صفحه محصول - پیشینه تحقیق بررسي تأثير مكمل ياري كلسيم بر پروفايل ليپيدي زنان مبتلا به اضافه وزن يا چاقي

پیشینه تحقیق بررسي تأثير مكمل ياري كلسيم بر پروفايل ليپيدي زنان مبتلا به اضافه وزن يا چاقي (docx) 17 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 17 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

پیشینه تحقیق بررسي تأثير مكمل ياري كلسيم بر پروفايل ليپيدي زنان مبتلا به اضافه وزن يا چاقي ارتباط كلسيم با ليپيدها و ليپوپروتئين‏ها: Bellو همكاران (29) در سال 1992در ايالت مينسوتا آمريكا براي بررسي تأثير مكمل كربنات كلسيم بر سطح كلسترول سرم بيماران مبتلا به هيپركلسترولمي، در يك كارآزمايي باليني تصادفي شده دو سوكور به شكل ضربدري، 56بيمار مبتلا به هيپركلسترولمي خفيف تا متوسط را 8 هفته تحت رژيم كم چرب و كم كلسترول (step Ι)قرار دادند و سپس براي 6هفته تحت مكمل ياري با كلسيم ( 1200ميلي‏گرم در روز) يا دارونما قرار دادند سپس بيماران يك دوره 6هفته‏اي ديگر به شكل ضربدري تحت مكمل ياري با كلسيم يا دارونما در گروه بعدي قرار گرفتند. نتايج مطالعه نشان داد كه در دوره دريافت مكمل كلسيم 4/4درصد كاهش در كلسترول LDL، 1/4% افزايش در كلسترول HDLو 5/6% كاهش در نسبت كلسترول LDL/HDLپديد آمده امّا تغيير معني‏داري در فشارخون، تري گليسريد و ApoBيا كلسيم سرمي اين بيماران مشاهده نشد. این پژوهشگران نتيجه‏گيري كردند كه كربنات كلسيم تاثیری متوسط در درمان بيماران مبتلا به هيپركلسترولمي خفيف تا متوسط دارد. Denkeو همكاران (25) در سال 1993در ايالت تگزاس براي بررسي تأثير كلسيم دريافتي بر دفع اسيدهاي چرب مدفوع و ليپيدهاي سرم در يك كارآزمايي باليني تصادفي شده بر روي 13مرد سالم مبتلا به هيپركلسترولمي متوسط، رژيم كم كلسيم (410 میلی گرم در روز) را با رژيم غني شده از مالات - سيترات كلسيم به همراه 2مكمل 500ميلي گرمي کلسیم در روز (در كل 2200 میلی گرم در روز) مقايسه كرده و مشاهده كردند كه درصد چربي‏هاي اشباع شده و دفعي در روز از 6% به 13% در افرادي كه رژيم غني شده را رعايت كرده بودند افزايش يافت، امّا تغييري در اسيدهاي صفراوي دفع شده مشاهده نشد. رژيم غني از كلسيم به شكل معني‏داري كلسترول تام را 6% كلسترول LDLرا 11% و ApoBرا 7% در مقايسه با رژيم كم كلسيم كاهش داد، امّا تغييري در كلسترول HDL وApoA-I مشاهده نشد. نتيجه اينكه غني‏سازي كلسيم در كاهش كلسترول تام و كلسترول LDLبه عنوان عاملي كمكي بر پروفايل ليپيدي مي‏تواند مؤثر باشد. Karanjaو همكاران (59) در سال 1994اثر افزايش كلسيم رژيم غذايي را بر مقدار ليپيدها و ليپوپروتئين‏هاي پلاسما در افراد مبتلا به افزايش فشارخون و افراد سالم بررسي كردند. داوطلبان در 3گروه با دريافت غذایی 1500 میلی گرم در روز (106نفر) و 1000 میلی گرم در روز کلسیم (109 نفر) و گروه شاهد (111 نفر) تقسيم شدند. بررسي مصرف قبل از شروع پژوهش نشان داد كه افراد مبتلا به فشارخون بالا دريافت كلسيم، فسفر، منيزيم و ويتامين Dكمتري از افراد سالم داشتند (05/0=p). همچنين كلسترول HDLآنها پائين‏تر (014/0=p) و كلسترول LDLآنها بالاتر (01/0=p) بود. در اين پژوهش بعد از 12هفته هيچ تغييري در سطح ليپيدها و ليپوپروتئين‏ها مشاهده نشد. Hermanو همكاران (60) در سال 1993ارتباط دريافت مواد معدني و ليپيدهاي سرم را در 43فرد 60سال و بالاتر مورد بررسي قرار داده و سطح كلسترول تام، تري گليسريد، كلسترول LDLو HDLسرم افرادي كه كمتر از دو سوم ميزان توصيه شده (RDA) مواد معدني دريافت مي‏كردند را با افرادي كه بيش از دو سوم ميزان توصيه شده (RDA) مواد معدني دريافت مي‏كردند مقايسه كرده و مشاهده كردند كه گروهي كه كلسيم كمتري دريافت مي‏كردند كلسترول LDLسرمي بالاتري داشتند. Shahkhaliliو همكاران (24) در سال 2001 در ايالات متحده آمريكا در يك كارآزمايي باليني تصادفي شده دوسوكور، بر روي 10مرد، اثر شكلات كاكائويي غني شده با 9/0 گرم كلسيم را بر جذب روده‏اي چربي و سطح چربي‏هاي خون طي دو دوره دو هفته‏اي به شكل ضربدري بررسي كرده و مشاهده كردند غني كردن شكلات با كلسيم موجب افزايش چربي مدفوع تا دو برابر و 13% جذب كمتر كره كاكائو مي‏شود و انرژي قابل جذب شكلات را تا 9% كاهش مي‏دهد، به علاوه اين مكمل ياري موجب 15% كاهش در كلسترول LDLپلاسما گرديد. Reidو همكاران (31) در سال 2002در شهر Aucklandنيوزيلند براي تعيين تأثير مكمل ياري كلسيم به شكل سيترات كلسيم بر غلظت ليپيدهاي خون، تعداد 223 زن يائسه را براي 1سال تحت دريافت مكمل كلسيم ( 1گرم كلسيم عنصري به شكل سيترات كلسيم) يا دارونما قرار داده و مشاهده كردند بعد از اين مدت، كلسترول HDLو نسبت كلسترول HDLبه كلسترول LDLدر گروه دريافت كننده كلسيم نسبت به گروه دارونما بيشتر افزايش يافته است. امّا كاهش معني‏داري در تري گليسريد و كلسترول LDLمشاهده نشد. پژوهشگران نتيجه گرفتند كه مكمل ياري كلسيم در زنان يائسه روي ليپيدهاي خون تأثير مطلوب داشته و نبايد كم اهميت تلقي شود. Bostickو همكاران (61) در سال 2000در كاروليناي جنوبي براي بررسي تأثير مكمل ياري كلسيم بر كلسترول تام، كلسترول HDLو فشارخون در يك كارآزمايي باليني تصادفي شده دوسوكور تعداد 193مرد و زن 30 تا 74ساله را طي 4ماه تحت 1و 2گرم در روز كلسيم معدني يا دارونما قرار دادند و از آنجايي كه تفاوت معني‏داري بين گروه‏هاي دريافت كننده 1يا 2گرم كلسيم مشاهده كردند، اين افراد را به شكل يك گروه مكمل با گروه شاهد مقايسه كردند و هيچ گونه تغيير معني‏داري از مكمل ياري كلسيم بر روي متغيرهاي موردنظر (كلسترول تام، كلسترول HDLو فشارخون) مشاهده نكردند، گرچه كاهش غير معني‏داري در كلسترول تام (4-2% كاهش) مشاهده شد و نهايتا اين پژوهشگران لزوم مطالعات بعدي را پيشنهاد كردند. Vaskonenو همكاران (62) در سال 2002در فنلاند براي بررسي تأثير سطوح متفاوت كلسيم رژيمي بر روي ليپيدهاي سرم در موش‏هاي صحرايي Zuckerچاق كه تحت رژيم كم چربي بودند، و همچنين براي بررسي اينكه آيا كلسيم رژيمي مي‏تواند بر تاثيرات روغن كاج در كاهش ليپيدها اختلال ايجاد كند، با افزايش كلسيم رژيمي موش‏ها از 2/0 به 8/0 درصد و سپس به 1/2 درصد مشاهده كردند كه افزايش كلسيم رژيمي به شكل وابسته به دوز موجب كاهش كلسترول تام، كلسترول LDL، تري گليسريد و افزايش كلسترول HDLمي‏گردد. يافته‏هاي اين مطالعه ارتباط وابسته به دوزي بين كلسيم و پروفايل ليپيدي سرم در شرايط رژيم كم چربي نشان داد. Jacqmainو همكاران (7) در سال 2003در ايالات متحده آمريكا براي بررسي ارتباط كلسيم دريافتي روزانه با تركيب بدن و غلظت ليپوپروتئين‏ها و ليپيدهاي پلاسما، در يك مطالعه مقطعي، دريافت كلسيم 235مرد و 225زن 20تا 65ساله را تحت 3گروه با دريافت بالا (1000< میلی گرم)، دريافت متوسط (1000-600 میلی گرم) و دريافت پائين (600> میلی گرم) مورد بررسي قرار داده و به اين نتيجه رسيدند كه دريافت كلسيم به شكل معني‏داري همبستگي منفي با كلسترول LDLو نسبت كلسترول تام به كلسترول HDLدارد و دريافت پائين كلسيم با چربی بدن، BMI، محيط كمر و چاقي شكمي بيشتري در ارتباط بوده و افرادي كه دريافت كلسيم بالايي دارند با پروفايل ليپيدي بهتر، احتمال ابتلاء به بيماري‏هاي قلبي - عروقي كمتري در آينده دارند. انتظاري و همكاران (32) در سال 1382، در تهران براي بررسي تأثير مصرف مكمل كلسيم بر سطح ليپوپروتئين‏ها و آپوليپوپروتئين‏هاي سرم، 53زن 30-18 ساله نرموليپيد را در يك كارآزمايي باليني كنترل شده تصادفي دوسوكور، طي 4هفته تحت مكمل ياري 1000ميلي‏گرم كلسيم قرار داده و مشاهده كردند كه مصرف مكمل كلسيم باعث كاهش مقدار ApoBو افزايش نسبت ApoA-I/ApoBمي‏شود، امّا بر ديگر آپوليپوپروتئين‏ها و ليپوپروتئين‏ها تأثير معني‏داري ندارد. Azizi و همكاران (63) در سال 2004براي تعيين عوامل پيش‏بيني كننده عوامل خطر ساز بيماري‏هاي قلبي - عروقي در نوجوانان تهراني، تعداد 290نفر نوجوان 18-11ساله را از بين 15005نمونه كه در مطالعه قند و ليپيد تهران شركت كرده بودند انتخاب كرده و با بررسي دو نوبت ياد آمد 24ساعته و وضعيت آنتروپومتري، فشارخون و پروفايل ليپيدي آنها مشاهده كردند كه همبستگي مثبت قوي بين شاخص توده بدني (BMI)و فشارخون‏هاي سيستوليك و دياستوليك در دخترها و پسرها وجود دارد و ارتباط معكوس بين دريافت كلسيم و فشارخون سيستوليك و دياستوليك و تري گليسريد سرم در دخترها مشاهده مي‏شود. همچنين ارتباط مثبت بين BMIو كلسترول در دخترها و پسرها مشاهده شد. Ditscheidو همكاران (64) در سال 2005در آلمان براي بررسي اينكه آيا فسفات كلسيم مي‏تواند به اسيدهاي صفراوي متصل شده و آنها را غيرفعال نمايد و به اين ترتيب متابوليسم كلسترول را تحت تأثير قرار دهد يا خير، در يك آزمون تصادفي شده كنترل شده دوسوكور به شكل ضربدري، 31داوطلب جوان را طي 4هفته تحت مكمل ياري با پنتاكلسيم هيدروكسي‏تري فسفات (حاوي 1 گرم كلسيم عنصري) كه در نان غني شده بود قرار دادند و مشاهده كردند كه غلظت كلسترول سرم، كلسترول LDLو نسبت كلسترول LDL/HDLدر دوره دريافت مكمل نسبت به دارونما پائين‏تر بود. دريافت چربي و كلسترول و دفع چربي در مدفوع در دو دوره با هم تفاوتي نداشت. گرچه آناليز نمونه‏هاي دفع تفاوتي در استرول‏هاي خنثي دفعي (مجموع كلسترول و مشتقات آن) نشان نداد امّا مدفوع كلسترول به تنهايي افزايش يافت و دفع متابوليت كورپروستانل در دوره دريافت فسفات كلسيم كاهش يافت. دفع اسيدهاي صفراوي نيز در دوره دريافت مكمل افزايش يافت. این پژوهشگران نتيجه‏گيري كردند كه اثرات مفيد مشاهده شده بر متابوليسم كلسترول در نتيجه افزايش دفع كلسترول نيست امّا ممكن است توسط افزايش دفع اسيدهاي صفراوي و احياء اسيدهاي صفراوي از كلسترول آندوژنز كبد توجيه شود. Biongو همكاران (65) در سال 2004در كشور نروژ براي مقايسه تأثير پنير و كره بر ليپيدهاي سرم، متغيرهاي هموستاتيك و هموسيستئين در مطالعه‏اي كنترل شده، 22فرد54-23ساله ( 13زن و 9مرد) را تحت 3رژيم مشابه از نظر انرژي، پروتئين و چربي قرار داده، سپس يك گروه پنير، گروهي كره به همراه كازئينات كلسيم و گروه ديگر كره به همراه پروتئين سفيده تخم مرغ در رژيم خود دريافت كردند. اين مطالعه تصادفي شده و از نوع ضربدري، به مدت 3هفته به طول انجاميد و گروه‏ها در دوره‏هاي 1هفته‏اي بين رژيم‏هاي متفاوت رژيم‏هاي خود را رعايت مي‏كردند. نتايج مطالعه نشان داد كه كلسترول تام به شكل معني‏داري بعد از رعايت رژيم حاوي پنير نسبت به كره و كازئينات كلسيم پائين‏تر بود (03/0=p، mmol/L 27/0-) در حالي كه هیچ کدام از تغييرات ديگر معني‏دار نبود. بنابراين نشان داده شد كه در شرايط دريافت برابر چربي، پنير كمتر از كره قابليت افزايش كلسترول دارد. ارتباط كلسيم با وزن و بعضی نمايه‏هاي چربی بدن: McCarronو همكاران (8) در سال 1984از داده‏هاي اولين بررسي ملي سلامت و تغذيه آمريكا (NHANES-I) از آناليز داده‏هاي 10372نمونه 74- 18ساله مشاهده كردند كه افزايش كلسيم رژيمي با وزن بدن همبستگي معكوس دارد و اين مطالعه پايه‏اي براي مطالعات آينده شد. Zemelو همكاران (9) در سال 2000در ايالت Tennesseeآمريكا داده‏هاي سومین مطالعه اپيدميولوژيكي ملي سلامت و تغذيه آمريكا ](NHANES-III)، داده‏ها بين سال‏هاي 1988تا 1994جمع‏آوري شده بود[ را براي بررسي ارتباط كلسيم و چربی بدن مجددا بررسي كردند و مشاهده كردند بعد از كنترل اثر دريافت انرژي، خطر نسبي براي قرار گرفتن در چارك بالاي ميزان چربي بدن در زنان (380=n، 0009/0=p) براي كمترين دريافت كلسيم عدد 1 و براي چهارك‏هاي دوم، سوم و چهارم به ترتيب به 75/0، 4/0، 16/0 كاهش يافته بود. ارتباط معكوس مشابهي نيز در مردها (7114=n، 00006/0>p) بين دريافت كلسيم و درصد چربي بدن وجود داشت. Linو همكاران (14) در سال 2000در Lafaytteغربي آمريكا ارتباط دريافت ريز مغذي‏ها و لبنيات را با تغييرات وزن و تركيب بدن بررسي كردند. به اين منظور داده‏هاي يك مطالعه آينده نگر را تجزيه و تحليل كردند. در اين مطالعه 54زن 18تا 31ساله با وزن طبيعي كه دو سال تحت تمرينات ورزشي بودند مورد مطالعه قرار گرفته و مشاهده شد پس از کنترل اثر انرژی، دريافت كلسيم ارتباط معكوس با وزن بدن (19/0=2R) و چربی بدن (27/0=2R) دارد. به علاوه مشاهده شد كه تنها در دریافت‏هاي پائين‏تر انرژي است كه در دريافت كلسيم بدون تعديل اثر انرژي تغييرات وزن را پيش‏بيني مي‏كند. نتايج مقاله نشان مي‏دهد كساني كه تحت تمرينات ورزشي هستند با دريافت بالاي كلسيم و تعديل اثر انرژي كمتر از ديگران وزن و چربي بدن اضافه مي‏كنند. Lovejoy و همكاران (15) در سال 2001در آمريكا در مطالعه‏اي كه با هدف مقايسه دريافت مواد مغذي و مصرف انرژي زن‏هاي غير يائسه آمريكايي آفريقايي تبار (52=n) با زن‏هاي غيريائسه سفيد پوست (97=n) طراحي شده بود، مشاهده كردند كه دريافت رژيمي پروتئين، فيبر، كلسيم، منيزيم و بسياري از اسيدهاي چرب در زنان آمريكايي آفريقايي تبار كمتر بود، در حالي‏كه تفاوت‏هاي قومي بين دريافت چربي يا كربوهيدرات در آنها مشاهده نمي‏شد. چربي بدن در كل افراد گروه با دريافت چربي‏هاي اشباع شده و تك غير اشباعي ارتباط مستقيم و با دريافت كلسيم و فيبر ارتباط معكوس داشت. نتيجه اينكه تفاوت‏هاي قومي در مصرف انرژی(energy expenditure) و دريافت بعضي ريز مغذي‏ها ممكن است تأثيرگذار يائسگي را بر چاقي در زنان آمريكايي آفريقايي تبار تحت تأثير قرار دهد. skinnerو همكاران (20) در سال 2003در ايالت Tennesseeآمريكا براي بررسي ارتباط كلسيم رژيمي با چربي بدن كودكان و همچنين تغييرات چربي بدن با تغيير كلسيم دريافتي، در يك مطالعه آينده نگر 52كودك ( 25پسر و 27دختر) را از سن 2ماهگي تا 8سالگي مورد بررسي و پيگيري قرار داده و مشاهده كردند كه مقدار كلسيم و چربي‏هاي اشباع نشده با درصد چربي بدن ارتباط معكوس (02/0=p تا 04/0=p) داشت. متغيرهايي كه ارتباط مستقيم با درصد چربي بدن داشتند عبارت بودند از: مقدار چربي غذا، مقدار چربي اشباع شده، جنسيت مونث، فعاليت کم تحرکی، BMI پدر و درصد چربي بدن مادر پژوهشگران پيشنهاد كردند كه كودكان بايد به دريافت غذاهاي غني از كلسيم تشويق شوند. Davies و همكاران (66) در سال 2000در ايالت Nebraskaبا بررسي مجدد داده‏هاي 5مطالعه باليني، كه در گذشته با هدف تحقيق روي پوكي استخوان انجام شده بود، ارتباط دريافت كلسيم و وزن بدن را مطالعه كردند. پژوهشگران مشاهده كردند كه 2مطالعه مقطعي و 2مطالعه طولي از اين 5مطالعه، ارتباط معكوس معني‏داري بين كلسيم دريافتي و وزن بدن نشان مي‏دهند. در يك آزمون كنترل شده دوسوكور نيز كه توسط اين گروه بررسي شد، افرادي كه مكمل 1000ميلي‏گرمي كلسيم را در 4سال برنامه مطالعه دريافت كرده بودند، نسبت به گروه دارونما كاهش وزن معني‏داري داشتند نتيجه اين مطالعه نشان مي‏دهد كه به طور ميانگين هر 1000ميلي‏گرم تفاوت در كلسيم دريافتي، اختلافي برابر با 8 كيلوگرم در وزن بدن ايجاد مي‏كند. Tanasecuو همكاران (23) در سال 2000در ايالت فلوريداي جنوبي در یک مطالعه‏ مورد شاهدي جهت شناسايي عوامل پيش‏بيني كننده چاقي در كودكان دختر و 22پسر (مجموعا 53نفر) 7 تا 10 ساله را در دو گروه مبتلا به چاقي (29 نفر، BMI بیشتر یا مساوی صدک 85) و كنترل (24 نفر، BMI کمتر از صدک 85) بررسي كردند. آناليز رگرسيون لجستيك چند متغيري نشان داد كه تكرر مصرف آب ميوه (02/4=OR، 95/10-48/1=CI) ساعات تماشاي تلويزیون (86/1=OR، 42/3-02/1=CI)، BMI مادران (39/1=OR، 77/1-1/1=CI) و دريافت كم محصولات لبني (41/0=OR، 93/0-19/0=CI) با چاقي همراه بوده و ارتباط مستقيم دارد. كودكان چاق بيشتر از گروه كنترل به فشارخون سيستوليك و دياستوليك بالا و عفونت‏هاي گوش و اسهال در سال گذشته مبتلا شده بودند. نتايج اين مطالعه ماهيت چند عاملي چاقي را در اين جامعه نشان داد. Melansonو همكاران ( 67) در سال 2003در ايالت Coloradoآمريكا براي بررسي ارتباط كل كلسيم دريافتي و كلسيم دريافتي از منابع لبني با اكسيداسيون چربي بدن، در يك مطالعه مقطعي تعداد 21مرد و 41زن سالم غير چاق (ميانگين BMIبرابر با kg/m2 9/2-7/23) را مورد بررسي قرار داده و مشاهده كردند كل كلسيم دريافتي و كلسيم دريافت شده از لبنيات هر دو به شكل مشابهي با اكسيداسيون چربي بدن همبستگي داشته و كلسيم دريافت شده از لبنيات در مقايسه با کل كلسيم دريافتي تأثير قوي‏تري بر اكسيداسيون چربي ندارد. Loosو همكاران (13) در سال 2004در Washingtonآمريكا براي بررسي ارتباط كلسيم دريافتي و آديپوزيتي، دريافت كلسيم 362مرد ( 109سياه پوست و 253سفيد پوست) و 462زن ( 201سياه پوست و 261سفيد پوست) را مورد مطالعه قرار دادند و آنها را از نظر دريافت كلسيم به 3گروه تقسيم كرده و دريافتند كه قوي‏ترين ارتباط معكوس بين دريافت كلسيم و چربی بدن در مردهاي سياه پوست وزن‏هاي سفيد پوست مشاهده مي‏شود، همچنين در اين مطالعه مردان سياه پوستي كه بيشترين دريافت كلسيم را داشتند از مرداني كه دريافت كمتري داشتند، لاغرتر بودند ( متوسط BMI برابر با kg/m2 9/0±4/23 در مقایسه با kg/m2 1/1±7/26، 01/0=p). آناليز رگرسيون در زنان سفيد پوست ارتباط معكوس معني‏دار بين دريافت كلسيم و BMI (02/0=p9، درصد چربي (01/0=p)، چربي كل شكمي (006/0=p)، چربي احشايي (03/0=P) و چربي زير پوستي شكمي ( 01/0=p) نشان داد امّا ارتباط معني‏داري بين اين دو متغير در زنان سياه پوست مشاهده نشد. اين مطالعه نشان داد دريافت كلسيم احتمالا با چربی بدن بالاتر به خصوص در مردان و زنان سفيد پوست همراه است. Soaresو همكاران (17) در سال 2004در كشور استراليا با استفاده از بخشي از داده‏هاي بررسي ملي تغذيه استراليا در سال 1995، ارتباط كلسيم رژيمي و چاقي را بررسي كردند. افراد 18سال به بالا به 3 گروه از نظر دريافت كلسيم تقسيم شده و داده‏هاي دو جنس زن و مرد جداگانه تجزيه و تحليل شدند و مشاهده شد كه مردها و زن‏هايي كه بيشترين مقدار كلسيم را دريافت مي‏كردند {بيش از 1000ميلي‏گرم در مقايسه با دريافت متوسط ( 600-1000ميلي‏گرم) و دريافت پائين (<600ميلي‏گرم در روز)} بعد از كنترل عوامل مداخله‏گر (سن، دريافت انرژي، چربي، پروتئين و وضعيت اجتماعي اقتصادي) كمترين محيط كمر و BMIرا داشتند. ميرميران و همكاران (11) در سال 1382با هدف بررسي ارتباط مصرف شير با BMI در گروهي از افراد تهراني شركت كننده در طرح قند و ليپيد تهران، وضعيت تغذيه‏اي و تن سنجي 404فرد بالاي 16سال ( 202مرد و 202زن) را ارزيابي و مشاهده كردند افرادي كه تكرر مصرف شير در آنها بيشتر از 30بار در ماه بود، پس از كنترل اثر سن، انرژي، كربوهيدرات و چربي دريافتي، داراي وزن و BMIكمتري در مقايسه با افراد مصرف كننده كمتر از 10بار شير در ماه بودند. نسبت افراد با تكرر مصرف كمتر از 10بار در ماه در بين افراد با 25 BMI <كمتر ( 11% در مقابل 51% در مردان و 14% در مقابل 52% در زنان، 05/0>p )و نسبت افراد با تكرر مصرف 30آ بار در ماه در بين آنها بيشتر از افراد با 30≤BMI بود. يافته‏هاي اين مطالعه نيز حاكي از ارتباط معكوس بين مصرف شير با وزن و نمايه توده بدني بود. Novotnyو همكاران (22) در سال 2004در ايالت Hawaiiبراي بررسي ارتباط دريافت لبنيات و سودا با مقياس‏هاي تن سنجي در دختران نوجوان، 323دختر 14-9 ساله را مورد بررسي قرار داده و مشاهده كردند كه كلسيم، سن و فعاليت بدنی ارتباط معني‏دار معكوسي با ضخامت چين پوستي ايلياك و ارتباط مستقيمي با قد، مقياس تكامل Tannerپستان و نژاد جزاير اقيانوس آرام داشت. همچنين جانشيني كلسيم كل دريافتي لبني و غيرلبني در مدل‏هاي جداگانه به ترتيب 16و 15درصد واريانس را بيان مي‏كرد. به ازاء هر ميلي‏گرم افزايش در كلسيم كل و كلسيم منابع لبني 0025/0 میلی متر و 0026/0 میلی متر ضخامت چين پوستي ايلياك كمتر مشاهده شد و بنابراين هر جانشين شير با 07/0 میلی متر ضخامت كمتر چين پوستي ايلياك همراه بود. به علاوه ارتباط نژاد آسيايي و دريافت لبنيات معني‏دار بود. افزون بر آن بين دريافت كلسيم از منابع غيرلبني با وزن و ضخامت چين پوستي ايلياك ارتباطي ديده نشد، امّا دريافت سودا با وزن در هر دو مدل ارتباط مستقيمي نشان داد و مطالعه بيانگر اين مسئله است كه افزايش دريافت لبنيات در آسيايي‏ها به حفظ وزن و چربي بدن در دوران نوجواني مي‏تواند كمك كند. Moreiraو همكاران (69) در سال 2005در كشور پرتقال با هدف بررسي دريافت كلسيم رژيمي بچه‏هاي دبستاني 7-9ساله و ارتباط آن با BMIدر مطالعه‏اي مقطعي داده‏هاي كلسيم دريافتي به دست آمده از تكرر مصرف غذا و ياد آمد 24ساعته بررسي ملي كودكان دبستاني پرتقال (شامل 3044كودك، 1503دختر و 1541پسر) را به روش آناليز رگرسيون ارتباط سنجي كرده و تنها ارتباط معكوس بين دريافت كلسيم و BMIدخترها يافتند و نتيجه گرفتند كه براي بررسي تأثير كلسيم رژيمي روي توده بدن در هر جنس به آزمون‏هاي كنترل شده نياز است. آزادبخت و همكاران (69) در سال 2005در تهران با مطالعه داده‏هاي اپيدميولوژيكي مطالعه قند و ليپيد تهران ارتباط دريافت لبنيات و سندرم متابوليكي را در بزرگسالان ( 827 نفر، 357مرد و 470زن 74-18 سالم) بررسي كردند. ميانگين مصرف شير، ماست و پنير به ترتيب 2/0±7/0، 6/0±06/1 و 3/0±9/0 واحد در روز بود. رگرسيون لجستيك چند متغيري تعديل شده براي شيوه زندگي و عوامل مخدوش كننده تغذيه‏اي در 4مدل استفاده شد. افرادي كه در بالاترين چارك مصرف لبنيات بودند كمترين شانس را براي محيط كمر زياد( ORبرحسب چارك: 1، 89/0، 74/0، 63/0، 01/0>p)، فشار خون (OR برحسب چارك: 1، 88/0، 79/0، 71/0، 001/0>p)، سندرم متابوليك (OR بر حسب چهارک: 1، 83/0، 74/0، 69/0، 02/0>p). ارزش نسبتهای شانس با تعديل دريافت كلسيم ضعيف‏تر شد. نتيجه آنكه مصرف لبنيات با خطر ابتلاء به سندرم متابوليك ارتباط معكوس داشته و به نظر مي‏رسد كه ارتباط به گونه‏اي مربوط به كلسيم باشد. Ventiو همكاران (70) در سال 2005در پاريس براي تعيين ارتباط كلسيم دريافتي با وزن بدن در جامعه Pima-Indianكه مستعد به چاقي شناخته شده‏اند، 65فرد بزرگسال ( 35مرد و 30زن، 8± 33سال) را كه در مطالعه "رفتار غذايي" شركت كرده بودند و 78كودك ( 36پسر و 42دختر، 0/3× 10/4سال) را انتخاب كرده و مشاهده كردند كه هيچ ارتباط معني‏داري بين كلسيم دريافتي و وزن بدن، چربي بدن و يا BMIدر آنها وجود ندارد. این پژوهشگران احتمال مي‏دهند كه يك علت عدم ارتباط بين كلسيم دريافتي و اندازه بدن در اين جامعه اين باشد كه رژيم پر انرژي و پر چربي كه توسط اين افراد مصرف مي‏شود، اثر «ضد چاقي» كلسيم را پوشانده باشد. نتيجه آنكه هنوز نقش كلسيم و لبنيات در چاقي و مديريت وزن قطعي نيست. Marques-vidalو همكاران (71) در سال 2006 براي بررسي ارتباط دريافت شير و BMI در داده‏هاي بررسي ملي سلامت كشور پرتقال در سال 99-1998، مطالعه‏اي مقطعي مقدار دريافت كلسيم 17771مرد و 19742زن بزرگسال (بالاي 18سال) را به وسيله پرسشنامه تكرر مصرف محاسبه كرده و مشاهده كردند كه دريافت شير در مردها ارتباط معكوسی با BMI (1/0-=r و 001/0>p) داشت، اما این ارتباط در زن‏ها ضعیف تر بود (06/0-=r و 001/0>p). در مردها شيوع مصرف كنندگان شير در افراد چاق (62%) و افراد مبتلا به اضافه وزن (68%) كمتر از افراد با وزن نرمال (71%، 001/0>p) بود و دريافت شير با افزايش BMIافراد كاهش مي‏يافت. در زن‏ها شيوع مصرف شير در افراد چاق ( )%71و در افراد مبتلا به اضافه وزن (72%) كمتر از افراد با وزن طبيعي (76%، 001/0>p) بود. در زنان جوان‏تر از 55سال، دريافت شير با افزايش BMIكاهش مي‏يافت، در صورتي كه در افراد مسن‏تر چنين رابطه‏اي ديده نمي‏شد. این پژوهشگران نتيجه گرفتند كه افزايش دريافت كلسيم ارتباط معكوس ضعیف ولی معنی داری با BMIمردها و زن‏ها در سنين قبل از يائسگي دارد. عدم وجود اين ارتباط در زنان مسن‏تر احتمالا مربوط به وضعيت هورموني است كه نياز به مطالعات بعدي دارد. Dixon و همكاران (72) در سال 2005در نيويورك ارتباط چاقي با دريافت كلسيم و لبنيات را در كودكان مبتلا به هيپركلسترولمي و نروموكلسترولمي بررسي كردند و مشاهده كردند كه بعد از تعديل اثر سن، جنس، انرژي دريافتي و درصد انرژي حاصل از چربي، دريافت كلسيم با BMIو مجموع چين‏هاي پوستي با چين‏هاي پوستي تنه‏اي در شروع مطالعه و پس از 1سال در كودكان 10-7 ساله نرموكلسترولميك ارتباط معكوس داشت. همچنين نتايج حاصل از مدل‏هاي رگرسيون نيز حاكي از ارتباط معكوس فوق بود امّا اين رابطه در كودكان هيپركلسترولميك يا كودكان 6-4 ساله نرموكلسترولميك مشاهده نمي‏شد. نتايج اين مطالعه نشان مي‏دهد كه ارتباط پيچيده‏اي بين دريافت كلسيم و لبنيات با BMIو چين‏هاي پوستي، سن و كلسترول سرم در كودكان وجود دارد و كودكان با سن بالاتر كه تحت خطر سندرم متابوليك نيستند احتمالا از افزايش دريافت كلسيم سود مي‏برند. Papakonstantinouو همكاران (30) در سال 2003در كشور يونان در يك مطالعه تجربي، 24موش صحرايي نر را در شرايطي همسان، طي 85 روز تحت رژيم پر كلسيم و رژيم كنترل قرار دادند و تغييرات وزن، تركيب بدن و متابوليسم انرژي را بررسي كرده و مشاهده كردند موش‏هاي صحرايي كه رژيم غني از كلسيم داشتند به شكل معني‏داري افزايش وزن كمتر و29% چربي كمتري در جسدشان داشتند، به علاوه دفع چربي در مدفوع اين گروه بالاتر بود امّا دماي بدن و مصرف انرژي در اين گروه تفاوت معني‏داري نداشت. تغيير ديگر رژيم غني از كلسيم، كاهش تري گليسريد سرم تا 23% و 86% كاهش در D2(OH)25و1 بود. پژوهشگران نتيجه گرفتند كه رژيم غني از كلسيم، وزن و محتواي چربي بدن را با كاهش منابع انرژي قابل هضم، در اثر دفع روده‏اي چربي، كاهش مي‏دهد و همچنين موجب كاهش غيرمعني‏داري در دريافت انرژي كل دارد. Zemelو همكاران (12) در سال 2004در ايالت Tennesseeآمريكا با هدف تعيين اثر افزايش كلسيم رژيمي در شرايط محدوديت انرژي، در يك آزمون كنترل شده تصادفي، 32 فرد چاق بزرگسال را به شكل تصادفي براي 24هفته تحت 3رژيم محدود از كالري ( 500كالري كمتر از نياز - رژيم استاندارد) با كلسيم‏هاي متفاوت (رژيم استاندارد حاوي 500-400 میلی گرم در روز كلسيم به همراه دارونماي كلسيم، رژيم غني شده با مكمل 800ميلي‏گرمي كلسيم و رژيم غني از لبنيات حاوي 1300-1200 میلی گرم در روز كلسيم به همراه دارونماي كلسيم) قرار دادند و مشاهده كردند كه در رژيم استاندارد افراد 5/2±4/6% از وزن بدن خود را از دست دادند در صورتي كه در رژيم غني از مكمل كلسيم اين مقدار 26% افزايش يافته و به 1/1±6/8% و در افراد دريافت كننده رژيم غني از لبنيات 70% افزايش و به 6/1±9/10% رسيد. همچنين كاهش چربي از ناحيه تنه‏اي 9/7±19% كل چربي را در گروه رژيم فقير از كلسيم و 4/6±1/50% و 3±2/66% چربي كل را به ترتيب در گروه‏هاي غني از كلسيم و غني از لبنيات تشكيل مي‏داد (001/0>p). پژوهشگران نتيجه گرفتند كه افزايش كلسيم رژيمي به شكل معني‏دار موجب افزايش تأثير کاهش وزن و چربي بدن در اثر محدوديت انرژي مي‏شود و درصد کاهش چربي را از ناحيه تنه‏اي افزايش مي‏دهد و لبنيات اثر قوي‏تري دارد. Shapsesو همكاران (33) در سال 2004در شهر نيويورك، براي آزمون اين فرضيه كه آيا مكمل ياري كلسيم در زمان برنامه كاهش وزن مي‏تواند چربي بدن و كاهش وزن را افزايش دهد يا خير، با تركيب داده‏هاي 3 آزمون كنترل شده تصادفي شده دوسوكور كه در 25هفته هر كدام مصرف مكمل 1000ميلي گرمي كلسيم را بر مجموعا 100زن يائسه و غيريائسه بررسي كرده بودند، به اين نتيجه رسيدند كه تغيير معني‏داري در وزن يا توده چربي بدن بين گروه‏هاي دريافت كننده مكمل يا دارونما هنگامي كه داده‏ها به طور کلی آناليز مي‏شوند ديده نمي‏شود. آناليز داده‏هاي 3مطالعه به شكل جداگانه نيز تفاوت معني‏داري را نشان نمي‏داد. با اين حال، اندازه و جهت اختلاف ميانگين گروه‏ها ثابت بوده و تأثير كوچكي مفروض است. Paradisو همكاران (73) در سال 2005در كانادا با اين فرض كه اگر دريافت بالاي كلسيم تأثير «ضد چاقي» دارد، پس كمبود آن بايد اثر چاق كننده (معكوس) داشته باشد، در مطالعه‏اي اين فرض را در 6هفته روي موش‏هاي صحرايي كه به 3گروه دريافت كننده رژيم فقير از كلسيم، غني شده با كلسيم و رژيم كنترل تقسيم شده بودند، آزمون كردند. بعد از 6هفته تحت رژيم غني يا فقير، موش‏ها 6هفته ديگر تحت رژيم عادي قرار گرفتند و مشاهده شد كه رژيم فقير از كلسيم بعد از 6هفته موجب بروز علائم كمبود كلسيم شده بود امّا موجب افزايش وزن يا تجمع چربي نسبت به گروه دريافت كننده مكمل كلسيم و گروه كنترل نگرديده بود. همچنين وزن و چربي بدن بعد از 6هفته بازيابي recoveryدر گروه‏هاي متفاوت رژيمي (غني و فقير از كلسيم با گروه كنترل) تفاوتي نداشت. در اين مطالعه تجربي رژيم فقير از كلسيم موجب چاقي نشد و وزن بدن را افزايش نداد و نتايج اين مطالعه حاكي از آن است كه احتمالا دريافت كلسيم روي وزن اثري ندارد. Thompsonو همكاران (74) در سال 2005در Rochesterآمريكا در يك آزمون كنترل شده تصادفي تأثير رژيم محدود از انرژي و غني از لبنيات همچنين رژيم محدود از انرژي و غني از لبنيات، فيبر و انديس گليسمي پائين را با رژيم استاندارد در بزرگسالان مبتلا به چاقي مقايسه كردند. در اين مطالعه 90 فرد مبتلا به چاقي تحت رژيم محدود از انرژي ( 500كيلوكالري كمتر از نياز) به 3گروه متفاوت (رژيم استاندارد حاوي مقدار متوسطي از كلسيم با 800 میلی گرم كلسيم در روز، رژيم غني از كلسيم حاوي 1400 میلی گرم كلسيم و رژيم غني از كلسيم و فيبر با انديس گليسمي پائين حاوي 1400 میلی گرم كلسيم) به شكل تصادفي تقسيم شدند، 72نفر از نمونه مطالعه را به اتمام رساندند و بعد از 48هفته مداخله هر سه گروه كاهش معني‏داري در وزن و چربي بدن نشان دادند امّا رژيم حاوي 1400 میلی گرم كلسيم منجر به كاهش وزن چربي بيشتري (kg 6±8/11 و kg 6±9) در مقايسه با رژيم حاوي 800 میلی گرم كلسيم (kg 6±10 و 6/6±5/7) نگرديد، همچنين رژيم حاوي 1400 میلی گرم كلسيم و غني از فيبر با انديس گليسمي پائين‏تر نيز موجب كاهش وزن و چربي (kg 8/6±6/10 و kg 8/7±5/8) بيشتر در مقايسه با رژيم حاوي 800 میلی گرم كلسيم نشد. پروفايل چربي‏ها، لپتين، گلوكز ناشتا و انسولين به شكل معني‏داري بهبود يافت امّا اختلاف معني‏داري بين 3گروه مورد مطالعه ديده نشد. يافته‏هاي اين مطالعه نشان داد كه رژيم‏هاي غني‏تر از 800 میلی گرم كلسيم از لبنيات و يا غني‏تر از فيبر و يا با انديس گليسمي پائين‏تر اثر بيشتري از رژيم‏هاي به تنهايي محدود از نظر انرژي در كاهش وزن ندارند. Zemelو همكاران (75) در سال 2005در ايالت Tennessee آمريكا در آزمون كنترل شده تصادفي شده، 16فرد مبتلا به چاقي را 12هفته به عنوان گروه كنترل تحت رژيم متعادل كم كالري (500- کیلوکالری در روز، 500-400 میلی گرم کلسیم ) و 18فرد ديگر را با همين شرايط تحت رژيم حاوي ماست ( 1100 میلی گرم كلسيم) قرار دادند. رژيم از نظر درشت مغذي‏ها و فيبر معادل دريافت متوسط آمريكايي‏ها بود. نتايج نشان داد كه از دست دهي چربي در گروه دريافت كننده ماست بيشتر از گروه كنترل بود (kg 47/0-±43/4- در برابر kg 73/0-±75/2-) در حالي كه از دست دهي بافت بدون چربي 31% در گروه دريافت كننده ماست كمتر بود. از دست دهي چربي تنه‏اي نيز 81% در گروه دريافت كننده ماست بيشتر از گروه كنترل بود (001/0>p) و اين مسئله بيشتر مربوط به كاهش دور كمر بود. پژوهشگران نتيجه گرفتند كه در رژيم‏هاي مشابه از نظر انرژي (ايزوكالريك)، جايگزيني ماست با ديگر غذاها به شكلي معني‏دار از دست دهي چربي مركزي را در دوران محدوديت انرژي افزايش مي‏بخشد. Jacobsenو همكاران (76) در سال 2005در كشور دانمارك اين فرضيه را كه آيا دريافت بالا يا پائين كلسيم عموما از لبنيات كم چرب در رژيم‏هاي حاوي پروتئين متفاوت تأثيري بر مصرف 24ساعته انرژي و اكسيداسيون مواد، انرژي مدفوع و دفع چربي و غلظت مواد و هورمون‏هايي كه در متابوليسم انرژي و اشتها موثرند يا نه، در مطالعه‏اي تصادفي شده و ضربدري، 10نفر نمونه را تحت 3رژيم 1هفته‏اي مشابه از نظر انرژي (ايزوكالريك) امّا متفاوت از نظر كلسيم و پروتئين قرار دادند. يك رژيم فقير از كلسيم و پروتئين نرمال (حاوي 500 میلی گرم و 15% انرژي از پروتئين)، رژيم ديگر غني از كلسيم و پروتئين نرمال ( 1800 میلی گرم كلسيم و 15% انرژي از پروتئين) و رژيمي غني از كلسيم و پروتئين (1800 میلی گرم كلسيم و 23% انرژي از پروتئين) بود. نتايج مطالعه نشان داد كه دريافت كلسيم تأثيري بر مصرف 24ساعته انرژي و يا اكسيداسيون چربي نداشت امّا دفع چربي مدفوع در رژيم غني از كلسيم و پروتئين نرمال تقريبا 5/2 برابر رژيم فقير از كلسيم و پروتئين نرمال و رژيم غني از كلسيم و پروتئين بود (2/14 در برابر 6و 9/5 گرم در روز، .05/0>p). همچنين رژيم غني از كلسيم و پروتئين نرمال موجب افزايش انرژي مدفوع در مقايسه با دو رژيم ديگر شد ( 1045در برابر 684و 668 کیلوژول در روز، 05/0>p). تغييري در كلسترول و اسيدهاي چرب آزاد خون، تري گليسريد، انسولين، لپتين يا هورمون تيروئيد مشاهده نشد. نتيجه اين مطالعه نشان داد كه افزايش كوتاه مدت در دريافت كلسيم رژيمي به همراه دريافت نرمال پروتئين موجب افزايش چربي مدفوع و دفع انرژي تقريبا به ميزان 340 کیلوژول در روز شد. اين نتيجه احتمالا دليل كاهش وزن در رژيم‏هاي غني از كلسيم را توجيه مي‏كند و احتمال مي‏دهد سطح پروتئين رژيم در اين تغيير مهم باشد. Reidو همكاران (77) در سال 2005در نيوزيلند در يك آزمون كنترل شده تصادفي شده دوسوكور، تأثير 30ماه مكمل ياري كلسيم را روي وزن و فشارخون زنان سالم يائسه بررسي كردند. ميانگين سن و وزن در شروع مطالعه به ترتیب، 74 سال و 67كيلوگرم بود و ميانگين فشارخون 7/134 میلی متر جیوه بود. نتايج مطالعه نشان داد وزن در گروه مكمل ( 1گرم در روز، 732 نفر و دارونما 739 نفر هر كدام به ترتيب 132±368 گرم 134±369 گرم (93/0=p). کاهش يافت. كلسيم تأثيري بر توده چربي و بدون چربي بدن نشان نداد. فشارخون نيز كاهش گذرايي (2-1 میلی متر جیوه) 6ماه بعد از مكمل ياري در گروه كلسيم نشان داد و تفاوت معني‏دار تنها در فشار سيستوليك (048/0=p) گروه مكمل و دارونما مشاهده شد. بعد از 30ماه فشار سيستوليك در گروه كلسيم 9/0±0/0 میلی متر جیوه در گروه دارونما 9/0±4/2 میلی متر جیوه (14/0=p) تغییر كرد و فشار دياستوليك به ترتيب 4/0±2/0- میلی متر جیوه 4/0±8/0 میلی متر جیوه (13/0=p) تغيير كرد. در افرادي كه دريافت كلسيم در شروع مطالعه كمتر از 600 میلی گرم در روز بود، درمان با كلسيم موثرتر و پايدارتر واقع شد. نتايج مطالعه حاضر نشان داد كه مكمل ياري با 1 گرم در روز كلسيم تغييرات معني‏دار بيولوژيكي روي وزن بدن نداشته و تأثير جزئي و گذرا بر كاهش فشارخون در اكثر زنان دارد. Harvey-Berinoو همكاران (78) در سال 2005در ايالت Vermont، براي مقايسه تأثير رژيم محدود از انرژي و فقير از لبنيات با رژيم محدود از انرژي و غني از لبنيات، 54نفر (kg/m2 5/2±30: BMI، 6/6±45 سال سن، 50 زن و 4 مرد) به شكل تصادفي به دو گروه با رژيم محدود از انرژي (kcal/day 500-) با دريافت پائين لبنيات ( 29 نفر، تقریبا 1 جانشين از لبنيات در روز، 500 میلی گرم در روز كلسيم) يا دريافت بالاي لبنيات (25 نفر، 4-3 جانشين از لبنيات، 1400-1200 میلی گرم در روز كلسيم) تقسيم شده و 12ماه تحت نظر بودند. نتايج تغيير معني‏داري بين گروه‏ها در شروع مطالعه نشان نداد، بعد از 12ماه وزن و کاهش چربی و بدن تفاوت معني‏داري نداشت. افراد تحت رژيم فقير و غني از لبنيات به ترتیب kg 5/6±6/9 و kg9/5±8/10 وزن (56/0=p) و kg8/3±9 و kg6/3±1/10 چربی (37/0=p) از دست دادند و يافته‏هاي اين مطالعه نشان داد كه رژيم‏هاي غني از لبنيات موجب كاهش وزن بيشتر از آنچه مي‏تواند با رژيم به تنهايي حاصل شود ايجاد نمي‏كند. Zemelو همكاران (79) در سال 2005در ايالت Tennesseeآمريكا براي تعيين تأثير مصرف لبنيات بر چربی بدن و تركيب بدن افراد مبتلا به چاقي آمريكايي آفريقايي تبار، 2آزمون تصادفي شده در بزرگسالان اين گروه انجام دادند. در يكي از آزمون‏ها (آزمون حفظ وزن)، 34نفر رژيم فقير از لبنيات (500 میلی گرم در روز كلسيم، كمتر از 1جانشين در روز) يا رژيم غني از لبنيات (حاوي 1200 میلی گرم کلسيم در روز شامل 3جانشين از لبنيات) را بدون تغيير دريافت انرژي يا درشت مغذي‏ها براي 24هفته رعايت كردند. در آزمون بعدي (آزمون كاهش وزن)، 29نفر به شكل مشابه رژيم‏هاي فقير و غني از لبنيات داشته و تحت رژيم محدود از انرژي (kcal/day500- ) نيز قرار گرفتند. در آزمون اول (حفظ وزن)، وزن بدن در هر دو گروه ثابت ماند. رژيم غني از لبنيات موجب كاهش چربي بدن (kg1/2، 01/0>p)، چربي تنه ای (kg 03/1، 01/0>p)، انسولين (pM 7/18، 04/0>p) و فشارخون ( 8/6 میلی متر جیوه فشار سيستوليك، 01/0>p، 25/4 میلی متر جیوه فشار دياستوليك، 01/0>p) و افزايش توده بدون چربي (kg08/1، 04/0>p) شد، در حالي كه تغييرات معني‏داري در گروه‏هاي تحت رژيم فقير از لبنيات مشاهده نشد. در آزمون دوم گرچه هر دو رژيم تغييرات معني‏دار در وزن و از دست دهي چربي نشان داد امّا تغييرات در گروه تحت رژيم غني از لبنيات 2برابر بيشتر ( 01/0>p) بود و كاهش بافت بدون چربي به شكل قابل ملاحظه‏اي ( 001/0>p) در مقايسه با رژيم فقير از لبنيات كاهش يافت. نتايج اين مطالعه نشان داد كه غذاهاي غني از كلسيم در رژيم‏هاي مشابه از نظر انرژي (ايزوكالريك) موجب كاهش چریب بدن و بهبود پروفايل متابوليكي در افراد آمريكايي آفريقايي تبار چاق بدون هيچ گونه محدوديت انرژي يا كاهش وزن شد و از دست دهي وزن و چربي را در رژيم محدود از انرژي بيشتر كرد. 1) Hammond KA. Dietary and clinical assessment in: Mahan LK, Escott-Stumps S, editors. Krause's food, nutrition and diet Therapy. 10th edition. Philadelphia: Saunders 2004. P.424. 2) International Obesity Task Force. WHO. Controlling the global obesity epidemic [serial Online] 2005 [cited 2005 jan 23 ]; Availible from: URL:http://www.who.int/nut/obs.htm 3) Ghassemi H, Harrison G, Mohammad K. An accelerated nutrition transition in Iran. public Health Nutrition. 2002; 5: 145-155. 4) Mokdad AH, Ford E, Bowman BA. Prevalence of obesity, diabetes and obesity related health risk factors. JAMA. 2001; 289: 76-79. 5) نقوي، محسن. سيماي مرگ در چهار استان كشور، سال .1378تهران: وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، دفتر نمايندگي سازمان جهاني بهداشت در جمهوري اسلامي ايران، 1379. 6) Finkelstein EA, Fiebelkorn IC, wang G. National medical spending attributible to overweight and obesity: how much, and who's paying? Health Affairs. 2003; 219-226. 7) Jacqmain M, Doucet E, Despres J, Bouchard C, Tremblay A. Calcium intake, body composition, and lipoprotein-lipid concentrations in adults. Am J clin Nutr. 2003, 77: 1448-1452. 8) McCarron DA, Morris CD, Henry HJ, stanton JL. Blood presure and nutrient intake in the United States. 1984, 224: 1392-1398. 9) Zemel MB, Shi H, Greer B, Dirienzo D, Zemel PC. Ragulation of adiposity by dietary calcium. FASEB J. 2000; 14: 1132-1138. 10) Buchowski MS, Semenya J, Johnson AD. Dietary calcium intake in lactose meldigesting intolerant and tolerant African-American woman. J Am Coll Nutr. 2002; 21: 47-54. 11) مير ميران پ، اسماعيل زاده ا، آزادبخت ل، عزيزي ف. رابطه معكوس بين مصرف شير با نمايه توده بدني: مطالعه قند و ليپيد تهران. مجله غدد درون ريز و متابوليسم ايران، 1382، سال پنجم (2): 81-73. 12) Zemel MB, Thompson W, Milstead A, Morris K, Campbell P. Calcium and dairy acceleration of weight and fat loss during energy restriction in obese adults.Obes Res. 2004; 12 (4): 582-90. 13) Loss Ruth JF, Rankinen T, Leon AS, Skinner JS, Wilmore JH, Rao DC, Bouchard C. Calcium intake is associated with adiposity in black and white men and white women of the HERITAGE family study. J Nutr. 2004; 134: 1772-1778. 14) Lin Y, Lyle RM, McCabe LD, McCabe GP, Weaver CM. Dairy calcium is related to changes in body composition during a two-year exercise intervention in young women. J Am coll Nutr. 2000; 19(6): 754-760. 15) Lovejoy JC, Champagan CM, Smith SR, de Jonge L, Xie H. Ethinic differences in dietary intakes, physical activity, and energy expenditure in middle-aged, premenopausl woman: the healthy transitions study. Am J Clin Nutr. 2001; 47: 90-5. 16) Rossel M, Johansson G, Berglund L, Vessby B, de faire U, Hellenius ML. Association between the intake of dairy fat and calcium and abdominal obesity. Int J Obes Relat Metab Disord. 2004; 28 (11): 1427-34. 17) Saors MJ, Binns C, Laster L. Higher intakes of calcium are associated with lower BMI and waist circumference in Australian aduts: an examination of the 1995 national nutrition survey. Asia Pac J clin Nutr. 2004, 13 (suppl): S85. 18) Sun X, Zemel MB.Calcium and dairy products inhibit weight and fat regain during adlibitam consumption following energy restriction in ap2-agouti transgenic mice. J Nutr. 2004; 134 (11): 3054-60. 19) Levolics Z. Relation between calcium and magnesium intake and obesity. Asia Pac J clin Nutr. 2004; 13 (suppl): S144. 20) Skinner JD, Bounds W, Carruth BR, Ziegler P. Longitudinal calcium intake is negatively related to children's body fat indexes. J Am Diet Assoc. 2003; 103 (12): 1626-31. 21) Carruth B, Skinner J, Coletta F. Does dietary Calcium have a role in body fat mass accumulation in young children. Scond J Nutr. 1994; 43 (suppl 34): 45S. 22) Novotny R, Daida YG, Acharya S. Dairy intake is associated with lower body fat and soda intake with greater weight in adolescent girls. JNutr. 2004; 134 (8): 1905-90. 23) Tanasescu M, Ferris AM, Himmelgreen DA. Biobehavioral factors are associated with obesity in Puertorican children. J Nutr. 2000; 130: 1734-1742. 24) Shahkhalili Y, Murset C, Meirim I, Duruz E, Guinchard S, CavadiniC, Acheson K. Calcium supplementation of chocolate: effect on cocoabutter digestibility and blood lipid in human: Am J Clin Nutr. 2001; 73: 246-52. 25) Denke MA, Fox MM, Schulte MC. Short-term dietary calcium fortification increases fecal saturated fat content and reduces serum lipidsin men. J Nutr. 1993; 123: 1047-1053. 26) Groot PHE, Grose WFA. The effect of oral calcium carbonate administration on serum lipoproteins of children with familial hyperchoپ

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود پروژه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید