صفحه محصول - پاورپوینت احیاء تفکر فلسفی در علم معاصر

پاورپوینت احیاء تفکر فلسفی در علم معاصر (pptx) 20 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 20 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

احیاء تفکر فلسفی در علم معاصر مقدمه • در قدیم فلسفه شامل همه علوم می شد . بخشی از آن مربوط به علوم طبیعی و ریاضی می شد ، که موسوم به فلسفه طبیعی بود . بخش دیگر آن متافیزیک بود که با بنیادی ترین مسائل هستی ( مثلاً ماده، فضا ، زمان ، علت ، و...) سر و کار دارد ، یعنی سرشت نهائی واقعیت. • در شروع علم جدید نیزاین دیدگاه حاکم بود و به همین جهت نیوتون نام کتاب معروف خود را ” اصول ریاضی فلسفه طبیعی نامید.“ • اگرچه نیوتون گفت که ”فرضیه نمی سازم“ ، اما کار او مملو از مفروضات متافیزیکی بود. زیرا نمی توان کار مهم علمی کرد مگر آنکه مفروضاتی - مثلاً درباره اینکه چه نوع مفاهیمی مجازند ؟ یا چه معیارهائی برای سنحش نظریه ها باید بکار برد؟- بشود. همینطور تعمیم از یک رشته داده های محدود به قوانین عام همواره همراه با بعضی مفروضات متافیزیکی صریح یا ضمنی است. ارنان ماک مولین: " نیوتون نمی توانست نظریه های خود را بدون نوعی اصول متافیزیکی بسازد. او می بایستی تصمیم بگیرد که در کجای طبیعت متوقف شود ، در کجا دنبال علت بگردد ، و اینکه چه چیزی توضیح بحساب می آید . این گونه تصمیمات بسیار وراء آنچه بود که علم موفق قبلی اجازه می داد.“ ارنان ماک مولین : " ممکن است کسی مایل باشد فکر کند که اینگونه اصول تنظیم کننده وسیعاً متافیزیکی دیگر نقشی در علوم طبیعی ندارند.اما کمی تامل در مناقشات جاری در نظریۀ ذرات بنیادی در نظریۀ میدانهای کوانتومی ، و کیهانشناسی باید ما را آگاه کند که این دور از واقع است. درست است که اصول مطرح شده ممکن است به اندازه آنهائی که در زمان نیوتون مطرح بودند متافیزیکی نباشند ، اما تمایز در درجه است نه در نوع." 1- چرا فلسفه ، به خصوص متافيزيك ، از فيزيك جدا شد؟ (الف) ارتباط متافیزیک با دین (ب) رشد تخصص گرائی (ج) عدم تبحر فلسفه متاخر در علوم (د) توفیق چشمگیر علوم در توجیه پدیده ها (ه) رواج مکاتب تجربه گرا (و) تکون نظریه کوانتوم بعد از تکون نظریۀ کوانتوم در دهۀ ،1920غالب فیزیکدانان ،ازجمله شاگردان هایزنبرگ و بور و سایر بنیانگذاران نظریه کوانتوم ، بحثهای فلسفی را برای چند دهه کنار گذاشتند. روزنفلد: ” در اینحا ما با دیدگاهی روبه رو نیستیم که بسته به تطبیق آن با یک معیار فلسفی آن را بپذیریم یا نپذیریم. این نتیجه منحصر به فرد تطبیق ایده های ما با وضعیت جدید تجربی در حوزۀ فیزیک اتمی است.“ کمبل : ” این نویسنده ترجیح می دهد که امواج و ذرات را ابزارهای ذهنی کمکی برای توجیه و پیش بینی نتایج تجربی بحساب آورد و تمام سؤالات مربوط به واقعیت عینی آنها را به فلاسفه بسپارد.“ اما علیرغم بی توجهی اکثریت عالمان به ابعاد فلسفی علمشان ، توجه به این ابعاد توسط خواص ادامه یافت. مثلاً اینشتین به مناسبت بزرگداشت ماخ ( 1916) نوشت : " چگونه است که یک عالم طیبیعی خودش را با معرفت شناسی مشغول می دارد؟ آیا کار ارزشمندتری در تخصص او وجود ندارد؟ من می شنوم که بسیاری از همکارانم این را می گویند [ که معرفت شناسی ارش ندارد]، و من آنرا در بسیاری دیگر نیزاحساس می کنم، که آنها این احساس را دارند. من نمی توانم در این ایده شریک شوم. من وقتی در باره تواناترین شاگردانی که با آنها بهنگام آموزش برخورد کرده ام، فکر می کنم- آنهائی که از لحاظ استدلال در [ مقام]قضاوت و نه فقط در سرعت ...ممتاز بودند ، می توانم تایید کنم که آنها یک علاقه جدی به معرفت شناسی داشتند. آنها با خوشحالی در باره اهداف و روشهای علم بحث می کردند، و بدون استثناء نشان می دادند ... که موضوع بنظر آنها مهم است. در واقع کسی نباید از این امر شگفت زده شود." همین طور اینشتین در نامه ای که در 1944اواخر به تورنتون نوشت متذکر شد: " من در باره اهمیت و ارزش آموزش روش شناسی و همچنین تاریخ و فلسفه علم کاملا موافقم. بنا بر این بنظر من امروز بسیاری از مردم – و حتی عالمان متخصص – مثل کسی میمانند که هزاران درخت دیده است ولی هرگز جنگلی را مشاهده نکرده است. دانش تاریخ و زمینه های فلسفی [ علم ] آن قسم استقلال از تعصبات نسل را به عالم می دهند که غالب عالمان از آنها رنج می برند. این استقلال که از بصیرت فلسفی حاصل می شود – به عقیدۀ من – نشانه تمایز بین یک هنرمند یا متخصص صرف و یک جویندۀ واقعی حقیقت است. " ماکس فون لوئه ، برندۀ جایزۀ نوبل در فیزیک که یک فیزیکدان برجستۀ تجربی بود، همین تاکید را روی اهمیت فلسفه داشت: " من گرچه هرگز [ به صورت رسمی] درسی در فلسفه نداشته ام، ولی زمان و فکر زیادی را صرف فلسفه کانت کرده ام... تنها در دانشگاه بود که من بلوغ کافی پیدا کردم که فلسفه را بفهمم. این زندگی مرا به کلی تغییر داد. از آن موقع به بعد، فیزیک از دید من شان واقعی اش را از این حقیقت دریافت می کند که یک منبع اساسی برای فلسفه فراهم می کند. تصور من این است که تمام علوم باید حول فلسفه ، به عنوان مرکز مشترک، تمرکز پیدا کنند و خدمت به فلسفه هدف اصلی آنها باشد. بنابراین، و تنها در این صورت، وحدت فرهنگ علمی می تواند در برابر تخصص روزافزون حفظ شود؛ بدون این وحدت ،کل فرهنگ سرنوشت فروپاشی را در پی خواهد داشت." ولی به دلایلی چند ورق برگشت: اولاً معلوم شد كه بسياري از مسائلي كه اينها مطرح مي‌كردند، واقعاً استحكام لازم را ندارد. ثانیاً بعضي از فيزيكدانان اقرار كردند كه در كارهايشان بعضي اصول فلسفي را رعايت كرده‌ بودند ،يا اينكه بعضي از تصميم‌گيري‌هايشان فلسفي بوده است. ثالثاً كم‌كم روشن شد كه خود فيزيكدانان هم دانسته ـ ندانسته از يك سلسله اصول فوق علمی استفاده مي‌كنند. پل دیویس (Paul Davies) « هرچه هم که توضیحات علمی موفق باشند، آنها همواره بعضی مفروضات را در ابتداء در بر دارند. مثلا ، توضیح یک پدیده بر حسب فیزیک اعتبار قوانین فیزیک را مفروض می گیرد... اما می توان سئوال کرد که خود این قوانین از کجا می آیند؟ حتی غیر این مبداء می توان منطق را، که همه استدلالات علم مبتنی بر آن هستند، مورد سئوال قرار داد. دیرتر یا زودتر همه ما مجبوریم که چیزی را مفروض بگیریم، خدا باشد، یا منطق، یا بعضی قوانین، یا مبانی دیگر برای وجود. بنابراین سئوالات بنیادی همواره وراء گستره علم تجربی، آنطور که معمولا تعریف می شود، قرار می گیرند. » بعضی از عالمان صریحاً اقرار کردند که از بعضی اصل عام پیروی می کنند یا برای علم یک چهارچوب متافیزیکی قائلند:

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود پروژه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید