشگاه پيام نور به عمل آمد نتايج زير بدست آمد : 1) افرادي كه هوش هيجاني بالايي داشتند بيشتر از افرادي كه اين نمره را در حد پايين كسب كردند از شيوه هاي مقابله ي مسأله مدار استفاده مي كردند در مقابل افرادي كه نمره ي هوش هيجاني آن ها پايين بود بيشتر از روش مقابله ي هيجان مدار استفاده مي كردند . ـ در يك پژوهش ديگر كه توسط سيادتي در سال (1378) تحت عنوان تأثير آموزش مهارت همدلي بر هوش هيجاني پرستاران بيمارستان در قزوين انجام گرفت نتايج زير بدست آمد : 1) آموزش مهارت همدلي به طور كلي نمره ي هوش هيجاني نمونه ي آماري را افزايش داد . 2 ) نمره ي خود آگاهي و مديريت رابطه ي آنها نيز اختصاصا به طور معنا داري افزايش يافتند . ـ خويشتني ( 1382 ) در پژوهشي ، رابطه بين هوش هيجاني و ابراز وجود را در كاركنان بهزيستي انجام داد و همبستگي بين مؤلفه هاي مربوطه را به اثبات رساند . ـ در دانشگاه تربيت مدرس تهران هاشمي( 1388) به بررسي رابطه هوش هيجاني با كمرويي در نوجوانان را انجام دادند و نتيجه گرفتند كه نوجواناني كه از هوش هيجاني بالا تري برخوردار هستند كمرويي كمتري دارند و داراي اعتماد به نفس بيشتري هستند . ـ‌درپژوهشي كه توسط محمدي(1382) در دانشگاه اراك انجام شد رابطه بين عدم مقابله با استرس و هوش هيجاني را به اثبات رساند و نشان داد كه افرادي كه مهارت مقابله با استرس را ندارند از هوش هيجاني كمتري بر خوردار هستند . ـ‌در پژوهش ديگري كه توسط فكري در سال ( 1380) در مشهد تحت عنوان رابطه ي بين هوش هيجاني و منبع كنترل افراد بررسي شد نتايج زير بدست آمد : 1) افرادي كه نمره ي هوش هيجاني پاييني داشتند شكست ها را بيشتر به خود و موفقيت هايشان را به شانش و بخت و اقبال نسبت مي دادند .به عبارت ديگر افرادي كه نمره ي هوش هيجاني پاييني داشتند ، از منبع كنترل بيروني برخوردار بودند . 2) افرادي كه هوش هيجاني بالايي داشتند از منبع كنترل دروني بيشتري برخوردار بودند . به عبارتي بين نمره ي هوش هيجاني افراد و منبع كنترل افراد رابطه ي عكس وجود داشت . ـ پژوهشي توسط خانم ها ( حقاني ، كمالي و جمشيديان ) در نيمسال اول سال تحصيلي (90ـ 89) در دانشكده علوم پزشكي بر روي دانشجويان پزشكي دوره ي مقدماتي با موضوع « مهارت هاي تفكر انتقادي و ارتباط آن با هوش هيجاني دانشجويان» انجام گرفت . در اين پژوهش كليه ي دانشجويان رشته علوم پزشكي در دوره ي مقدماتي در نيمسال اول كه همگي ترم 6 بودند و تعداد آنها 69 نفر بود مورد بررسي قرار گرفتند . نتايج حاصل از اين پژوهش نشان داد كه هيچ ارتباط معني داري بين نمره ي تفكر انتقادي و نمره ي هوش هيجاني افراد يافت نشد . ـ تحقيقي توسط رحماني ( 1387) بر روي دانشجويان دانشگاه پيام نور شهر اسلام آباد با موضوع « رابطه ي مهارت خود رهبري و هوش هيجاني دانشجويان » مورد بررسي قرار گرفت . نتايج حاصل از اين پژوهش رابطه معناداري را بين اين دو مؤلفه بدست آورد . ـ پژوهش ديگري توسط خانم ابراهيمي روي دانش آموزان سال اول دبيرستان شهر سنندج در سال (1388) با موضوع «اثر بخشي آموزش مهارت هاي زندگي بر مولفه مديريت رابطه هوش هيجاني دانش آموزان »‌ انجام گرفت .نتايج حاصل از اين پژوهش مؤثر بودن آموزش مهارت هاي زندگي را در افزايش مديريت رابطه يدانش آموزان را به اثبات رسانيد . پيشينه ي خارجي ـ در پژوهشي كه توسط گلبرگ و هيلر ( 2004) در مورد اثر بخشي آموزش مهارت مقابله با اضطراب بر روي هوش هيجاني انجام شد ، نشان دادند كه با آموزش مهارت مقابله با استرس مي توان سطح هوش هيجاني فرد را بالا برد . ـ در پژوهشي كه توسط شات و ديگران در آوريل (2004) بر روي گروهي از دانشجويان ايراني ( دختر ـ پسر ) انجام گرفت، رابطه هوش هيجاني افراد را با مهارت هاي ارتباطي آنها مورد بررسي قرار دادند . داده ها نشان دادند كه هوش هيجاني با مهارت هاي ارتباطي رابطه مثبت دارد . يافته ها اين نكته را نيز آشكار كردند كه تفاوت هاي جنسي در مهارت هاي ارتباطي و هوش هيجاني معنادار نيست . ـ در پژوهشي كه توسط ريچارد در سال (2010) بر روي دانشجويان پزشكي انجام گرفت رابطه بين منبع كنترل افراد با هوش هيجاني آنها مورد بررسي قرار گرفت . اين پژوهش چندين فرضيه داشت كه دادها نشان دادند كه بين منبع كنترل افراد و هوش هيجاني رابطه ي معنا داري وجود دارد . به عبارتي افرادي كه هوش هيجاني بالاتري داشتند از منبع كنترل دروني برخوردار بودند ولي افرادي كه از منبع كنترل بيروني برخوردار بودند نمره هوش هيجاني كمتري داشتند . ـ در پژوهشي كه توسط ادوارد (2009) بر روي نوجوانان بزهكار انجام گرفت رابطه بين ميزان آموزش مهارت هاي مقابله با استرس و افزايش هوش هيجاني اين افراد مورد بررسي قرار گرفت . نتايج حاصل از اين پژوهش نشان داد افرادي كه آموزش مهارت مقابله با استرس را ديدند نمره مؤلفه خود آگاهي و خود مديريتي آنها به طور اختصاصا و نمره هوش هيجاني آنها به طور كلي افزايش يافت .به عبارتي بين ميزان آموزش مهارت هاي مقابله با استرس اين افراد و افزايش هوش هيجاني آنها رابطه معنا دار وجود داشت . ـ در پژوهش ديگري فيشر(2010) به برسي كارايي آموزش مهارت هاي زندگي بر افزايش هوش هيجاني دانش آموزان دبيرستاني پرداخت . مقايسه نتايج آزمون ها در مراحل پيش آزمون و پس آزمون نشانگر تأثير مداخلات در بهبود شاخص هوش هيجاني در گروه آزمايشي در مقايسه با گروه گواه بود. ـ در تحقيقي كه توسط آستين ـ سالكوفسك و اگن (2005) انجام شد ، آموزش توانمنديهاي اجتماعي و ارتباطي و اثر آن بر هوش هيجاني افراد به اثبات رسيد . ـ‌ در پژوهشي كه توسط يول وايوانز (1988) به نقل از كلينگمن (1988) انجام گرفت ، ‌نظرات نوجوانان استراليايي را در مورد اهميت مهارت هاي زندگي مورد بررسي قرار دادند . آنان اهميت مهارت هاي زندگي را در زمينه هاي گوناگون مانند پيشرفت شغلي ، ، استقلال ، روابط بين فردي ، تسهيل تعاملات اجتماعي ،‌آگاهي در مورد مشاغل ، تنظيم درآمد ، مسئوليت پذيري فردي و اجتماعي ، برنامه ريزي تصميم گيري ، آگاهي از علايق و نيازها و نگراني ها و مشغله هاي فكري ، مؤثر مي دانند . ـ‌ در مطالعه اي نيز كه توسط كلينگمن (1988)‌ انجام گرفت اهميت مهارت هاي زندگي در زمينه هايي مانند برقراري ارتباط صميمانه ،‌مسايل تحصيلي و شغلي ، رفتارهاي خود تخريبي ، اثر بخش تلقي گرديد . منابع وماُخذ آقاجانی، محمد، 1381، بررسی تأثیر آموزش مهارت های زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل نوجوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی، دانشگاه الزهرا. آقایار،سیروس؛ شریفی درآمدی،پرویز(1385)، کاربردهوش درقلمروهیجان، اصفهان: انتشارات سپاهان، چاپ اول آقایی،اصغر(1383)، .بررسی رابطه هوش هیجانی با ابعاد شخصیتی، .پایان نامه کارشناسی، دانشگاه تبریز احمد وند،محمد علی،(1382)، بهداشت روانی ،انتشارات پیام نور. احمد وند،محمد علی،1382، بهداشت روانی،انتشارات پیام نور. اتکینسون وهمکاران،2003،زمینه روانشناسی،ترجمه ؛محمدتقی براهنی و همکاران،1385،انتشارات رشد اميني، شهريار،1383 ، اصول بهداشت روان، ماهنامه تربيت، معاونت آموزش و پرورش نظري و مهارتي وزارت آموزش و پرورش. اسماعیلی ، محمد،1380 ، بررسی اثر آموزش درس مهارتهای زندگی در تعامل با شیوه های فرزند پروری بر غزت نفس دانش آموزان استان اردبیل ، فصلنامه پیام مشاوره ، سال سوم ، شماره 6 . اكبر زاده، نسرين،( 1383) هوش هيجاني(ديدگاه سالووي و ديگران)، تهران : انتشارات فارابي برادبری، تراویس (۱۳77)، هوش هیجانی، ترجمة ؛ مهدی گنجی، تهران: نشر ساوالان پاشا شريفي ،حسن - نجفي زند ، جعفر،1379، روشهاي آماري درعلومرفتاري چاپ نهم تهران،انتشارات سخن پور مقدس، علي ،1378، روان شناسي سازگاري ، مؤسسه انتشاراتي مشعل، اصفهان تمیمیان ، عليرضا ،1381، مهارت هاي زندگي ، تعاريف و مباني نظري، تهران ، انتشارات رشد . ثمری،علی ولعلی فاز،آرمان، 1384 ،. مطالعه اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی بر استرس خانوادگی وپذیرش اجتماعی، فصلنامه اصول بهداشت روانی سال هفتم،بهاروتابستان،شماره بیست وپنج وبیست وشش،صفحه 55-47. حسيني ، سيد ابوالقاسم ،1387، اصول بهداشت رواني ، چاپ اول مشهد،انتشارات دانشگاه مشهد حقیقی ، جمال و همکاران ،1385،بررسی تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روانی و عزت نفس دانش آموزان دختر سال اول متوسطه، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز ، دوره سوم ، سال سیزدهم . حسین آبادی، فاطمه، ۲۹ مهر (۱۳۸۳)/مقالة دربارة هوش هیجانی چه می‌دانید؟ روزنامة همشهری حسن زاده، رمضان (۱۳۸۵)، هوش هیجانی، تهران : انتشارات سارگل جلالی،سیداحمد(1381)،هوش هیجانی،فصلنامه تعلیم و تربیت،سال هیجدهم،شماره 1 و2. خیراتی، صابر،1385،ضرورت فراگيري مهارت هاي زندگي براي کودکان و نوجوانان، روزنامه ی شاپرک، شماره ی 1016. دلبری،زهرا،1383،مهارتهای زندگی را بیاموزیم،نشریه پیوند،اسفندماه. دلاور،علی،1384، احتمالات وآمار کاربردی در روانشناسی وعلوم تربیتی،تهران،انتشارات رشد دلاور،علی،1383،روش های آماری در روان شناسی وعلوم تربیتی ،انتشارات پیام نور. دلاور،علی،1383،روش تحقیق در روان شناسی وعلوم تربیتی،انتشارات پیام نور. دفتر پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي معاونت امور فرهنگي و پيشگيري سازمان بهزيستي كل كشور (1384). راهنماي آموزش مهارت هاي زندگي ، تهران ،انتشارات هنر آبي. رامشت،مریم ؛فرشاد،سیامک،1383، بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی در پیشگیری از سوء مصرف مواد دانشجویان،دومین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان زندي ، بهمن، 1385 ،‌مهارت هاي زندگي ، تهران ، انتشارات دانشگاه پيام نور ساعتچي، محمود،1379، روانشناسي در كار، سازمان و مديريت، تهران: انتشارات رشد، چاپ اول سازمان بهداشت جهاني ،2001، برنامه ی آموزش مهارت هاي زندگي ، ترجمه ی نوري قاسم آبادي ، ربابه ، محمد خاني ، پروانه ،1388، تهران واحد بهداشت و روان و پيشگيري از سوء مصرف مواد سازمان بهداشت جهاني ساروچی و دیگران ،مترجم حمزه گنجی(1377) هوش هیجانی ،انتشارات فارابی سریع القدم،زهرا،1384،مفهوم سلامت روان شناختي ، چاپ اول مشهد ، انتشارات جاودان فرد شاملو ،سعید ،1370، روانشناسی سلامت،تهران،انتشارات رشد. شريعتمداري ، علي،1373،تعليم و تربيت اسلامي، تهران، انتشارات اميركبير شفيع آبادي، عبدالله،1375، راهنمايي و مشاورة شغلي و حرفه اي، چاپ هشتم، تهران، انتشارات رشد. شرفی،مریم(1385)،مقایسه هوش هیجانی دانشجویان دختر ورزشکار رشته های گروهی و انفرادی با دانشجویان غیر ورزشکار،پنجمین همایش سراسری علوم انسانی و هنر باشگاه پژوهشگران جوان. طارميان ، فرهاد،1378، مهارت هاي زندگي تعاريف و مباني نظري، تهران، انتشارات تربيت طارميان ، فرهاد،1388،سوء مصرف مواد مخدر در نوجوانان ، چاپ اول تهران، انتشارات تربيت علی پور ،احمد ،1371،مقدمات روانشناسی سلامت ، تهران ،انتشارات پیام نور. غياث فخري ،‌عاطفه ،1386 ،راهنماي آموزش مهارت هاي زندگي،تهران ، انتشارات هنر آبي . فراهاني ، محمد نقي؛ كرمي نوري ، رضا، 1383 ، روان شناسي سال سوم ادبيات و علوم انساني ، شركت چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران، تهران قاسم زاده،فاطمه وهمکاران،1383،راهنمای آموزش مهارتهای زندگی برای جوانان وزنان ،جلد1،نشرنهضت سوادآموزی کاویانی،حسین،1386،نظریه های زیستی شخصیت، تهران، انتشارات مهر کاویان، چاپ دوم كريمي، يوسف،1374، روانشناسي شخصيت،چاپ اول، تهران، نشر ويرايش كريس ، ال كلنيكه ، 1944،مهارت هاي زندگي،ترجمه شهرام محمد خاني، تهران، انتشارات رسانه تخصصي کریم زاده ،احمد،1388،راهنمای آموزش و آداب مهارتهای زندگی،تهران،یادمان هنر اندیشه. گنجي ، حمزه و همكاران،1377،روان شناسي سال سوم ادبيات و علوم انساني ، تهران، شركت چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران. گنجی ،حمزه ،1384،بهداشت روانی،تهران ،ارسباران. گلمن ،‌دانيل،(1383) هوش هيجاني،ترجمه؛ نسرين پارسا، تهران: انتشارات رشد گلمن، دانيل ( 1382) / هوش هيجاني ، ترجمه؛ محمد رضا بلوچ ، تهران : انتشارات رشد لاكاني ، مژگان و همكاران ، 1384 ، جزوه ي مهارت هاي زندگي،تهران،سازمان جوانان جمعيت هلال احمر . ميلاني فر، بهروز ،1383)، بهداشت رواني، تهران، نشر قومس. مركز رشد و آموزش وزارت آموزش و پرورش ،1386، احياي نقش راهنمايي و مشاوره اي معلمان . انتشارات مدرسه. ملکی،حسن،1385،چگونه با تفاهم زندگی کنیم،نیکان کتاب. مهدی زاده، منصور،1382،نقش آموزش مهار ت هاي زندگي بر دانش و نگرش نسبت به مواد مخدر و عزت نفس دانش آموزان پسر راهنمايي تهران (پايان نامه) مختاری پور،مرضیه،(1381)،هوش هیجانی و اختلالات آسیب شناختی،فصلنامه تازه های روان درمانی،سال یازدهم،شماره 41و42. ناصری،حسین،1384،راهنمای برنامه آموزش مهارتهای زندگی،تهران،معاونت امور فرهنگی و پیشگیری سازمان بهزیستی کشور وردی،مصطفی،1383 ،بررسی تأثیر آموزش مهارت های زندگی بر ابراز وجود، عزت نفس و مسئولیت پذیری دانش آموزان دختر سال اول متوسطه ی آموزش و پرورش ناحیه ی یک اهواز. شورای تحقیقات سازمان آموزش و پرورش استان خوزستان. یاوری ، ماندانا،1383 ، تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت عمومی ، عزت نفس و خود ابرازی دانش آموزان مقطع متوسطه شهرستان اهواز ، پایاننامه کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز . 1-Botvin. G.J.Kantor.L.W ( 2000 ) , Per renting alcohol and Tobaccos. 2-Crnin.M.E.(2006 ), Life skills curricula for stadents with learning disabilities. Journal of learning disabilities. 3-Darden .C .A : Günter. E .J ( 2007 ) , Life skills development scale- adolescence from. Journal health counseling. 4-Darden.C.A : Gazda .G M ( 2006 ), Life skills and mental health counseling. Journal of mental counseling. 5- Forneris T , Danish SJ , Scoll DL. Setting goals, solving problems and seeking social support. Pub med adolescence, 2007; 42 (165): 103-114 6-Ginter.E.J ( 2008 ) , David K.Brooks contribution to the developmentally based life skill approach. Journal of mental health counseling. 7-Klingman. A ( 2009 ), Psychological education : studying adolescents interests from their own perspective. Journal of Adolescence. 8-Miller.M: Namm .G .D (2008) , assign group miccussions to improve social problem solving and learning. Journal of Education 9-Nastasia.B ( 2009 ) , A model for mental health programming in school communities : introduction to the mini-series’. Journal of school psychology review . 10-Quatman.T: watson.C.M( 2009 ) , Gender differences in adolescent self-esteem : An exploration of domains journal of genetic psychology. 11-Schogiel . D.R ( 2010 ), Empowerment education for individuals with serious mental illness. Journal social nursing mental health services. 12-Weist.M.D.(2010) , Toward a public mental health promotion and intervention south. Journal of school health .

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود پروژه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید